خواجه شمس الدین محمد حافظ شیرازی، شاعر پرآوازه قرن هشتم هجری قمری ، نماد هویت و حافظه ایرانیان است. حافظ، وجدان ناخودآگاه جامعه ایرانی و محبوب‌ترین شاعر فارسی زبان است.

به گزارش خبرگزاری ایران پرس، حافظ، وجدان ناخودآگاه جامعه ایرانی و محبوب‌ترین شاعر فارسی زبان است. ایران زمین، در طول تاریخِ سرافرازِ خود، سخنوران سُتُرگ و نامورِ بسیاری به خود دیده است؛ امّا، بی‏گمان، هیچ‏یک از نظر نفوذِ کلام و تسخیرِ قلوب و کسبِ شهرت و محبوبیت، چه در مقیاس ملی و چه از نظر جهانی ، به مرتبه حافظ نرسیده‏ است.

حافظ، همدل‏ترین، همدم‏ترین و محرم‏ترین هنرمندی است که در کنارِ دلِ محاطبش از هر رنگ و نژاد و فرهنگ و طبقه ای می نشیند و با او سخن می گوید. به همین دلیل است که دیوان او، بعد از قرآن کریم، پرفروش‏ترین و پرخواننده‏ ترین کتاب در ایران است و در بسیاری از مراسم، از جمله هنگام تحویل سال و خواندن خطبه عقدِ ازدواج، وجود آن از لوازم و واجباتِ سفره هفت‏سین و سفره عقد شمرده می شود و در خانه اکثریت غالبِ ایرانیان نسخه‏ای از آن یافت شود.

جهان نیز حافظ را به خوبی و همچون یکی از مشاهیر برجسته خود می شناسد. تأثیر و نفوذِ کلامِ سحرآمیزِ او در میان غیرایرانیان نیز شگفت‏ انگیز و باور نکردنی است بسیارند شیفتگان اشعارش که زبان فارسی را آموخته اند تا بتوانند با خواندن شعر حافظ به زبان خودش، معارف بلند اشعار او را بهتر درک کنند. 

یوهان گوته شاعر، داستان ‏نویس، نقاد، متفکر و دانشمند بزرگ آلمان (۱۸۳۲-۱۷۴۹)از زمره شاخص ‏ترین و پرشورترین شیفتگان حافظ در اروپا به شمار می رود. شدت ارادت و دلبستگی گوته به حافظ شیراز تا بدانجا بوده که در «دیوان شرقی» گفته است: «از وقتی که این شخصیتِ عجیب و بزرگ در صحنه زندگی من قدم گذاشته، دارم دیوانه می‏ شوم».  

وی به خاطر درکِ زیبایی اصیل و واقعیِ کلامِ معجزه ‏آسایِ حافظ، دشواریِ آموختن زبان فارسی را برخود هموار کرد. معروف است که پس از مرگش، روی میز تحریر او، صفحه کاغذی یافتند که بر رویِ آن، با خطی شبیه به خطِّ کودکان، که معلوم بود خطِّ فارسی تازه آموخته اوست، این دو بیت مشهور حافظ نگاشته شده بود:

خوش‏تر از کوی خرابات ندیدم جائی                گر به پیرانه سرم دست دهد مأوائی

آرزو می‏کُشدم از تو چه پنهان دارم؟               شیشه باده و کنجی و رخ زیبائی

هم او، در کتاب دیوان شرقی (مورخ ۱۸۱۹م)، درباره حافظ این‏گونه به داوری نشسته است:

«ای حافظ! سخن تو همچون ابدیت بزرگ است؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست و میانِ نیمه غزل تو با مطلع و مقطعش فرقی نمی‏توان گذاشت، چه همه آنها در حدِّ کمال و جمال است… حافظ! دلم می‏خواهد از شیوه غزل سرایی تو تقلید کنم، چون تو قافیه پردازم و غزلِ خویش را به ریزه‏کاری‏هایِ گفته تو بیارایم».

فردریش یوکنر، زبان‏شناس و مستشرق آلمانی،  نیز، در شیفتگی  و ارادت به حافظ کم از گوته نیست.  یوکنر اوجِ دلبستگی و شیفتگی خود را نسبت به حافظ چنین بیان کرده است: «در این بامدادِ دلپذیر بهاری، من بیش از هر کس به یاد تو هستم، به یادِ تو ای نغمه ‏سرایِ جاودانِ دنیای شعر، ای گلِ مشرق‏زمین، ای بلبلِ داستان‏سرای که چمن‏زارِ جهان را از آوایِ دلپذیر خود آکنده‏ای! به یاد تو هستم ای سرچشمه ذوق و هنر، ای حافظ شیراز که جهان را از جویبار نشاط‏بخش و آسمانی خود سیراب می‏کنی».

توجه و اقبالِ باور نکردنیِ فردریک انگلس، همفکر و یار کارل مارکس، بنیانگذارِ کمونیسمِ نوین و نظریه‏ پردازِ ماتریالیسم دیالکتیک، نسبت به حافظ نیز جالب و حیرت انگیز است. وی، ضمن نامه‏ ای، خطاب به مارکس می‏نویسد: «تا زمانی که اندیشه حافظ را درک نکنیم، نمی‏توانیم افکار و آراء خود را در جهان پیاده کنیم. به همین سبب، من از همین امروز، به آموختن زبان فارسی پرداخته ‏ام تا افکار حافظ را بهتر بفهمم و آموختن این زبان را به تو هم توصیه می‏کنم.»

در طول ششصد سال گذشته سخنوران بسیاری در ساحت شعر و ادب فارسی ظاهر شده اند و هر یک به اندازه توان فکری و ذوقی خود بر اوراق تاریخ فرهنگ و ادب فارسی، آثاری افزوده اند؛ اما هیچ یک از آنان به پایگاه حافظ نزدیک نشده است.

