در روز 25 شوال سال 148 قمری جعفربن محمد ششمین پیشوا از نسل پاک رسول خدا (ص) که کُنیه اش «اباعبدالله» و لقب مشهورش «صادق» بود به دیدار معبود شتافت.
کسی که فاتح قله های بلند دانش و سراینده سرود زیبای خدا پرستی بود. کلاس درس جعفربن محمد(ع) اندیشه ها را بارور، عقل ها را متحیر و دل ها را مبهوت می کرد و سوز مناجاتش دلها را متوجه خالق بی همتا می نمود. بزگواری که حتی در آخرین نفسهای خود همگان را متوجه مهمترین رکن عبادت یعنی «نماز» کرد و فرمود: "همانا شفاعت ما به کسی که نماز را کوچک بشمارد، نخواهد رسید."
امروز اشک های تمام عاشقان و پیروان خاندان اهل بیت (ع) از ابرهای غمگین آسمان بقیع می بارد و این زمزمه بر لبها جاری است: "سلام بر تو اى جعفر بن محمد، سلام بر تو ای رهبر راستگویان صالح، سلام بر تو اى سرور مسلمانان، سلام بر تو اى هدایتگر گمراهان."
مدینه با قدمهای امام صادق (ع) سبز می شد و حق و راستی همچون انوار خورشید، از کلامش می تابید. او به گفته دوست و دشمن، عالم ترین مرد زمان خود بود. امام صادق(ع) کوهی از وقار، دریایی از علم، اقیانوسی از حکمت و فضیلت و گستره ای از رحمت و عبادت بود. چهره اش همیشه متبسم، رفتارش سنجیده، صبر و حلمش زیاد، مهر و محبتش دلنشین و سینه ای انبوه از علم و یقین داشت.
مالک ابن انس از ائمه فقهی اهل سنت که از محضر درس امام صادق (ع) بهره های فراوانی برده است درباره زهد و عبادت و عرفان امام صادق(ع) گفته است: "روزی به همراه امام صادق (ع) به قصد مکه و براى انجام مناسک حج از مدینه خارج شدیم. به مسجد شجره که میقات مردم مدینه است، رسیدیم. لباس احرام پوشیدیم. در هنگام پوشیدن لباس احرام تلبیه گویى یعنى گفتن: (لبیک اللهم لبیک) لازم است. دیگران طبق معمول این ذکر را بر زبان جارى مى کردند."
مالک مى گوید: "من متوجه امام صادق (ع) شدم، دیدم حال حضرت منقلب است. امام صادق (ع) مى خواهد لبیک بگوید ولى رنگ رخساره اش متغیر مى شود. هیجانى به امام دست مى دهد و صدا در گلویش مى شکند. من جلو آمدم و گفتم: اى فرزند پیامبر! چاره اى نیست این ذکر را باید گفت. هر طورى که شده باید این ذکر را بر زبان جارى ساخت. حضرت فرمود: اى پسر ابى عامر! چگونه جسارت بورزم و به خود جرأت و اجازه بدهم که لبیک بگویم؟ (لبیک) گفتن به معناى این است که خداوندا، تو مرا به آن چه مى خوانى با سرعت تمام اجابت مى کنم و همواره آماده انجام آن هستم. با چه اطمینانى با خداى خود این طور گستاخى کنم و خود را بنده آماده به خدمت معرفى کنم؟! اگر در جوابم گفته شود: "تو اینگونه نیستی" آن وقت چه کنم؟"
دوران امام صادق (ع)، با خلافت چند خلیفه آخر بنی امیه و دو خلیفه نخست عباسی، سَفّاح و منصور دوانیقی هم زمان بود. دوران زندگی آن حضرت دورانی بسیار سخت و دشوار بود. بازار شبهه افکنی پررونق و فرقه های مختلف با آرا و اندیشه های گوناگون، سربرآورده بودند.
مردم که در شرایط سخت سیاسی و اقتصادی قرار داشتند در شبهه افکنی فرقه ها سردرگم شده و گاه مردم عادی برخی احکام ساده را هم نمی دانستند. از سوی دیگر منکران وجود خدا با تمام توان سعی داشتند که بی خدایی را القا کنند. در این فضای غبارآلود که حق و باطل در هم تنیده شده بود، امام صادق (ع) همچون نوری درخشان پرچمدار هدایت شد و خورشید وجودش بر دلها و ذهن ها تابید و سخنان راستینش، مرزهای حق و باطل را مشخص کرد.
امام صادق (ع) با شروع امامتشان، ابتدا پیروان اهل بیت (ع) را که از سوی حکومت در تنگنا و فشار اقتصادی شدیدی به سر می بردند و از ستم خلفا در امان نبودند، به تقیّه دعوت کرد تا از آسیب و کشته شدن در امان باشند.
آنگاه به طور مخفیانه شبکه تبلیغاتی وسیعی را که کار آن، اشاعه آموزه های دینی و تبیین درست مساله امامت بود، رهبری کرد؛ ایشان ادامه دهنده راهی شد که پدر بزرگوارش امام باقر (ع) آن را ایجاد کرده بود. اقدامات امام محمد باقر (ع) در راستای اعتلای فرهنگی و تمدنی، کادرسازی و ایجاد شبکه ارتباطی بین مسلمانان به ثمر نشست و به دست امام صادق (ع) گسترده تر شد. امام صادق (ع) بیش از سی سال هدایتگر مردم بود و در دوران زندگی ایشان تحول شگرف علمی و فرهنگی به اوج رسید.
