به گزارش خبرگزاری ایران پرس، هاآرتص می نویسد: پس از آنکه ناپلئون تمام اروپا را فتح کرد و میلیون ها سرباز را کشت اعلام کرد که با سرنیزه ها می توانید هر کاری انجام دهید جز آنکه روی آنها بنشینید.
بعدها، وقتی که آریل شارون تصمیم به عقب نشینی از نوار غزه گرفت، من ساده لوحانه فکر می کردم که اسرائیل کار یادگیری درس اساسی و معروف «کورسیکایی» را آغاز کرده است: شما می توانید اشغال کنید و ظلم کنید، اما هر اقدامی توسط یک قدرت خارجی دارای محدودیت های خودش است.
در نهایت، در دوران مدرن، اگر افرادی را که هیچ حاکمیتی از خود ندارند یا حاکمیتی بی معنی و فریبکارانه دارند نابود یا اخراج نکنید، آنها بارها و بارها شورش خواهند کرد.
تازه ترین آتش غزه با دو چوب کبریت شعله ور شد. چوب کبریت اول شبیه همان چوب کبریتی است که قیام اکتبر 2000 را شعله ور کرد: حمله هتاکانه به مسجد الاقصی که نه تنها یک مکان مذهبی مهم است بلکه یک نماد آشکارا ملی گرایانه است.
چوب کبریت دوم نوعی نوآوری بود. درخواست اخراج ساکنان عرب از خانه هایشان در محله شیخ جراح در بیت المقدس شرقی - بر اساس این ادعای حقوقی که یهودیان قبل از سال 1948 مالکیت آنجا را داشته اند - مانند نمک پاشیدن روی یک زخم عفونی و نماد تکان دهنده یک بی عدالتی ظالمانه بود.
شما خواستار این هستید که پناهندگان خانه های خود را ترک کنند، با وجود اینکه شما آنها و صدها هزار نفر دیگر را طی روز نکبت خانه های قبلی آنها را تصرف کردید، بدون اینکه حتی به فکر جبران خسارت به صاحبان این خانه ها باشید.
این ذائقه متعلق به یک فاتح احمق است که ممکن است منجر به آتش کشیده شدن تمام خانه های ساخته شده طی 100 سال گذشته در اینجا شود.
در حقیقت، به نظر می رسد که آتش در حال گسترش است. اولاً ساکنان بیت المقدس شرقی قیام کردند که تعجب آور نبود. حدود 380 هزار فلسطینی در "شهر ابدی یهود" زندگی می کنند. آنها حدود یک سوم جمعیت شهری را تشکیل می دهند، آنها شهروندانی هستند که اکنون 54 سال است بدون حقوق سیاسی و مدنی زندگی کرده اند.
اسرائیل که خاک آنها را الحاق کرد هر کاری کرد تا تابعیت اسرائیلی به آنها ندهد. اسرائیل آشکارا و واضح، برای متحد کردن سنگ های بی جان و دیوارهای بلند، به آنها چسب اسطوره ای زد و نه به انسان ها. بالاخره آنها یهودی نیستند!
اما در واقع شگفتی واقعی این بار اسرائیلی های فلسطینی تبار بود. آنهایی که تابعیت دارند و از برابری سیاسی کامل در کشور اسرائیل برخوردار هستند.
از میان همه، این ها بودند که سال ها کارگر و خدماتی بودند، همین ها اخیراً در مناصب بیمارستانی، داروخانه ای و دانشگاهی وارد شده اند.
چگونه است که حال که اولین نشانه های ادغام و پیشرفت اقتصادی-اجتماعی به وضوح دیده می شود، یک شورش گسترده و خشونت آمیز شکل می گیرد که شبیه جنگ داخلی است؟
حدود 180 سال پیش الکسی دو توکویل فیلسوف لیبرال فرانسوی تلاش کرد تا انقلاب فرانسه را بر اساس یک بینش جدید درک کند: این پیشرفت به سمت برابری قبل از انقلاب بود که زمینه را برای آن انقلاب بزرگ و به ویژه برای تقاضا برای برابری کامل سیاسی در طول انقلاب فراهم کرد.
وی در کتاب "دموکراسی در آمریکا" نوشت: "وقتی نابرابری شرایط، جزو قانون عادی جامعه می شود، آنگاه برجسته ترین نابرابری ها کسی را تکان نمی دهد: وقتی همه چیز تقریباً برابر باشد، کوچکترین نابرابری برای صدمه زدن به برابری برجسته می شود. از این رو میل به برابری با کامل تر شدن برابری، همیشه سیری ناپذیرتر می شود."
این تفسیر در حال حاضر برای اسرائیل تفسیر معتبری است. افزایش «اسرائیلی-تیزه شدن» شهروندان عرب در اسرائیل، افزایش دانش آنها از زبان عبری، جایگاه اجتماعی بهتر برخی از آنها و حتی یکپارچه شدن تعلل آمیز آنها با دنیای رسانه ها، همراه با ادامه اشغال کرانه باختری، همه و همه احساسات جدید و نتیجه گیری های جدیدی ایجاد کرده است.
