ایران پرس- تا زمان خروج رسمی بریتانیا از اتحادیه‌اروپا (برگزیت) فقط چند ماه باقی مانده است. بریتانیا بدون توافق دوجانبه بر سر خروج از اتحادیه‌اروپا از این اتحادیه خارج شود، زیان آن بسیار عمیق خواهد بود.

به نوشته پایگاه اینترنتی روزنامه کوریا تایمز؛ «برگزیت سخت» به این معنی است که در ساعت 11 صبح روز 29 مارس 2019، عضویت بریتانیا در تمامی معاهده‌های اتحادیه اروپا همچون «اتحادیه گمرکی» و «بازار واحد اروپا» و همچنین تمامی توافق نامه‌های تجاری بین‌المللی که اتحادیه اروپا آنها را منعقد کرده است، پایان خواهد یافت.

در این صورت، بریتانیا به طرف سومی تبدیل خواهد شد که جدایی آن از اتحادیه اروپا از سویی عواقب زیادی برای تجارت این اتحادیه خواهد داشت؛ و از سوی دیگر، به هرج و مرج در مرزهای بریتانیا منجر خواهد شد.

برگزیت اما همچنین عواقب سیاسی بسیار زیادی نیز خواهد داشت. درخصوص امور روزمره، اتحادیه‌اروپا عمدتا به‌عنوان یک بازار مشترک و اتحادیه‌گمرکی در نظر گرفته می‌شود اما در اصل، این یک پروژه سیاسی مبتنی بر نظریه خاص درباره سیستم اروپایی کشورهاست.

این نظریه صرفنظر از جنبه اقتصادی، آن چیزی است که برگزیت در واقع به دلیل آن روی داده است. به همین دلیل است که تصمیم بریتانیا برای ترک اتحادیه‌اروپا با یا بدون توافق‌نامه خروج، تاثیر بسیار زیاد و عمیقی بر نظم اروپایی قرن بیست و یکم دارد.

اکثریت قاطع بریتانیایی‌ها که در همه‌پرسی سال 2016، به خروج این کشور از اتحادیه‌اروپا رای دادند، نگرانی زیادی درخصوص ثروت و مشکلات اقتصادی نداشتند؛ بلکه تنها خواستار بازگشت کامل حاکمیت سیاسی این کشور بودند.

آنها حق حاکمیت را از نظر حقایق عینی درباره حال یا آینده بریتانیا تعریف نکردند، بلکه منظور آنها از حق حاکمیت، بازگشت بریتانیا به اوج قدرت این کشور در قرن نوزدهم به عنوان قدرتی جهانی بود.

برای بریتانیا به‌عنوان کشوری که اکنون یک قدرت اروپایی میانه و معمولی در اروپاست که شانس زیادی برای تبدیل شدن به بازیگر اول تاثیرگذار جهانی ندارد، دیگر اهمیتی ندارد که در داخل اتحادیه اروپا باشد، و یا خارج از آن.

در صورتی که سایر اعضای اتحادیه اروپا از بریتانیا تبعیت کرده و شرایط قرن نوزدهم را به قرن بیست و یکم ترجیح دهند، این اتحادیه به زودی از هم فرو خواهد پاشید. در این صورت، هریک از این کشورها به سیستم دست و پاگیر کشورهای مستقل دوران قرن نوزدهم بازمی‌گردند که برای قدرت و برتری بر دیگری تلاش می‌کنند و همواره تحرکات یکدیگر را زیر نظر دارند.

در چنین شرایطی، کشورهای اروپایی در واقع از قدرت واقعی برخوردار نخواهند بود و بنابراین، خیلی زود از صحنه جهانی کنار خواهند رفت.

در این صورت همچنین اروپا به دو بخش «ترانس آتلانتیک گرایی» (Transatlanticism) و «اوراسیاگرایی» (Eurasianism) تجزیه خواهد شد؛ که این امر این قاره را به طعمه‌ای برای قدرت‌های مهم و بزرگ قرن بیست و یکم تبدیل خواهد کرد.

در یک سناریوی بدتر و بدبینانه‌تر، اروپا حتی ممکن است به عرصه‌ای برای نبرد میان قدرت‌های بزرگ‌تر تبدیل شود. به این ترتیب، اروپایی‌ها دیگر تعیین کننده آینده خود نخواهند بود و آینده آنها در جایی دیگر تعیین خواهد شد.

شکل‌گیری نظم اروپایی قدیم در قرن نوزدهم به جنگ سی ساله 1618 تا 1648 بازمی گردد. سیستم قرون وسطایی که پیش از آن وجود داشت، بر اساس کلیسای جهانی و امپراتوری در دوران اصلاحات از بین رفت.

