در زمین نینوا خون بقا دارد حسین
سر جدا پیکر جدا در کربلا دارد حسین
در زمین آیینه نوش کوثر از آب گلو
یک قیامت آسمان را در قبا دارد حسین
اینک آوازی دگر بر صورت دریا ببند
زیر و بم امواج گیسو بر هوا دارد حسین
قامتی بست از قیام ماه خون شد کربلا
در نمازش صوت مولای ولا دارد حسین
بسته در تاریخ غم ساز و نوایی بس شگفت
تا ابد در گوش ما صوت و صدا دارد حسین
بر گلوی زخم نخلستان چو اندوه علی
اشک سرخی زیر و بم از نی نوا دارد حسین
شور شیرین میزند هر لحظه در لبهای او
شکری کز شکر شیر خدا دارد حسین
چشم میبندد به روی ملک فانی هر ورق
درس عبرت از کتاب ملک لا دارد حسین
پیشرو موج خیانت پشتسر خیل وفا
درس حریت هم از پیک حرا دارد حسین
در نمازش بسته قامت صف به صف تا آسمان
در مقام جبرئیل کبریا دارد حسین
در ولایت مطلق است و در حقیقت مرتضی
این ولایت از ولای مرتضی دارد حسین
در نسب با حجت الحق، نسبت او مطلق است
این نسب از روشنای انما دارد حسین
لافتی الا علی، لاسیف الا ذوالفقار
تیغ حق از «ذوالفقارلا فتی» دارد حسین
بال جبریل ار بساید بر عبایش قدسی است
در قداست جبرئیلی در عبا دارد حسین
تا قیامت کوه و صحرا غلغل جوش وی است
چشمه آب بقا او، کی فنا دارد حسین
حیرت آیینه میبندد، جهان؛ از صورتش
در زلالی این نسب از مصطفی دارد حسین
هر دو دنیا زیر بال و پر گرفت و سایهاش
بنگراین وسعت که سایه تا کجا دارد حسین
حلق خونین حرف حق، از عین مولا برلبش
محشری با حلق خون در هر هجا دارد حسین
این قیامت فرصت انشای حقانیت است
خط سرخی ازحقیقت،«هل اتی» دارد حسین
نقش میبندد خدارا در زمین بر چشم ما
هیاتی از کبریا در بوریا دارد حسین
فهم معنی کی کنند الاالذین آمنوا
سوره «والعصر» بر لب در «منا» دارد حسین
معرفت برگ گلی چید از زبان رمز او
راز پنهان بر نگاه و در دعا دارد حسین
با جفاکاران ندارد نسبتی چون جد خود
از رسول امجد این مجد و وفا دارد حسین
حلق اسماعیل حج است و بر این قربان شدن
شوق طاعت از خدا را با رضا دارد حسین
او رضا از امر حق و حق رضا از طاعتش
در دل و جان رحمتی از «ربنا» دارد حسین
شور محشر پیچشی از گیسوی بیتاب اوست
هرکجا از خون خود محشر بپا دارد حسین
نور بر پیشانی و صد زخم خنجر بر جگر
سرخ تن، از سرخی خونش ردا دارد حسین
اشقیا خیلند و موجند، از بنیهاشم فقط
یک برادر چون ابوالفضل سخی دارد حسین
در محبت بیدریغ و در ادب کان حیا
یاوری بیمنت از روی وفا دارد حسین
زخم حیدر چیدهای، مرگ برادر دیدهای
از مدینه تا به کوفه آشنا دارد حسین
زمزم از جانش خروشان صافی از ساغر چشان
ساقی لب تشنه اما باصفا دارد حسین
روز تنهایی رفیق و روز غربت آشنا
یار روز بیکسی عباس را دارد حسین
بیکس از قطع دو دست و جان بر لب ریخته
پشت از اندوه او دیگر دوتا دارد حسین
چون عرق گل میدهد آب حیا از صورتش
اشک شبنم پیش چشم و در قفا دارد حسین
میرود محمل به دوش دست و تیغ حیدری
قطع دست حیدری را کی روا دارد حسین
سرخی از رنگ حیا گل بر رخ عباس شد
رقص خون در رنگ گل تا انتها دارد حسین
چشمهای حیدری، بر صورت زیبا، ولی
دیگر اکنون غرق در خون با اخی دارد حسین
گلشن از خون شهیدان زخم گل دارد به تن
بر گل زخم شهیدان خونبها دارد حسین
زخم دارد نام مولا را خدایا یا که اوست
این قدر تیر جفا بر دل، چرا دارد حسین؟
صولت سیمای زهرا شوکت و فر علی
خواهری «ام المصائب» در بلا دارد حسین
خطبهاش یادآور لحن کلام حیدری
در دهان گویی زبان مرتضی، دارد حسین
«مارایت الا جمیلا» وصف تاریخ گل است
هر کجا چون رنگ گل از خون حنا دارد حسین
کهکشانی از هلال ابرویش گل میکند
نه فلک باغ جنان را در سما دارد حسین
کام دریا در زبان موج دارد گفتوگو
تا محرم میرسد جنت، سرا دارد حسین
بند بند آزاد و در «هیهات من الذله» غرق
سنبل گیسو رها در ماسوا دارد حسین
میبرد بنیاد غم شوری که در عالم فکند
رقص خون در سنبل گیسو بنا دارد حسین
نبض هستی از رگ او میدمد فیض مدام
دیده از خون تپیدنها فرا دارد حسین
برگ گل از خون او زخمی فراهم میکند
با گل صحرای محشر ماجرا دارد حسین
بر لبش آیا بجز حق حرف دیگر دیدهاید؟
جز به دین جد امجد التجا دارد حسین؟
خاک را آیینه کرد از رد پا در کربلا
هرکجا تصویر گل دارد، رسا دارد حسین
در نمیگیرد گلو در سرمه، آوازی که خواند
روبهروی روشناییها ندا دارد حسین
وانکرد آیینه لب از گنگی فهمی که داشت
ورنه میدیدی که آهنگ درا دارد حسین
صف به صف گل میکند رنگ بهار از چشم او
هیچ میپرسی که این خون از کجا دارد حسین؟
در تبسم خضر گل اندوه خوان زخم اوست
کوی و برزن در غمش، سنج عزا دارد حسین
غرق در انبوه زخم و خیمه ،گل گل آتش است
رو ولی با لا اله الا خدا دارد حسین
بال و پر میریزد از آیینه حیرت نظر
جوهر قدری که در حسن القضا دارد حسین
کوفه در محراب خود خون شد، علی فرقی شکافت
زخم آن روز علی از اشقیا دارد حسین
بهروز قزلباش