چند روزی است که آب دیگر در خیمه های حسینی یافت نمی شود؛ چرا که از روز هفتم، عمر بن سعد آب را بر آنان بسته است. کودکان، تشنه اند و بی تاب. فشارها برای این است که حسین (ع) وادار شود، با یزید، خلیفه نابحق و فاسق که گمراهی و شقاوت را برای مردم به ارمغان آورده است، بیعت کند. حسین (ع )هرگز به این بیعت راضی نمی شود و می گوید: «مرگ باعزت بهتر است از زندگی با ذلت.»
شمر با چهار هزار نفر به لشکر عمر بن سعد پیوست و نامه ابن زیاد را به عمر بن سعد داد. در این نامه قساوت در اوج خود نمایان بود: «عمر، من تو را برای اصلاح میان خود و حسین نفرستادم. اکنون به محض رسیدن نامه اگر حسین به پیشنهاد ما توجه نکرد بر او حمله کن، او و یارانش را به قتل برسان و پس از کشتن، آنان را مثله نما. پس از اینکه حسین و یاران او را کُشتی بر بدنهای آنان اسبتازی کن. من میدانم پس از کشته شدن، اسب راندن بر بدنهای آنان فایدهای ندارد ولیکن، چون از زبانم جاری شده است، باید انجام دهی و اگر چنانچه به این حرفها توجه کنی در نزد ما عزیز و محترم هستی! »
در پی این نامه، تحرکات سپاه عمر سعد در صحرای کربلا افزایش یافت. آنها چون نتوانستند حسین، نواده پیامبر اسلام را تسلیم خود سازند، آماده جنگ شدند. امام (ع)، برادرش عباس را نزد آنها فرستاد. وقتی که از نبرد آنها اطمینان یافت، بار دیگر عباس را نزد آنان فرستاد و فرمود: «برادرم، جانم به فدایت، یک شب دیگر از آنان برای عبادت مهلت بگیر. خدا میداند که من نماز به درگاهش و تلاوت کتابش و دعا و استغفار زیاد را دوست میدارم.»
امان نامه شمر برای حضرت عباس
شمر که از قبیله بنی کلاب بود و با مادر عباس، برادر امام حسین، نسبت خویشاوندی داشت، برای عباس و برادرانش امان نامه آورد تا آنان را از سپاه حقیقت طلب حسین جدا سازد. عباس (ع) که علمدار نام آور حماسه کربلاست و اسطوره شجاعت و فرزانگی است و عشق حسین(ع) در پیکره او جریان دارد بر شمر غرید و گفت:
"من از حسین جدا شوم؟! واى بر شما! اف بر شما و اماننامه شما! خدا تو و امان نامه ات را لعنت کند! ما امان داشته باشیم و پسر دختر پیامبر (ص) امان نداشته باشد."
معرفت و وفاداری یاران امام حسین (ع)
آفتاب روز نهم رخ درکشید و تاریکی شب فرا رسید. امام حسین (ع) نزد یارانش رفت تا حجت را بر آنان تمام کند. پس از حمد و ثنای خدا فرمود:
«آگاه باشید که من برای رفتن به شما اذن و اجازه دادم؛ پس همگی بروید که عقد بیعت را از شما بگسستم و نسبت به خود، بر شما عهد و ذِمامی ندارم. اینک شب در رسیده است و پوشش آن شما را در بر گرفته است؛ آن را چون شتر راهواری بگیرید و متفرّق شوید.»!
هفتاد و دو یار قهرمان سپاه حسین (ع)، که سرشار از معرفت و حُسن ویژگی بودند، عاشقانه امام را در بر گرفتند و بر وفاداری و جانفشانی در راه امام همنوا شدند.
هنگامی که امام به خیمه بازگشت، در مقابل نگاههای نگران حضرت زینب (س) فرمود: «به خدا سوگند، اینها را امتحان کردهام و آنان را مردانی یافتم که سینه سپر کردهاند، به گونهای که مرگ را به گوشه چشمانشان مینگرند و به مرگ در راه من چون شیرخواره به سینه مادرش انس دارند.»
پیوند بى نظیر یاران امام حسین با او که در تاریخ با خطوط زرین و درخشان ثبت شد، نتیجه پایداری بر عهد و پیمان الهی و ایمان آنان نسبت به انتخاب راه و هدفشان بود. "وفای به عهد" نمایانگر عظمت روحی است و همین امر بر شیرینی حیات حقیقی انسان می افزاید. وفای به عهد از ره توشه های ناب و گرانبها در حماسه حسینی است. ره توشه ای که شخصیت انسان به آن نیاز مبرم داشته و غفلت از آن آدمی را به سقوط می کشاند. خداوند در آیات ۲۳ و ۲۴ سوره احزاب یکی از نشانههای ایمان را پایبندی به عهد و پیمان میشمارد و می فرماید:»مِنَ الْمُؤْمِنِینَ رِجَالٌ صَدَقُوا مَا عَاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ فَمِنْهُم مَّن قَضَى نَحْبَهُ وَمِنْهُم مَّن یَنتَظِرُ وَمَا بَدَّلُوا تَبْدِیلًا»؛ «از میان مؤمنان مردانى اند که به آنچه با خدا عهد بستند صادقانه وفا کردند برخى از آنان به شهادت رسیدند و برخى از آنها در [همین] انتظارند و [هرگز عقیده خود را] تبدیل نکردند.»
