سیاست خارجی کشورهای درگیر جنگ، به شدت متأثر از اهداف و استراتژی جنگی آنها است و فهم هر یک از این دو مقوله بدون فهم دیگری ممکن نیست؛ این قاعده در مورد جنگ هشت ساله ایران و عراق نیز صادق است.
مهمترین هدف سیاست خارجی در طول جنگ 8 ساله، مقابله با تهدیدهای امنیت ملی بود. جنگ، امنیت ملی و بقا را در این دوره برجسته کرد.
اگرچه صدور انقلاب در قالب الگوسازی داخلی در این دوره پیگیری شد، اما مهمترین هدف سیاست خارجی بقای جمهوری اسلامی و حفظ تمامیت ارضی کشور بود.
مهمترین هدف عراق از آغاز جنگ علیه جمهوری اسلامی ایران، براندازی جمهوری اسلامی و اشغال بخش هایی از خاک ایران به خصوص خوزستان بود. در همین راستا، نخست وزیر وقت عراق در آغاز جنگ گفت: مهمترین هدف جنگ، سرنگونی جمهوری اسلامی ایران است که تهدیدی علیه عراق به شمار می رود.
صدور انقلاب، هداف مهم سیاست خارجی ایران در زمان جنگ تحمیلی
صدور انقلاب یکی دیگر از اهداف مهم سیاست خارجی ایران در زمان جنگ تحمیلی بود. دشمنان جمهوری اسلامی از راهبرد «صدور انقلاب» بهره برداری سیاسی کرده و جمهوری اسلامی را به مداخله در امور داخلی کشورهای عربی متهم کردند.
این در حالی است که صدور انقلاب معطوف به تثبیت و الگوسازی در داخل شد. تئوری «ام القرای اسلامی» توسط «محمدجواد لاریجانی» در این دوره مطرح شد.
مطابق این تئوری: "حوزه مشروعیت حکمرانی نظام به مرزهای جغرافیایی آن محدود می شود و امکانات مملکت باید منحصراً به مرزهای جغرافیایی محدود شود. اگر ایران آباد شود بهترین تبلیغ برای اسلام است."
با توجه به همین رویکرد، شش کشور عربی در سال 1981 شورای همکاری خلیج فارس را تشکیل دادند تا به قول خودشان مانع صدور انقلاب اسلامی ایران شوند.
به استثناء سوریه، همه کشورهای عربی در این جنگ در کنار رژیم بعثی عراق قرار گرفتند و حتی با گذشت زمان و به خصوص پس از پیروزی های ایران، حمایت آنها از عراق افزایش یافت.
پس از پیروزی ایران در عملیات «فاو» که به گفته حسین علایی موفقترین عملیات جنگ ایران و عراق بود که طی آن دسترسی عراق از آبهای خلیج فارس قطع شد، کمک های اعراب خلیج فارس به عراق شدیداً افزایش یافت.
تحت فشار آمریکا، موضع شورای همکاری خلیج فارس از نیمه جنگ به بعد نسبت به ایران تهاجمی و خصمانه تر شد. اوج این رویارویی نیز کشتار حجاج ایرانی در مراسم حج سال 1987 در عربستان بود.
مواجهه متوازن با دو ابرقدرت
سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در این دوره در قبال دو ابرقدرت شرق و غرب، در چارچوب اصل «نه شرقی، نه غربی» یا سیاست مکتبی بر پایه مواجهه متوازن با دو ابرقدرت استوار بود.
جمهوری اسلامی بر مبنای اصل استکبار ستیزی هر دو ابرقدرت را مظهر استکبار، استعمار و سلطه می دانست که باید با آنها مبارزه کند. جمهوری اسلامی از دیپلماسی «حذف» یکی از ابرقدرت ها برای امتیازگیری از دیگری سود نبرد بلکه با وجود جنگ، باز هم «استقلال» و عدم وابستگی به ابرقدرت ها را برگزید.
آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سابق، هر دو در این جنگ از عراق حمایت کردند و حتی آمریکا در آغاز جنگ عراق علیه ایران نقش تحریک کننده برای بغداد داشته است.
«نیکی کدی» در خصوص حمایت آمریکا از عراق می نویسد:
"ایالات متحده آمریکا در جریان پیروزی انقلاب اسلامی و سپس بحران گروگانگیری بی اعتبار و تحقیر شد به گونه ای که از یک طرف، ناتوانی آمریکا در جلوگیری از سقوط مهمترین متحد استراتژیک خود در خلیج فارس، سایر هم پیمانان را نسبت به آن بی اعتماد کرد و از سوی دیگر در اثر عجز و ضعف آمریکا در آزادسازی گروگانها در ایران، این کشور به شدت در سطح جهانی و منطقه ای تحقیر شد. بنابراین، ایالات متحده برای بازسازی اعتبار و بازیابی شهرت و قدرتش در منطقه، عراق را ترغیب و تهییج کرد تا علیه ایران وارد جنگ شود."
