بروس مائو در سالهای ابتدایی قرن جدید با همکاری موسسه بدون مرز، نمایشگاهی در موزه هنرهای معاصر شیکاگو برگزار نمود با این عنوان: «جهان طراحی یا طراحی جهان». در ورودی نمایشگاه یک تابلوی بزرگ وجود داشت که روی آن این سوال نوشته شده بود : «حالا که می توانیم هر کاری انجام دهیم چه خواهیم کرد؟»

یک تذکر پنهان در این سوال وجود دارد. علی رغم اینکه امروز معماران نسبت به گذشته، امکانات نامحدود و کامل تری در اختیار دارند، اما به همان اندازه مسئولیت های طراحی هم گسترش پیدا کرده اند و معمار را با انبوهی از ملاحظات و انضباط ها مواجه ساخته است. دوران «معمار-ستاره» گذشته و امروز شاهد این هستیم که پروژه ها عملا با خرد جمعی متخصصین در حوزه های مختلف پیش می روند. عواملی که هرکدام به نمایندگی از دیسیپلین مرتبط به خودشان، نیازها و دغدغه هایشان را وارد مسئله می کنند و همچون یک نیرو مسیر طراحی پروژه را به سمت خود متمایل می سازند.

این مقاله توسط دفتر معماری برانیا آفیس، متخصص در حوزه ساخت و طراحی ویلا گردآوری شده است.

معماران در هر پروژه ای در محاصره میدانی از نیروها هستند که هرکدام با ابزارهایی که در اختیار دارد در محصول معماری مداخله می کند. از یک سو کارفرما و عواملش به نمایندگی از منافع حوزه خصوصی با اهرم «سرمایه» و از سوی دیگر دولت ها و نهادهای زیرمجموعه شان به نمایندگی از خیر عمومی با اهرم «قوانین» مسیر طراحی پروژه را دستخوش تغییرات گسترده می نمایند.

معماری صرفا یک هنر انتزاعی و ماحصل مستقیم ذهنیات معمار نیست، که بایستی بی چون و چرا از ذهنیت هنری یا فلسفی تبعیت کند تا به اثر هنری تام و تمام تبدیل شود. معماری اغلب محصول زد و خورد این نیروهاست.

سوال اینجاست که چرا اثر معماری برخلاف سایر آثار هنری تا این اندازه در مسیر توسعه و شکل گیری، توسط نیروهای مختلف دستکاری می شود؟

معماری از طریق دامنه امکاناتی که در خودش دارد، امکاناتی مثل «فرم» و «برنامه»، از این بابت که نسبت بدن ها را با یکدیگر انتظام می بخشد، از این بابت که مخاطبش، خواسته یا ناخواسته بطور مستقیم در معرض و متاثر از آن است، از این بابت که واجد ظرفیت های زبانی است و می تواند یک ایدئولوژی را مانیفست کند؛ دارای ویژگی «عاملیت» است. این شاید مهمترین وجه تمایز معماری با سایر هنرها باشد. مخاطب معماری در محصول نهایی متاثر و ذی نفع است. بنابراین اجازه ساخت بسیاری از ایده ها به معماران داده نمی شود.

معماری مثل فیلمی است که برای آدم ها می سازیم اما نه برای تماشا، فیلمی که قرار است در آن زندگی کنند. تصور کنید اگر قرار بود در فیلم هایی که فیلمسازها می سازند زندگی کنیم شاید همه سناریوهای ژانر وحشت و وسترن و … تاریخ سینما روی کاغذ می ماند. درست مثل بسیاری از ایده های رادیکال معماری که با گذشت سال ها هنوز روی کاغذاند و برای مداخله در جهان بیرون، به انتظار نشسته اند.

