پسر جوان به صورتِ نورانی پیامبر خدا(ص) خیره شده بود، که ناگهان پیامبر او را به اسم صدا کرد و گفت: جابر! تو عمر طولانی خواهی داشت. جابر با تعجب گفت: واقعاً! پیامبر گفت: آری! تو بعد از من، در اواخر عمرت، شخصى از خاندان مرا خواهى دید، که اسمش، اسم من و چهره اش شبیه چهره من خواهد بود. او شکافنده علوم (باقر العلوم) است و درهاى دانش را به روى مردم خواهد گشود. جابر! هر وقت او را دیدی، سلام مرا به او برسان.
بیش از شصت سال از آن جریان گذشت. روزى جابر از کوچه ای در مدینه عبور مى کرد، چشمش به کودکی افتاد. وقتى دقت کرد، دید نشانه هایى که پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرموده بود، عینا در او هست.
با محبت از او پرسید: اسمت چیست؟ گفت: اسم من محمدبن على بن الحسین است. جابر در حالیکه اشک شوق از چشمانش روان بود، خم شد و بوسه ای بر پیشانى او زد و گفت: فدایت شوم، سلام و درود رسول خدا را از من بپذیر. بدان که جدت پیامبر خدا(ص)، به من فرمود که هر گاه تو را دیدم، سلام او را به تو برسانم.
دیدگان پسر کوچک، پر از اشک شد و فرمود: سلام و درود خداوند بر پدرم، رسول خدا(ص) باد و بر تو، ای جابر، درود، که سلام پیامبر (ص) را به من رساندی.
امروز، هفتم ذیالحجه، سالروز شهادت «امام محمدبن علی (ع )» از نوادگان پاک پیامبر خدا(ص) و پنجمین امام شیعیان است.
حضرت امام محمدبنعلی باقر (ع) در اول ماه رجب سال 57 هجری چشم به جهان گشود. پدر آن حضرت، امام سجاد(ع) و مادر گرامیاش «ام عبدالله» دختر امام حسن مجتبی(ع) است. بنابراین از این جهت، ایشان اولین امام شیعه، از نسل هر دو نوهٔ پیامبر، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) است.
معروف ترین لقب ایشان نیز «باقرالعلوم» است. «باقرالعلوم» به معنای کسی که علوم گوناگون را میشکافد و به ابعاد گوناگون علوم دست مییابد و آنها را توسعه میدهد و فروع را از اصول استخراج میکند و آن علوم را به صورت کاربردی و مهارتی در اختیار دیگران می گذارد.
«اِبْنِ حَجَرِ هَیْتَمی» فقیه و عالم شافعی، در کتاب صواعق مى نویسد: "او را باقر مى خواندند و این کلمه از«بقر الارض» اخذ شده است، یعنى آنکه زمین را مى شکافد و مکنونات آن را آشکار مى کند. محمدباقر به اندازهای گنجهای پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخت، حقایق احکام و حکمتها و لطایف دانشها را بیان نمود که جز بر عناصر بیبصیرت و یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جا است که وی را شکافنده و جامع علوم، و برافرازنده پرچم دانش خواندهاند."
در دوره امامت امام باقر (ع)، اختلاف و تنش در حاکمیت سیاسی به اوج رسیده و اوضاع سیاسی و اجتماعی بی ثبات بود. درنتیجه، خلفا به سرعت تغییر می کردند. یکی از این خلفا، «عمربن عبدالعزیز» هشتمین خلیفه از خلفای اموی بود که در سال 99 هجری به قدرت رسید.
بنابراین دو سال و پنچ ماه از امامت حضرت، با عصر این خلیفه هم زمان بود. یکی از کارهای مهم او، برداشتن ممنوعیت نگارش حدیث بود. پیش از وی حدود صد سال، نقل حدیث از رسول خدا از سوی خلفا ممنوع شده بود و هر آنچه که از سنت و سیره و سخنان پیامبر (ص) نوشته شده بود؛ یا سوزانده و یا بر زیر خاک مدفون شده بود.
امام باقر (ع) از این فرصت پیش آمده، به احسن وجه بهره و استفاده برد و به تبیین و گسترش علوم و فرهنگ اسلامی پرداخت. ایشان در جایگاه بهترین مفسر قرآن، با بازگو کردن تفسیر درست و راهگشای آیات قرانی راه را بر کسانی که درصدد تحریف دین بودند می بست.
آن حضرت همواره کلام خدا را گواه بر سخن خویش می گرفت و به یاران خود می فرمود: "هرگاه حدیثی برای شما گفتم ، از من سراغ آن را از کتاب خدا بگیرید، تا آیه مربوط به آن را برایتان تلاوت کنم." آن حضرت بدین نحو می خواست قرآن را به عنوان معیار ارزیابی سخنانی که به نام اسلام گفته می شود، مطرح کند و جایگاه آن را در اذهان جامعه، به عنوان فرقان و تمیزدهنده حق از باطل تثبیت گرداند.