«سید داوود آقایی» استاد دانشگاه نیز نوشت: "اتحاد جماهیر شوروی به دلیل نفوذ ایران در افغانستان و همچنین نگرانی در خصوص مسلمانان شوروی خواهان مهار و سرگرم کردن ایران به امنیت ملی و حفظ مرزهایش بود اما شوروی خواهان فروپاشی جمهوری اسلامی ایران نبود. آمریکا به دلیل سرخوردگی ناشی از بحران گروگانگیری و خدشه دار شدن قدرت و موقعیت آن در نظام جهانی، ضمن اینکه عراق را به جنگ علیه ایران تحریک کرد، از این کشور در این جنگ حمایت نیز کرد و در عین حال، خواهان فروپاشی جمهوری اسلامی ایران نیز بود."
با وجود این، وزیر خارجه وقت آمریکا در پیامی به «محمد علی رجایی»، نخست وزیر وقت جمهوری اسلامی، بی طرفی این کشور را در جنگ اعلام کرد.
با این حال، «سید جلال دهقانی فیروزآبادی» می نویسد: "آمریکا از این جنگ خشنود بود، زیرا آمریکا انتظار داشت بر اساس منطق موازنه قوا، جنگ خارجی، جمهوری اسلامی ایران را به سمت این کشور متمایل سازد. برداشت آمریکا این بود که جنگ، سیاست خارجی ضد آمریکایی ایران را تعدیل کند و آنرا به «مدار امنیتی غرب» باز گرداند، اما این اتفاق رخ نداد."
حمایت تمام عیار آمریکا از عراق
تصرف «فاو» توسط نیروهای ایران سبب افزایش حمایت دو ابرقدرت وقت از عراق در این جنگ شد. در واقع، تصرف فاو هر دو ابرقدرت را به ضرورت جلوگیری از پیروزی ایران در جنگ در چارچوب «جنگ بی برنده» رساند.
پیروزی های نظامی و تحولات سیاسی جمهوری اسلامی باعث شد آمریکا از وضعیت بی طرفی در جنگ خارج شده و به حمایت عملی از عراق بپردازد، زیرا از منظر آمریکا، پیروزی ایران بر عراق به چند طریق منافع آمریکا را تهدید می کرد.
نخست اینکه، امنیت انرژی و صدور آزادانه نفت از خلیج فارس به غرب به خطر می افتاد.
دوم اینکه، امنیت و ثبات هم پیمانان محافظه کار عرب آمریکا تضعیف می شد.
سوم اینکه، امنیت و بقای متحد استراتژیک آمریکا یعنی اسرائیل تهدید می شد.
و چهارم اینکه، موازنه منطقه ای به ضرر آمریکا در منطقه خاورمیانه و خلیج فارس بر هم می خورد.
لذا آمریکا راهبرد «جنگ بی برنده» را از طریق نزدیکی به عراق در پیش گرفت.
«الکساندر هیگ»، وزیر خارجه وقت آمریکا نوشت: "آمریکا از آغاز جنگ در 20 ماه قبل، سیاست کاملاً بی طرفی را در پیش گرفته و از تحویل هر گونه سلاح ساخت آمریکا به دو طرف خودداری کرده است. اما مفهوم این بی طرفی آن نیست که ما نسبت به نتیجه جنگ بی تفاوت هستیم. آمریکا دوستان و منافعی دارد که بر اثر ادامه جنگ مورد تهدید قرار گرفته اند و از این رو مصمم است از منافع حیاتی خود در منطقه دفاع کند."
آمریکا کلیه ابزارهای سیاسی، اقتصادی، اطلاعاتی و نظامی خود را علیه جمهوری اسلامی ایران به کار گرفت. در سطح سیاسی، تلاش کرد از طریق شورای امنیت و خارج از آن تحریم هایی را علیه ایران اعمال کند.
علاوه بر این، به حمایت از گستره اطلاعاتی و تبلیغاتی از عراق مبادرت ورزید. تلاش برای مختل کردن صادرات نفت ایران یکی دیگر از اقدام های آمریکا بود.
مهمترین عامل فشار آمریکا بر ایران، حضور نیروهای نظامی آن در خلیج فارس بود، به طوری که این کشور در اکتبر 1987 سکوهای نفتی رشادت و رسالت و در آوریل 1988 نیز دو سکوی نفتی نصر و سلمان متعلق به ایران را منهدم کرد. اوج این رویارویی نیز حمله ناو «وینسنس» آمریکا به هواپیمای مسافربری ایران بود که 290 مسافر آن به شهادت رسیدند.
نویسنده: سیدرضی عمادی
تهیه شده در «گروه ایران» اداره کل خبر و تفسیر برونمرزی
116/118