در زمان امام صادق (ع) عطش شدیدی از سوی مسلمانان برای یادگیری و علم آموزی مشاهده می شد. امام صادق (ع) نیز از این فضا بیشترین بهره را بردند و با توجه به بستر مناسب فکری و فرهنگی و آمادگی جو غالب جامعه، دانشگاه بزرگ جعفری را در مدینه تاسیس کردند. مردم از نقاط دور و نزدیک نزد ایشان می آمدند و در کلاس های درس امام شرکت میکردند.
شیخ طوسی از عالمان بزرگ مسلمان در کتاب «رجال» تعداد شاگردان امام صادق (ع) را سه هزار و 223 نفر ذکر کرده و نام آنان را آورده است. از «حسن بن على وشاء» یکى از اصحاب امام رضا(ع) نیز نقل شده که گفته است: "در مسجد کوفه نهصد نفر را دیدم که از جعفربن محمد(ع) حدیث نقل مى کردند."
از امام صادق (ع) بیش از سایر ائمه حدیث و روایت نقل شده است. این سخنان درس آموز که توسط شاگردان ایشان گردآوری شده است اکنون در 22 جلد و به نقلی دیگر در 24 جلد در دسترس است. این سخنان در زمینه آموزه های دینی، فقهی، احکام، تفسیر قرآن، آموزه های اخلاقی، شیوه زندگی، خودسازی، روابط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی وغیره می باشد.
محبوبیت امام صادق (ع) روز به روز در میان مردم سرزمین های اسلامی بیشتر می شد. فقها و رجال حدیث، علی رغم اختلافاتی که بینشان بود، به آن حضرت مراجعه می کردند و در مسائل مختلف از ایشان سوال می پرسیدند.
از سوی دیگر رفتار مهربان، بخشنده و چشم پوشی های امام صادق (ع) دلهای بسیاری را جذب ایشان کرده بود. امام آنچنان نرمخو و مهربان بود که در مقابل درشتگویی و بددهانی دیگران ، پاسخ نمیداد بلکه برای آن شخص نزد خداوند دعا می کرد.
روزی یکى از زائران خانه خدا که در مدینه بسر مى برد، در جائى خوابش برد. وقتى بیدار شد، پنداشت که کیسه طلای او را دزدیده اند پس به راه افتاد و امام صادق(ع) را دید که نماز مى خواند. او امام را نشناخت و به امام تهمت زد که کیسه پول مرا تو برداشته اى!
امام صادق (ع) که بسیار بخشنده و صبور بود وقتی وضع را چنین دید، پرسید: چقدر پول در کیسه داشتى؟ مرد پاسخ داد: هزار دینار. امام او را همراه خود به خانه برد و هزار دینار طلا وزن کرد و به او تحویل داد. آن مرد به خانه برگشت و از قضا کیسه پول هم پیدا شد. آن مرد نزد امام آمد و پوزش خواست و پول را در مقابل امام گذارد. اما امام از پس گرفتن پول خوددارى کردند و فرمودند: "چیزى را که بخشیده ایم پس نمی گیریم."
«منصور دوانیقی» دومین خلیفه عباسی همواره نگران و ترسان از محبوبیت امام صادق (ع) نزد مردم بود؛ به همین جهت هر از چندی امام را از مدینه به محل حکومتش در بغداد (در کشور عراق) احضار می کرد و همواره اندیشه قتل آن حضرت را در سر می پروراند. از سوی دیگر سعی می کرد با کم رنگ جلوه دادن شخصیتِ علمی، فقهی و معنوی امام صادق (ع)، ایشان را خوار و خفیف سازد و از محبوبیت امام کم کند.
«ابن شهر آشوب» می نویسد: منصور روزی به ابو حنیفه گفت: مردم توجه عجیبی به جعفر بن محمد پیدا کردهاند، چند مسئله مشکل را آماده کن و حل آنها را از او بخواه؛ وقتی نتواند آنها را جواب دهد از چشم مردم خواهد افتاد؛ ابوحنیفه نیز چهل سؤال مشکل آماده کرد. امام صادق(ع) جواب همه آن مسائل را به طور کامل بیان فرمود. حضرت در پاسخ به سؤالات، به ابوحنیفه می فرمود: "عقیده شما چنین است، اهل مدینه چنین میگویند و ما چنین می گوییم و نظریات مختلف را بیان می کرد."
پس از پایان مناظره ابوحنیفه به علم وافر امام اعتراف کرد و گفت: "دانشمندترین مردم کسی است که به آراء و نظرهای مختلف علما در مسائل احاطه داشته باشد."
منصور که امام صادق (ع) را همچون خواری در گلویش می دید و بارها امام را تهدید به قتل کرده بود در نهایت در 25 شوال سال 148 هجری امام صادق (ع) با انگور زهرآلود مسموم کرد و آن اقیانوس علم و فضیلت را در سن 65 سالگی به شهادت رسانید.
مریم رادان
117