فردا نهم محرم و معروف به تاسوعای حسینی است. روزی که به حضرت عباس (ع) اختصاص یافته است. امام حسین(ع) و همه یارانش در روز دهم محرم که همان عاشوراست، از صبح تا عصر به شهادت رسیدند، اما بعدها و با گذشت زمان برای بزرگداشت یاد آنان هر روز دهه اول محرم، به نام یک شهید نامگذاری گردید.
روز نهم ماه محرم به نام حضرت عباس علیه السلام، آخرین مبارز دشت کربلا پیش از شهادت امام حسین(ع) است. در این روز عزاداران حسینی، به یاد عباس (ع) و وفاداری و شهادت مظلومانه اش نوحه سرایی می کنند و البته این نوحه سرایی ها برای عباس و دیگرشهدای کربلا، چیزی نیست جز اظهار محبت به پیامبر گرامی اسلام و خاندان پاکش.
حضرت عباس، پسر امام علی (ع)، از زنی نیکومنش و باتقوا به نام فاطمه بنت حِزام (ام البنین) به دنیا آمد. عباس در جوانی، سواری خوش سیما و تنومند شد و در زیبارویی، «ماه بنی هاشم» خوانده می شد.
نقل شده است روزی امام علی (ع) در مسجد نشسته بود و مردم را پند میداد. مرد وارد مسجد شد. سلام کرد و صندوقی را که همراه داشت، بر زمین گذاشت و به حضرت گفت: «یا امیر المومنین! پیشکشی برای شما آوردهام.» آنگاه صندوقچه را گشود و شمشیری آب دیده و منحصر به فرد را از آن بیرون آورد و به حضرت تقدیم کرد. در همین هنگام، حضرت عباس که نوجوانی رشید بود، وارد شد و پس از سلام، با ادب در گوشهای ایستاد. نگاهش در برق شمشیر گره خورد. امام علی(ع) متوجه علاقه و شگفتزدگی عباس شد و از او پرسید:«پسرم دوست داری این شمشیر برای تو باشد؟» عباس، با شادی پاسخ داد: «آری، پدر!» حضرت، برخاست و با دست خود، شمشیر را بر بلندای قامت استوار او حمایل کرد. سپس به برازندگی شمشیر بر اندام رشید و تناور فرزندش نگریست و اشک بر محاسن سفیدش جاری شد. حاضران پرسیدند: «یا امیرالمؤمنین! چرا گریه میکنید؟» حضرت فرمودند: «روزی را میبینم که او با این شمشیر، نفس دشمن را در سینه حبس میکند و بی امان بر آنان میتازد و سرانجام به شهادت میرسد.»
در روز تاسوعا لحظه ها همراه با التهاب می گذشت. در این روز حلقه محاصره امام و یاران و همراهانش تنگ تر شده بود. کوفیان، آب را بر روی اهل بیت و یاران امام حسین، بسته بودند. راهها همه تحت کنترل بود تا کسی به امام نپیوندد. تهدیدهای سپاه عمر سعد، جدی تر و حالت تهاجمی آنها به سوی خیمه ها، بیشتر می شد، تا اینکه نزدیک غروب عمر سعد با لشکریانش به سمت خیمه های امام حسین (ع)، حرکت کرد. سواران نزدیک تر شدند. امام، عباس را صدا زد و فرمود: برادر بر اسب بنشین و پیش برو و بپرس چه اندیشه ای در سر دارند و چه می خواهند.
عباس بن علی (ع) ، به سرعت بر اسب نشست و به همراه هجده تن از یاران، نزدیک لشکر مهاجم رسید و عمر سعد را خطاب قرار داد که: شما را چه شده است واز این حرکت چه منظوری دارید؟
عمر سعد فرمان عبیدالله بن زیاد، حاکم کوفه را مبنی بر گرفتن بیعت از حسین خواند و گفت: یا بر حکم او گردن نهید و یا آماده جنگ باشید. عباس به رسم ادب، نزد امام حسین (ع) بازگشت تا نظر ایشان را جویا شود. امام نیز فرمود: برگرد و به آنان بگو تا فردا مهلت دهید. بگذارید امشب را با پروردگارمان راز و نیاز کنیم، نماز بخوانیم و قرآن تلاوت کنیم که قرآن و دعا و استغفار ، مطلوب همیشگی زندگی ماست.