علت این اقبال و راز ماندگاری حافظ چه می تواند باشد جز اندیشه والای او که  فرازمانی و فرامکانی است. حافظ زمان ناپذیر است چرا که پیام او جهانی است. فرقی نمی کند که در کجای این جهان زیست می کنی سفیدی یا سیاه ، سرخی یا زرد، در شمالی یا جنوب یا غرب و یا شرق، فرقی نمی کند، او با تمام مردم جهان از مدارا، صلح، دوستی، صبر ، و عشق می گوید.

همدلانه کنارت می نشیند و با تو سخن می گوید. به همین دلیل است که شعرش قند پارسی لقب می گیرد و در زمان حیاتش تا بنگاله و هند و کشمیر و سمرقند می رود، و این پرواز اندیشه تا امروز هم ادامه دارد و همچنان زمان و مکان را در می نوردد .

به شعر حافظ شیراز می رقصند و می نازند      سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

برخی در بررسی راز اقبال فراوان و ماندگاری شعر حافظ بر این باورند که اندیشه حافظ، فشرده ای پالایش یافته ازاندیشه شاعران پیش از اوست و حافظ آن اندیشه ها را به زبان خاص خود به بیان آورده است.  علی دشتی در کتاب «نقشی از حافظ»، شعر حافظ را تجلی سه گوینده بزرگ ایرانی، خیام، سعدی و مولوی دانسته است. به گفته او: «حافظ فکر مأیوس خیام، روح پر شور و امیدبخش جلال‌الدین محمد بلخی و قریحه طربناک و غنائی سعدی را به شکل غیر قابل تحلیلی در هم آمیخته، و ادب نوظهوری آفریده که نه خیام است، نه مولانا، و نه سعدی؛ ولی از این هر سه عنصر به حد وافر بهره‌ گرفته است، مانند فلزی که از چند فلز مختلف ترکیب یافته، ولی از حیث خاصیت و اثر کلی، غیر از فلز‌های اولیه است».

درست است که شعر حافظ از ادب پیش از خود و حتی زمان خود بسیار تأثیر پذیرفته است اما واقعیت آن است که در شعر حافظ ، راز و افسون دیگری نهفته است که تنها با تأثیر پذیری او از شعر گذشتگان قابل توصیف نیست.

حافظ میراث‌دار سرمایه‌های معنوی زادبوم خود و بشریت است . شعر او انعکاس اوضاع و احوال اجتماعی و جریان‌های فکری و فرهنگی ایران، و نمایانگر آرمانها و نیازها و غمها و شادی‌های انسان از اعصار گذشته تا به امروز است .

ساموئل جانسون، شاعر و نویسنده انگلیسی،‌ شکسپیر را روح زمان نامیده است. حافظ را نیز می‌توان روح زمان نامید؛ اما نه تنها زمان خودش، بلکه همه زمان‌‌ها، از روزگاران کهن تا به امروز .

آرامگاه حافظ در شهر شیراز

آنچه حافظ را از شاعران دیگر ممتاز می‌کند و در شمار ماندگاران کم‌نظیر تاریخ و فرهنگ ایرانی قرار می‌دهد، تنها مضمون‌آفرینی‌ها و خیالپردازی‌های بی‌مانند او و توانایی سحرآمیزش در ترکیب و آرایش کلام نیست. شعر او ترکیبی است در هم تنیده از چند عالم فکری و عاطفی و ذوقی که با هم همسو و هم‌جهت شده و فضای خاصی ایجاد کرده‌است که هر پارسی‌زبانی خود را به نوعی در آن سهیم و شریک می‌بیند .

احساس تعلق به این فضاست که موجب همدلی و همدردی شده و حافظ را به «کاشف هر راز» تبدیل کرده است . این همدردی و همدلی بیش از هر چیز در دردهای مزمن و موروثی تاریخی و اجتماعی انسان در تمامی نسلها و عصرهاست . دردهایی همچون ریاکاری‌، بیداد‌گری، عوام فریبی، حق کشی‌، دین‌فروشی، خودپرستی‌، ظلم و دهها عامل دیگر .

برخی از محققان بر این باورند که «حافظ آیینه عصر خود است»، اما آنچه امروز در این آیینه می‌بینیم، انعکاس واقعیات و احوال یک عصر نیست، بلکه انعکاس حیات فکری و روحی مردم ایران در طول تاریخ گذشته و در دورانهای بعد از عصر حافظ است. با انتشار جهانی اشعار حافظ و فراگیری آن در جهان معاصر می توان اندکی چشم انداز خود را وسیعتر کرد و گفت شعر حافظ آیینه حیات انسانها در تمامی عصرها و نسلهاست .

شعر حافظ قصه انسان است از قله تعالی تا حضیض ذلت . از عشقی که بر دوش اوبه امانت نهاده شده و آدمی را تا به عرش می رساند تا ریا و بیدادگری که نقطه پایان آدمیت و فصل جدایی انسان و خداست.

حافظ زنده است و در شعرهایش با ما سخن می گوید . راز ماندگاری حافظ در همین همدلی و همدردی او با ماست. با ما از دردها و تلخکامی‌های زندگی می‌نالد، با ما بر ستمگران و ریاکاران می‌تازد، و با ما آرزومند است که طرحی نو در جهان افکنده شود و دور فلک بر منهج عدل استوار باشد.

113

بیشتر بخوانید:

برگزاری بزرگداشت حافظ؛ شاعر بلندآوازه ایران

حافظ شیرازی، ماندگار در تمامی تاریخ