امام حسین ع در روز عاشورا این آیه را دروصف یارانش تلاوت می فرمود.
یقین و اعتقاد راسخ به نویدها و پاداش الهى نیز، از امتیازات یاران امام حسین (ع ) به شمار مى آید. آنان یقین داشتند در مسیر فلاح و رستگارى گام برداشته اند و جایگاه رفیعى در انتظارشان است. "یقین" ستون ایمان نامیده شده و به عنوان شاخصه بارز اصحاب امام حسین(ع) در واقعه کربلاست و خلق این حماسه را ماندگار کرد. آنچه در صحرای کربلا بود، در دیگر میادین جنگ هم هست، اما عنصر یقین در یاران حسین (ع) باعث شد همگان شاهد این همه زیبایی و از خودگذشتگی در کربلا باشند.
در روز عاشورا "عمرو بن خالد" هنگام نبرد با خود می گفت :«اى نفس بر تو باد حرکت به سوى خداى رحمان، تو را به راحتى و زندگى آسان بشارت باد، آن روز (رستاخیز) به نیکى پاداش داده خواهى شد.»
وفای عباس؛ برادری که برادری را معنا کرد
در میان یاران امام، حضرت عباس (س)، به ایثار و وفا، شهره است. مردم تاسوعا را به یاد عظمت و جوانمردی عباس (ع ) پاس می دارند؛ شخصتی که دلاوری را در رکاب پدرش آموخته بود ودر فضل و کرم و ادب ممتاز بود. در کربلا علمدار و پرچمدار سپاه حسین (ع) شناخته می شد. او در رکاب برادر و محافظ او، نگهبان خیمه ها، و تکیه گاه سپاه حسین بود که امور مربوط به آسایش و امنیت خاندان اهل بیت(ع) را نیز عهده دار بود. تا زمانی که عباس(ع) زنده بود زنان و کودکان حرم احساس امنیت می کردند؛ چرا که دشمنان با دیدن عباس و نگاه نافذ او، به ترس می افتادند و جرات نزدیک شدن به خیمه های حسین را نداشتند.
حضرت عباس(علیه السلام) صرف نظر از رابطه برادری، امام حسین را رهبر و امام خود می دانست و با ایمان به حقانیت راه و هدف امام حسین، لحظه ای در همراهی امام و دفاع از ایشان غفلت نورزید. آیت الله خامنه ای این وفاداری و هم پیمانی را به زیبایی به تصویر کشیده است:
«وفادارى حضرت اباالفضل العبّاس هم از همه جا بیشتر در همین قضیهى وارد شدن در شریعهى فرات و ننوشیدن آب است... اینطور نقل شده است که در آن لحظات و ساعت آخر، آنقدر بر این بچهها و کودکان، بر این دختران صغیر و بر اهل حرم تشنگى فشار آورد که خود امام حسین و اباالفضل با هم به طلب آب رفتند...به طرف شعبهاى از نهر فرات که در منطقه بود، بلکه بتوانند آبى بیاورند. این دو برادر شجاع و قوىپنجه، پشت به پشت هم در میدان جنگ جنگیدند. یکى امام حسین در سن نزدیک به شصت سالگى است، اما از لحاظ قدرت و شجاعت جزو نامآوران بىنظیر است. دیگرى هم برادر جوان سىوچند سالهاش اباالفضل العبّاس است، با آن خصوصیاتى که همه او را شناختهاند. این دو برادر، دوش به دوش هم، گاهى پشت به پشت هم، در وسط دریاى دشمن، صف لشکر را مىشکافند براى اینکه خودشان را به آب فرات برسانند، بلکه بتوانند آبى بیاورند. در اثناى این جنگِ سخت است که ناگهان امام حسین احساس مىکند دشمن بین او و برادرش عباس فاصله انداخته است. در همین حین است که اباالفضل به آب نزدیکتر شده و خود را به لب آب مىرساند. آنطور که نقل مىکنند، او مشک آب را پر مىکند که براى خیمهها ببرد. در اینجا هر انسانى به خود حق مىدهد که یک مشت آب هم به لبهاى تشنهى خودش برساند؛ اما او در اینجا وفادارى خویش را نشان داد. اباالفضل العبّاس وقتى که آب را برداشت، تا چشمش به آب افتاد، «فذکر عطش الحسین»؛ به یاد لبهاى تشنهى امام حسین افتاد، شاید به یاد فریادهاى العطش دختران و کودکان حرم، شاید به یاد گریهى عطشناک علىاصغر(طفل شش ماهه امام حسین) افتاد و دلش نیامد که آب را بنوشد. آب را روى آب ریخت و بیرون آمد. در این بیرون آمدن است که آن حوادث رخ مىدهد و (ایشان ناجوانمردانه به شهادت می رسد) .»
«عباس ...خدا تو را در زمره شهیدان برانگیزد و روحت را در کنار ارواح نیک بختان قرار دهد، و از بهشتش وسیع ترین منزل را به تو عطا کند، و برترین غرفه ها را ارزانى نماید، و نامت را در بالاترین درجات بالا برد، و با پیامبران و صدّیقان و شهدا و شایستگان محشور نماید.» (فرازی از زیارتنامه حضرت عباس ع) // 114
نویسنده: عسگری