ایران پرس- با توجه به اقدام‌های دولت آمریکا و تلاش برای سلطه‌جهانی می‌توان گفت جنگ سرد جدیدی در راه است؛ جنگی که البته به انزوای این کشور منجر خواهد شد و درعین حال تهدیدی برای همه جهانیان است.

«جان پیلگر» (John Pilger) روزنامه نگار، تحلیلگر همچنین مستندساز استرالیایی با انتشار مطلبی در روزنامه لوگران سوار به تحولات جهانی و نقش واشنگتن در این تحولات پرداخته و نوشته است؛ به عقیده «نوام چامسکی» ( Noam Chomsky) فعال سیاسی، منتقد اجتماعی  و زبان شناس آمریکایی، امپراتوری آمریکا در حال افول است، ایده‌ای که درخور تامل است.

می توان گفت در قالب تنها قدرت اقتصادی در جهان، بله قدرت آمریکا رو به کاهش است ولی توان نظامی آمریکا هیچ گاه تا این اندازه خطرناک نبوده است.

وقوع جنگ سرد جدید با خود انزوای آمریکا را به همراه خواهد داشت و البته تهدیدی برای تمامی کشورهای جهان محسوب می شود.

«نورمن میلر» (Norman Mailer) روزنامه نگار و رمان نویس آمریکایی اوایل قرن بیستم در مطلبی نوشت؛ قدرت آمریکا وارد مرحله «پیش از فاشیسم» شده و برخی از دیگر از فعالان رسانه در آمریکا می گویند این دوره فرا رسیده است.

البته این نگرانی از توان نظامی آمریکا به دوره «دونالد ترامپ» رئیس جمهوری کنونی محدود نمی شود زیرا «باراک اوباما» رئیس جمهوری پیشین آمریکا نیز، به رغم چهره رسانه‌ای که برای خود ایجاد کرده بود، نسبت به بخش اعظمی از انسان‌ها بسیار بی رحمانه عمل کرده است. می توان اوباما را یکی خشن ترین روسای جمهوری آمریکا دانست. 

باراک اوباما هفت جنگ را یا به راه انداخته یا از آغاز آن‌ها حمایت کرده است، جنگ‌هایی که هیچ کدامشان سرانجام نیافته‌اند و این خود یک رکورد محسوب می شود.

بر اساس آمار شورای روابط خارجی آمریکا، طی آخرین سال از دوره ریاست جمهوری باراک اوباما، سال 2016، تعداد 26 هزار و 171 بمب توسط آمریکا در جنگ‌های مختلف استفاده شده است.

آماری قابل توجه؛ یعنی هر یک ساعت سه بمب، آن هم بیشتر بر سر غیرنظامیان، ریخته شده است.

در آن دوره روزنامه آمریکایی «نیویورک تایمز» هر سه شنبه گزارشی از این حملات و آمار کسانی که در این جنایت‌ها قربانی می شدند، منتشر می کرد؛ جنایت‌هایی که هیچ پیگرد قضایی نیز نداشته اند.

باراک اوباما رئیس جمهوری پیشین آمریکا شمار عملیات نیروهای ویژه آمریکا در جهان به ویژه آفریقا را افزایش داد.

اوباما با همراهی «هیلاری کلینتون» وزیر امور خارجه وقت آمریکا، فرانسه و بریتانیا کشور لیبی را نابود کرد؛ بهانه جعلی آنها حاکمیت یک نظام خانوادگی بر لیبی و قربانی شدن بی گناهان بود. اقدامی که خود مستقیما به حضور داعش در لیبی، بی ثبات کردن این کشور و به راه افتادن موج مهاجران از آفریقا به سوی اروپا منجر شد.

دولت اوباما در سرنگونی رئیس جمهوری اوکراین نیز نقش داشت، فردی که به شکلی دموکراتیک انتخاب شده بود و حالا دولتی که صراحتاً مورد حمایت فاشیست‌ها است روی کار آمده است.

شاید هوشی که اوباما از آن برخوردار بود در ایجاد وجهه ای مثبت از او در جامعه جهانی و اختصاص جایزه صلح نوبل به وی نقش داشت.