ایشان همچنین نقش عقل را برای درک و فهم حقایق مهم می دانست و مردم را به تعقل و همچنین ژرف اندیشی در علوم مختلف فرا می خواند.
برخی از مردم تحت تأثیر شگردهای تبلیغی دستگاه حکومتی، از خاندان رسالت تا آنجا فاصله گرفته بودند که به ایشان توهین کرده و ناسزا می گفتند و در مقابل، گروه دیگری از مردم به انگیزه موضع گیری علیه حکومت و یا انگیزه های دیگر، در تعظیم جایگاه اهل بیت (ع)، تا بدان جا افراط می کردند که ائمه معصومین (ع) ناگزیر با آنان به مواجهه و مبارزه می پرداختند.
امام باقر (ع) نیز از این امر مستثنا نبود، ایشان با اتخاذ موضعی صریح و شفاف به رویارویی با اندیشه های منحرف پرداخت. روزی امام باقر (ع) در میان جمعی از شیعیان خود رو به آنها کرده و فرمود: "ای جماعت شیعه! میانه رو باشید تا تندروان (غلات) از تندروی خویش پشیمان شوند و به شما اقتدا کنند و جویندگان راه حقیقت به شما ملحق گردند."
در این لحظه مردی از میان جمعیت برخاست و پرسید: "تندروان چه کسانی هستند؟" امام فرمود: "آنان کسانی هستند که به ما اوصاف و عناوینی را نسبت می دهند که ما خودمان آن را برای خویش قائل نشده ایم. آنان از ما نیستند و ما هم از ایشان نیستیم... به خدا سوگند ما از سوی خدا، آزادی مطلق نداریم و بین ما و خدا خویشاوندی نیست و بر خداوند حجّتی بر ترک تکلیف نخواهیم داشت. ما به پروردگار، جز به وسیله اطاعت و بندگی او تقرب نمی جوئیم. هر یک از شما مطیع خداوند باشد، ولایت و محبت ما برای او سودمند است و کسی که اهل معصیت باشد، ولایت ما سودی به حالش ندارد. پس بر حذر باشید از فریفتن خویش و فریب خوردن از غلوّ کنندگان."
فعالیت های امام محمد باقر در زمینۀ اصلاح امور جامعه و مخالفت با ستمگران
امام باقر (ع)، درکنار فعالیت های علمی، در زمینۀ اصلاح امور جامعه و مخالفت با ستمگران، تلاش زیادی کرد. از این جهت، همواره مورد خشم و کینه حاکمان اموی قرار داشت.
درمیان حاکمان اموی، «هشام بن عبدالملک» دهمین خلیفه اموی، بر امام باقر (ع) بسیار سخت گرفت و دستور قتل برخی از یاران و شاگردان امام را صادر کرد. هشام که نتوانسته چهره علمی امام را خدشه دار کند و همواره مغلوب ایشان شده بود، با اقدامی دیگر درصدد برآمد با روشی دیگر امام را نزد مردم کوچک نماید.
او امام باقر (ع) را به مجلسی که همه مقامات لشکری و کشوری خود را در آنجا گرد آورده بود، فرا خواند. آنگاه از آن حضرت خواست که در جمع آنان، تیری در چلۀ کمان بگذارد و بهسوی هدف پرتاب کند.
امام (ع) از هشام خواست که ایشان را از این کار معاف دارد، اما هشام بر این امر اصرار داشت. امام باقر(ع) که در برابر آن جمعیت با اصرارهای زیاد هشام روبرو بود، تیری در کمان گذارد و آن را دقیقاً به هدف زد.
هشام این را تصادفی خواند و به امام گفت: "تیری دیگری پرتاب کن." امام (ع) تیر دوم را درست بر همان تیر قبلی نشاند. با پافشاری هشام، این کار تا نه مرتبه تکرار شد و هر تیری، تیر قبلی را می شکافت و دقیقاً به هدف اصابت می کرد.
هشام که ترفندش بار دیگر به نفع امام رقم خورد با حیرت اظهار کرد: "گمان نمی کنم در روی زمین کسی بتواند بهتر از این، تیراندازی بکند."
آنگاه هشام سعی کرد با پیش کشیدن قرابت نسبی میان بنی هاشم و بنی امیه، این دو خانواده را از نظر حیثیت مساوی قلمداد کند، اما امام باقر(ع) بدون هیچ ملاحظه ای فرمودند که البته خانواده های دیگر فاقد کمالات معنوی و فضایل موجود در اهل بیت(ع) هستند.
امام می فرماید: "عمل، بدون شناخت، قابل پذیرش نیست و شناخت، بدون علم نیز فاقد ارزش و اعتبار است و کسی که به دانش خود عمل کند و دانسته هایش را به کار بندد، خداوند به او حقایق و اسرار نهفته جدیدی را خواهد آموخت."
ستاره مهدی زاده
117