فداکاری، ایثار، فضیلت، شجاعت و دلیری، رشادت جسمی و روحی، زهد و تقوای الهی، فتوّت و جوانمردی و ... همه از ابعاد وجودی حضرت عباس(ع) بود. اما آنچه که او را بین همه ممتاز کرد و این افتخار را نصیب اش نمود که ائمه اطهار (ع) تعابیر عظیمی به کار برند، شناخت و یقین کامل نسبت به مقام امام زمان خود و فداکاری در راه ولایت بود.
عباس (ع) شخصیت جنگاوری بود که در صحنه کربلا دست به شمشیر نبرد. چرا که امام حسین از ایشان خواسته بودند که پرچم را در دست داشته باشد. در عرف سیاسی - نظامی آن دوران افتادن پرچم برابر نابودی آن جبهه و سقوط آن سپاه بود. از همین رو حضرت عباس، پرچم را تا آخرین لحظات برافراشته نگه داشت، تا نشان دهد که جبهه امام حسین ولو آنکه دو نفر بیشتر در آن نیست هنوز زنده است و در برابر دشمن ایستادگی میکند.
نقل شده در هنگامی که وسایل غارت شده اهل بیت پیامبر را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگی بود. یزید و حاضران در مجلس دیدند همه پرچم سوراخ شده، ولی دستگیره آن سالم است. یزید پرسید: «این پرچم را چه کسی حمل می کرد؟» گفته شد: «عباس بن علی». یزید از روی تعجب و تجلیل از آن پرچم ریا، سه بار برخاست و نشست و گفت: «به این پرچم بنگرید، که بر اثر صدمات نیزه و زدن شمشیر جایی از آن سالم نمانده جز دستگیره آن که (پرچمدار) آن را با دست حمل می کرده است.»
عباس در وفاداری گوی سبقت از همگان ربود و به بالاترین سرحد این صفت رسید و رکوردی جاودانی بر جای گذاشت.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی در این باره می فرمایند: "«فادارى حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیه وارد شدن در شریعهى فرات و ننوشیدن آب است... اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند... به طرف شعبهاى از نهر فرات که در منطقه بود، بلکه بتوانند آبى بیاورند. این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند.
این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند. براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حین است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خودش را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنه خودش برساند؛ اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، به یاد لبهاى تشنهى امام حسین افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و (ایشان ناجوانمردانه به شهادت می رسد).»
آری این چنین است رسم و معنای وفاداری عباس نسبت به امام خویش.
در پایان بخش از زیارت نامه حضرت عباس (ع) را که امام صادق (ع) انشاء نموده را با هم زمزمه می کنیم: «اَشْهَدُ اَنَّکَ لَمْ تَهِنْ وَلَمْ تَنْکُلْ وَاَنَّکَ مَضَیْتَ عَلى بَصیرَه مِنْ اَمْرِکَ ، مُقْتَدِیاً بِالصّالِحینَ وَمُتَّبِعاً لِلنَّبِیّینَ ، فَجَمَعَ اللّهُ بَیْنَنا وَبَیْنَکَ ، وَبَیْنَ رَسُولِهِ وَاَوْلِیائِهِ فی مَنازِلِ الْمُخْبِتینَ فَاِنَّهُ اَرْحَمُ الرّاحِمینَ: گواهى مى دهم که تو هیچ سستى و کوتاهى نکردى و در کار خود با بصیرت و حجت از جهان درگذشتى و همیشه در اعمالت اقتداء به صالحان و پیروى از رسولان خدا کردى.»
مریم رادان
117