«دونالد ترامپ» را نیز می توان همچون باراک اوباما یکی از خشن ترین سران آمریکا به شمار آورد، نکته ای که ترامپ را از اوباما متمایز می سازد، این است که ترامپ بیشتر شبیه یک کاریکاتور است.

بسیاری ازنخبگان و چهره‌های سیاسی آمریکا از ترامپ متنفرند نه فقط به دلیل رفتارها و شخصیت وی، بلکه به دلیلی بسیار مهم تر و عمیق تر؛ «ترامپ چهره واقعی آمریکا است، بدون هیچ ماسکی.»

در حوزه آمریکای لاتین نیز می توان گفت؛ مخالفت و مقاومت کشورهای این حوزه در برابر امپریالسیم آمریکا چندان قابل پذیرش نیست؛ بله، شاید در دوره «هوگو چاوز» این مقاومت در برابر آمریکا محسوس و ملموس بود ولی با این حال آمریکا توانسته بر آمریکای لاتین تاثیر بگذارد.

در حال حاضر فقط کشورهایی چون نیکاراگوئه، بولیوی و به ویژه ونزوئلا (برای ادامه حیات خود) با آمریکا مبارزه می کنند ولی بخش اعظمی از آمریکای لاتین به شکلی موثر تحت تاثیر آمریکا است که از آن جمله می توان به برزیل اشاره کرد.

به طور نسبی اجماعی برای حاکمیت آمریکا بر این قاره وجود دارد؛ حاکمیتی تحت عنوان نئو لیبرالیسم. در این میانه مخالفت‌ها و همسویی‌ها با آمریکا، کوبا بسیار آرام است، رویکردی که شاید قابل درک به نظر بیاید.

طی سال‌های اخیر با هشدارهای «ادوارد اسنودن» و «جولیان آسانژ» مواجه شده ایم که از وجود اسنادی طبقه بندی شده خبر داده اند؛ اسنادی که به وضوح نشان می دهند سیستم آمریکا چه عملکردی دارد، آنها به خوبی واقعیت این جنگ ها را افشا کرده اند.

اقتصاد سیاسی جنگ در دوره مدرن همان اقتصاد سیاسی آمریکا است.

آمریکا نزدیک به 80 میلیون از شهروندان خود را از مراقبت‌های پزشکی محروم کرده و نزدیک به 60 درصد از بودجه فدرال را به جنگ اختصاص داده است.

هند هم از اقتصاد جنگ بهره‌مند است. این کشور در سال 2018 در میان پنج کشور جهان قرار گرفته که بسیار در زمینه نظامی هزینه می کنند.

هند بودجه‌ای بالغ بر 63 میلیارد و 900 میلیون دلار را به هزینه‌های نظامی اختصاص داده، رقمی که از فرانسه بیشتر و نزدیک به نیمی از بودجه ملی هند است.

زمانی که شما وارد پایگاه‌های نظامی هند می شوید با افرادی در شرایط جسمی خوب و سلامت کامل، برخوردار از مواد غذایی مطلوب و آب آشامیدنی مناسب و کودکانی در حال تحصیل روبرو می شوید آن هم در حالی که خارج از این حباب‌های پرزرق و برق، هند در مقایسه با دیگر کشورهای جهان، بیشترین کودکان دچارسوء تغذیه را دارد.

تروریسم محصول کشور آمریکاست

بخش اعظمی از پدیده تروریسم محصول آمریکا است. یمن در حال حاضر قربانی تروریسمی است که بی وقفه بی گناهان را قربانی می کند و البته عربستان سعودی این پدیده را در یمن هدایت می کند.

جنگ علیه تروریسم که دوره «جرج دبلیو بوش» و در سال 2001 به راه افتاد، در واقع جنگ وحشت، علیه مسلمانان بود.

قدرت‌هایی چون آمریکا و بریتانیا از تروریسم به عنوان یک «سلاح راهبردی» استفاده کردند و حمایت از افراط گرایان در لیبی و سوریه نمونه ای از این رویکرد است.

نتیجه قطعی که از بررسی این وضعیت به دست می آید:«زمانی که این دولت‌ها از ترویج تروریسم دست بر می دارند، حمله علیه شهروندان آنها نیز کاهش می یابد.»

امروزه سعودی‌ها تروریست محسوب می شوند ولی ما آنها را تروریست نمی نامیم!  نیروهای«القاعده» را تروریست می نامیم که در کنار آمریکا در جنگی طولانی مدت علیه شیعیان می جنگند.