 این ویژگی از یک سو بزرگترین فرصت برای معمارهاست. چون شاید هیچ هنری به اندازه معماری نتواند بصورت کاملا مستقیم و آبژکتیو در جهان و در زیست آدم ها دخل و تصرف کند. از سوی دیگر همین ویژگی مهمترین عامل تحدید دیسیپلین معماری است. زیرا باعث شده معماری از سوی نیروهای مختلف مورد طمع واقع شده به عقب رانده شود.

به طور کلی نیروهایی که حول مسئله معماری هستند را می توان در دو حوزه کلی طبقه بندی کرد.

از یک سو جامعه شهرسازان، مدافعان معماری سبز، معماری بومی، جنبش های پایداری و زیست محیطی و … سال های زیادی است، در تلاش اند تا معماران را از تاثیرات رفتارهایشان آگاه نمایند. آن ها معتقدند دیگر دوران «کالایی سازی» گذشته است و معماری صرفا هنر سازماندهی فرم ها و کمپوزوسیون رنگ ها نیست. مسئولیت های طراحی گسترش پیدا کرده و طراح را با انبوهی از انضباط ها مواجه ساخته است. از نظر آن ها معماری یک «تعهد اجتماعی» است و معماری خوب بایستی در مسیر حفاظت از منافع «حوزه عمومی» عمل کند.

از سوی دیگر معماری اساسا یک محصول سفارشی است و بایستی در راستای تحقق دیدگاه های کارفرما به عنوان سفارش دهنده پروژه عمل کند. رسیدن خواسته های کارکردی مدنظر و همچنین حداکثر سود مالی و حداقل ریسک بخش مهمی از عوامل شکل گیری ایده های طراحی هستند. معماری از نظر کارفرما یک «خدمات سفارشی» است که بایستی در مسیر حفاظت از منافع «حوزه خصوصی» باشد.

 در هر پروژه ای عمدتا شاهد صحنه زد و خورد یا حتی بعضا بده بستان این دو میدان نیرو هستیم.

در ادامه این مقاله با دفتر معماری برانیا با سابقه ساخت و طراحی ویلا همراه باشید.

حال معماران در کجای این پازل هستند؟

متاسفانه معماران در اغلب پروژه ها اساسا از این بازی بیرون گذاشته می شوند. معمار صرفا یک نیروی خدماتی است که در نهایت خواسته یا ناخواسته مغلوب نیروهای مسئله می شود. نتیجتا پروژه های معماری غالبا تکرار ایده های گذشته اند و پیشنهاد تازه ای برای فرم های تجربه نشده از زیستن ارائه نمی دهند.

مسئله اینجاست که بایستی یک میدان نیروی موثر که شاید کلید برون رفت از وضعیت در اختیارش باشد را به رسمیت بشناسیم و آن دیسیپلین معماری است.

اگر فضا را بخشی از جهان بی کران بدانیم که با «فرم» کران مند شده پس فرم مهمترین ابزار معمار برای تعریف فضا است. فرم وسیله ای است برای دست بردن در جهان به عنوان متن موجود. فرم هرآن چیزی است که به عنوان کالبد معماری وارد مداخله در جهان می شود. دیسیپلین معماری اساسا درباره موضع گیری معماران نسبت به «برنامه - سازوکار درونی» و «زمینه- بستر بیرونی» پروژه است که این موضع گیری به میانجی «فرم» صورت می پذیرد.

بستر به عنوان یک متغیر بیرونی و از قبل تعیین شده و برنامه به عنوان یک متغیر درونی و تا اندازه ای قابل تعیین، عوامل متنی و زمینه های شکل گیری پروژه هستند. «فرم» اگرچه که متاثر از این عوامل متنی است اما یک جنبه غیرقابل تعیین دارد که بیش از همه از اندیشه و دانش دیسیپلینی معمار نشات می گیرد. درواقع معمار در مرحله اول انتخاب می کند تا چه حدی از این عوامل متنی را وارد پروژه اش نماید و چه بخشی از این قواعد را برهم زند. فرم به عنوان یک میانجی می تواند متاثر از این عوامل متنی و یا در راستای فعال کردن ظرفیت های پنهان متن به عنوان یک عنصر موثر عمل کند. بنابراین توسعه آگاهی معماری و مرزهای دیسیپلین را عمدتا بایستی در تلاش ها و تقلاهای فرمی معماران در مواجهه با این عوامل متنی جستجو کرد.