شما در کشوری که صریحاً اعلام می کند مال شما نیست، نمی توانید برابر باشید، هرگز برابر نخواهید شد. اسرائیل برخلاف سایر دموکراسی های لیبرال، دولت همه شهروندان این کشور نیست بلکه دولت همه یهودیان جهان است (که حتی نمی خواهند در آنجا زندگی کنند). معنای "دموکراسی یهودی" شبیه اصطلاحات دیگر دچار تناقض درونی است، درست مانند "دموکراسی سفید" در آمریکا یا "جمهوری کاتولیک گالیک" در فرانسه.
در هر «کشور-ملتی» در جهان، یک سرود ملی انتخاب می شود که هدف آن اتحاد و الهام بخشیدن به همه شهروندان، صرف نظر از مذهب، رنگ پوست یا ریشه آنها است.
در اسرائیل، این سرود آشکارا برخی از شهروندان را از خود دور می کند، زیرا بالاخره همه "روح یهودی" ندارند که مشتاق آن باشند.
کابینه اسرائیل آماده است هر کسی را که بتواند یهودی بودن مادر خود را ثابت کند یا مطابق با قوانین دینی یهود تغییر دین داده باشد، به خود جذب کند.
اسرائیلی های فلسطینی تبار نمی توانند با بستگان درجه یک و دو خود که در سال 1948 از آنجا رانده شده اند و در اردوگاه های پناهندگان در کرانه باختری و غزه زندگی می کنند متحد شوند.
از زمان برقراری مرزهای اسرائیل در سال 1967، حدود 700 اجتماع جدید یهودی تأسیس شده است، اما حتی یک اجتماع عرب (به جز شهرهایی برای بادیه نشینان که از سرزمین های خود اخراج شده اند) تشکیل نشده است.
اگرچه حدود 21 درصد از شهروندان اسرائیل عرب هستند، اما یک دانشگاه عرب زبان در آنجا وجود ندارد. (در مقابل یک دانشگاه عبری زبان در سرزمین های فلسطینی وجود دارد).
اگرچه اسرائیل خود را سکولار و لیبرال به جهانیان معرفی می کند، اما یک زن یهودی نمی تواند در آنجا با یک مرد غیر یهودی ازدواج کند، زیرا هیچ ازدواج مدنی وجود ندارد. وی برای ازدواج با شریک انتخابی خود باید به کشور دیگری سفر کند، کشوری که سعی در جلوگیری از ازدواج یهودیان و غیر یهودیان نداشته باشد.
ما می توانیم به بسیاری از عناصر نابرابری ذاتی در زیرساخت های دولت یهود اشاره کنیم، اما باید توجه داشته باشیم که گفتمان انتقادی از این ماهیت، تاکنون عملاً بی فایده بوده است. اکثر اسرائیلی های یهودی نسبت به نابرابری اساسی در اینجا بی تفاوت هستند و ترجیح می دهند همچنان در جمع "یهودی و دموکراتیک" خود بمانند، جمعی که تا این لحظه فکر می کرده اند برای همیشه وجود خواهد داشت.
اما اکنون، به طور ناگهانی، هزاران اسرائیلی فلسطینی تبار در اعتراضات خشونت آمیز علیه نابرابری غیر قابل تحمل قیام کرده اند.
اعضای طبقه متوسط عرب در تظاهرات خشونت آمیز شرکت نکردند، اما برای اولین بار به فرزندان خود اجازه دادند که با چوب افسران پلیس و همچنین مشت های نژادپرستان و شهرک نشینان یهودی که فراتر از مرزها آورده شده اند روبرو شوند.
خشونت همیشه نفرت انگیز و زشت است، اما متأسفانه در طول تاریخ، با کشمکش هایی برای دستیابی با برابری همراه بوده است. استفاده شدید از زور در داخل اسرائیل یادآور خشونت بزرگ «پلنگ های سیاه» در دهه 1960 آمریکا، به ویژه پس از ترور مارتین لوتر کینگ است.
مبارزه آشوبگران در محله های فقیرنشین سیاه پوست، کمک قاطعانه دیگری به تبدیل آمریکا از یک کشور سفیدپوست به یک دموکراسی کرد که همه شهروندان آن با هم برابر بودند. همانطور که می دانیم، مبارزه برای رسیدن به این هدف هنوز به پایان نرسیده است.
سوالی که پس از درگیری های شدید اخیر در اسرائیل بی پاسخ باقی مانده این است: آیا اسرائیلی که دچار انشقاق شده به شکل یوگسلاوی در خواهد آمد؟
مسئله ای که به یک جنگ خونین بین شهروندان متنوع و نابرابر تبدیل شد و چندین تکه شد؟
یا اینکه ما قادر خواهیم بود اسرائیل را با وجود همه مشکلاتش به کشورهایی مانند کانادا، بلژیک یا سوئیس تبدیل کنیم که با وجود تمام اختلافات و شکاف هایشان توانستند خود را به عنوان دموکراسی هایی چند زبانه حفظ کنند و اصل هویت مدنی را که مبتنی بر قوم و مذهب نیست یا ماهیت قومی- بیولوژیکی ندارد چراغ راه خود قرار دهند؟ زمان این را به ما نشان خواهد داد.
112