پس از یک دوره جنگ‌های مذهبی و شکل‌گیری قدرت‌های مختلف و قوی جدید، سیستم قبلی جای خود را به «سیستم وستفالی» (Westphalian system)، داد.

(پیمان وستفالی، پیمان‌نامه‌ای است که پس از پایان جنگ‌های سی ساله مذهبی در اروپا 1648–1618 در شهر سالن شهردای شهرمونستر میان کشورهای اروپایی در 1648 بسته شد.

در این پیمان تمام کشورهای اروپایی به جز بریتانیا  و لهستان شرکت داشتند.

وستفالی نخستین پیمان صلح چند جانبه پس از رنسانس در اروپاست. این پیمان بعدها منجر به معاهدات بزرگ مشابهی بین کشورها شد که سرانجام به قانون بین‌الملل منتهی شد. پیمان وستفالی، الگو و پایه جامعهٔ ملل و سپس سازمان ملل متحد گردید.)

در طول چند قرن بعد از آن، اروپا به حکمرانی جهان پرداخت و بریتانیا خود به قدرت برتر و بانفوذ جهان تبدیل شد.

سیستم وستفالی اما بعدها به دلیل وقوع دو جنگ جهانی اول و دوم در قرن بیستم از بین رفت. (البته هردوی این جنگ‌ها به دلیل تلاش اروپا برای تسلط بر جهان روی داد.)

درپی پایان جنگ در سال 1945، اروپایی‌ها (حتی هم پیمانان پیروز اروپایی) حاکمیت خود را به طور موثر از دست دادند.

سپس نظم دو قطبی جنگ سرد جایگزین سیستم وستفالی شد و دو قدرت غیراروپایی یعنی آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی قدرت برتر را از دست گرفتند.

به این ترتیب، اروپا متقاعد شد که تنها به بازپس گیری حاکمیت خود بدون خونریزی و در صلح و آرامش رضایت داده و منافع ملی کشورهای اروپایی را به آنها بازگرداند. هدف از این اقدام همواره جلوگیری از بازگشت سیستم قبلی و رقابت‌های گذشته و در مقابل، همگرایی بیشتر میان کشورهای اروپایی بود.

بهترین روش برای چنین کاری، تاسیس یک سیستم قاره‌ای بر اساس همگرایی قانونی، اقتصادی و سیاسی بود. برگزیت اما این همگرایی را بار دیگر دچار تزلزل کرد. در واقع، در جریان مذاکرات بریتانیا با اتحادیه‌اروپا درخصوص برگزیت، مشکل قبلی و قدیمی بار دیگر نمایان شد: این مشکل چیزی نبود جز موضوع «ایرلند».

زمانی که جمهوری ایرلند و بریتانیا هردو به اتحادیه اروپا تعلق داشتند، انگیزه اتحاد مجدد دو بخش ایرلند تقریبا کمرنگ شده بود و جنگ داخلی چند ده ساله میان کاتولیک‌ها و پروتستان‌ها در ایرلند شمالی متوقف شده بود.

یکی از واقعیت‌های عملی همگرایی اتحادیه‌اروپا این بود که در واقع دیگر این موضوع از اهمیت کمتری برخوردار بود که ایرلند شمالی به کدام کشور تعلق داشته باشد.

با وقوع برگزیت اما تاریخ بار دیگر دچار سختی و دشواری شد و خطر بازگشت تهدیدهای قبلی دوباره شکل گرفت.

حال اروپایی‌ها باید به دقت موضوع ایرلند را مدنظر داشته باشند، چرا که این موضوع می‌تواند الگویی برای وقوع موارد مشابه در اروپا باشد.

از سوی دیگر؛ نظم‌نوین جهانی در حال شکل‌گیری است و این نظم البته از سوی منطقه اقیانوسیه شکل خواهد گرفت، نه از جانب منطقه آتلانتیک.

اروپا تنها و تنها یک شانس برای مدیریت این انتقال تاریخی دارد. کشورهای قدیمی اروپا تنها با متحد شدن و همگرایی بیشتر با یکدیگر می توانند از پس چنین مشکلی برآیند. حتی در این صورت، حفظ استقلال و حاکمیت کشورهای اروپایی نیازمند تلاش گسترده سیاسی و ابتکار این کشورهاست.

به این ترتیب گذشته، گذشته است و اروپا با بریتانیا و بدون آن باید تنها به آینده بنگرد.

مترجم: زهره خزائی

141/120

بیشتر بخوانید:

تاثیر منفی چشم‌انداز مبهم برگزیت بر شرکت‌های بریتانیایی

هشدار ولز درباره استقلال از بریتانیا