حال این سئوال مطرح است که آیا این افراط گرایان با آمریکا به عنوان آخرین دشمن خود خواهند جنگید؟

جان پیلگر در این نوشته به کتاب «امور محرمانه» (Secret Affairs) نوشته «مارک کورتیس» (Mark Curtis) مورخ بریتانیایی اشاره می کند. کورتیس در اثرش از ارتباط مستقیم آمریکا با افراطیون پرده برداشته است.

نکته واضح و مسلم، نقش دولت‌های امپریالیست غربی در ایجاد سازمان‌های داعش و القاعده و ناآرام کردن کردن کشورهایی چون افغانستان، سوریه، لیبی و مصر است.

یکی از اهداف اصلی آمریکا، نگه داشتن خاورمیانه و آفریقا در وضعیتی ناامن، بی ثبات و آشفته در اثر جنگ‌های قومی و قبیله ای است.

«جان بولتون» مشاور امنیت ملی کاخ سفید، در اظهاراتش، با رضایت کامل به این موضوع اشاره کرده است. علاوه بر آمریکا، بریتانیایی‌ها هم در تلاش برای کنترل منطقه خاورمیانه هستند و محور اصلی حفظ این سیاست، موقعیت اسرائیل است.

اسرائیل، یک «ناهنجاری امپریالیستی» است که بر منطقه خاورمیانه تحمیل شده آن هم در حالی که جهان خواستار پایان اشغالگری این رژیم است.

«یان پاپی» (Ilan Pappe) مورخ اسرائیلی می گوید: «اسرائیل به زندانی برای مردم بومی آن منطقه یعنی فلسطینی‌ها تبدیل شده و تمام ریاکاری غربی ها در اسرائیل نهفته است.» 

«بنیامین نتانیاهو» نخست وزیر اسرائیل هیولای اعظم است؛ هیولایی که از مصونیت برخوردار است تا فلسطینی‌ها را کنترل کند و در مقیاسی بزرگتر، کنگره آمریکا ، کاخ سفید و پارلمان بریتانیا را تحت کنترل خود قرار دهد.

حال نوبت به اتحادیه اروپا می رسد، نهادی که اساساً یک کارتل است؛ چیزی به عنوان «تجارت آزاد» معنایی ندارد؛ صرفاً اصولی فراگیر که بانک‌های مرکزی به ویژه بانک مرکزی آلمان، این اصول را تعریف می کنند و البته امتیازهایی برای اقتصادهای ضعیف این اتحادیه دارد.

هدف اصلی ایجاد این اتحادیه، حفاظت و تقویت اقتصادهای قوی بوده و دموکراسی در بروکسل در پایین ترین حد خود قرار دارد.

اوضاع آشفته یونان، به عنوان یک اقتصاد ضعیف، شاید پیام مناسبی برای بریتانیایی‌هایی داشت که به جدایی از اتحادیه اروپا اندیشیده و رأی دادند.

در مجموع می توان گفت در این اوضاع آشفته جهانی؛ تلاش آمریکا برای حفظ سلطه خود چه در خارومیانه چه در آسیا – اقیانوس آرام (هر چند این سلطه رو به افول است) به بروز یک جنگ سرد جدید منجر خواهد شد که تهدیدی برای همگان محسوب می شود.

یادآور می‌شود جان پیلگر یکی از روزنامه نگاران و مستندسازان مطرح استرالیایی است. وی یکی از منتقدان اصلی سیاست خارجی آمریکا و بریتانیا، نژادپرستی، نئولیبرالیسم محسوب می شود.

پیلگر در طی شش دهه فعالیت خبری، با صبر و ظرافت، مطالبی را به رشته تحریر در آورده که نشان می دهد نظم جهانی چگونه در چارچوب منافع ملت‌های قدرتمند ایجاد می شود.

او 61 مستند را درباره رویدادهای بسیار مهم در نیمه دوم قرن بیستم و قرن کنونی، کارگردانی کرده است.

مترجم: رضایی

141/120

بیشتر بخوانید:

هشدار درباره آغاز مجدد جنگ سرد/ تحلیل

روسیه: آمریکا در تدارک جنگی جدید است