فرم مهمترین ابزار معمار و اصلی ترین میانجی برای مداخله و تغییر در جهان واقعیت است. فرم درست و موثر می تواند نیروهای متباین حول مسئله را هم جهت کند. معمار به میانجی دانشی که درباره فرم معماری دارد وارد کلنجار با نیروهای حول مسئله می شود. هرچه نیروهای حول مسئله را بهتر بشناسد و دانش اش نسبت به دیسیپلین معماری فربه تر باشد طبیعتا دامنه امکانات بیشتری را در اختیار خواهد داشت تا برای مذاکره با این نیروها به سمت مسئله یورش ببرد.

اما نکته اینجاست که حوزه عمومی اساسا تلقی درستی از مسائل دیسیپلین معماری ندارد و توسعه دیسیپلین را در مسیر تعهد اجتماعی و خیر عمومی نمی بیند. حوزه خصوصی هم پیرو بی چون و چرای منطق بازار و مسیرهای از پیش تجربه شده است و اغلب ریسک ساخته شدن ایده های تازه را نمی پذیرد.

اما در مقابل جامعه معماری هم سال هاست مغلوب این نیروهای پرقدرت حول مسئله بوده است. یا به طور کامل مسائل درونی معماری را کنار گذاشته و در یک دیسیپلین دیگر (مثل شهرسازی یا محیط زیست و ...) استحاله شده است یا اساسا مسیر «معماری» را از مسیر «ساختمان سازی» جدا می بیند و معتقد است، معمار در پوزیشن یک متفکر یا آرتیست یا آکادمیسین، یک «پروژه فکری» دارد که در راستای توسعه مرزهای دانش معماری است و پروژه صرفا بستری است برای بیان و طرح این پرسش های ذهنی که این پروژه فکری هم اغلب در یک فضای انتزاعی و مستقل از نیازهای حول مسئله شکل گرفته است. اساسا به رسمیت نشناختن نیروهای حول مسئله از جمله بازار یا کارفرما یا دولت و … و تلاش و تقلای یک طرفه برای توسعه مرزهای دیسیپلین، از سوی این گروه از معماران، به شیوه ای از مقاومت در برابر قدرت تعبیر می شود. ما اغلب درباره ایده های روی کاغذ این معماران می شنویم و کمتر درباره مسائل پشت صحنه پروژه هایشان صحبت می کنند و بنظر می رسد از دید آن ها، این مسائل حاشیه و خارج از دیسیپلین معماری هستند.

درحالی که اگر در یک نگاه واقع بینانه معماری را نه فقط حاصل فرآیند یک سویه ی ذهن معمار بلکه محصول زد و خورد چند جانبه نیروهای مختلف حول مسئله بدانیم احتمالا روایت پشت صحنه پروژه ها هم سویه های دیسیپلینی جدی تری خواهد داشت. مشاهده وضعیت امروز ما نشان می دهد که اگر نقاط روشنی هم در معماری معاصر ما وجود دارد (مثلا پردیس سینمایی ملت) مربوط به لحظاتی از تاریخ است که این سه نیرو با به رسمیت شناختن هم وارد ماجراجویی های تازه شده اند و دیسیپلین معماری به عنوان یک میانجی قدرتمند وارد مداخله و تغییر وضعیت به نفع خودش و در ادامه به نفع خیر عمومی و منفعت خصوصی برآمده است.

از این که خواننده این مقاله ی منتشر شده توسط دفتر معماری برانیا آفیس، متخصص در حوزه طراحی ویلا بودید سپاسگزاریم. 

/ 114