ایران پرس: در طول تاریخ اسلامی، گفتمان های سیاسی خاصی شکل گرفته اند که پیدایش آن ها علاوه بر اندیشه صاحبنظران هر یک از طیف های فکری، با واقعیت های اجتماعی نیز ارتباط تنگاتنگ دارد.

در جهان مبتنی بر انسان محوری( اومانیسم) امروزی نیز، دین شناسی محوریت خود را حفظ کرده است. سابقه ای عملیاتی ادیان موجب شده که دین گاه تا حد یک امر قدسی ارتقا یابد و گاه از یک امر عادی در حد امور روزمره ای زندگی بشر مرتبه ای نازل تر یابد.(میرچا الیاده، 1375، 65-55)

دین در احیاگری جامعه بشری نیز نقش بسزایی دارد.

هدف دین تامین سعادت حقیقی انسان در زندگی است، اما شاید بشر از دین بعنوان پناهگاه روحانی یا دستاویز معنوی از آن استفاده می کند. دین اعتقادات قلبی و ایمان و فرامین و دستورهای الهی و اخلاق است. علامه طباطبایی می نویسد، "دین چیزی است به غیر از سنت حیات و راه و روشی که بر انسان واجب است آن را پیشه کند تا سعادتمند شود نیست." ( طباطبایی، بی تا : 9)

تعریف اندیشمندان غربی و عالمان دینی مسلمان از دین متفاوت است. اندیشمندان اسلامی در تعریف خود از دین عمدتا برجنبه حقانیت آن نظر داشته اند. نگرش مسلمانان به دین متفاوت از رویکرد موقعیت و فرهنگ تمدن غربی نسبت به دین است. دین در نزد مسلمانان جنبه آسمانی و قدسی دارد و ناظر بر هدایت و سعادت انسان است.

در اسلام قدرت فی نفسه هدف نیست، بلکه وسیله ای در جهت احقاق حق و دفع باطل به شمار می رود و حاکم اسلامی در اندیشه دینی در جستجوی راهکارهای بهینه و مناسب در جهت وصول به سعادت است.

رابطه دین و سیاست در اسلام

قلمرو دین تا چه حد است؟ آیا سیاست جزئی از دین است؟  

دین قلمرو گسترده دارد که سیاست را نیز در بر می گیرد و سیاست عبارت است از امامت و رهبری جامعه در جهت مصالح دنیوی و اخروی. با توجه به این تعریف از دین می توان رابطه ای منطقی بین دین و سیاست جستجو کرد. علاوه بر این پیروان یک دین خاص ممکن است تفسیرهای متفاوت  از دین و به همین ترتیب از رابطه دین و دولت داشته باشند اما پیامبران الهی همواره یکدیگر را تایید و تصدیق می کردند و اگر هر یک از آن ها در محیط و زمان پیامبری دیگر ظهور می کرد، تعالیمی مانند تعالیم او می آورد.(مطهری، بی تا: 166)

 بنابراین ترسیم رابطه دین و دولت در اسلام در تفسیر های مختلف، گوناگون و بعضا متعارض خواهد بود. به همین جهت در یک نگاه کلی رابطه دین و دولت در اسلام را در دو قالب کلی گفتمانی، یعنی گفتمان پیوستگی دین و دولت و گفتمان تفکیک دین و دولت در اسلام می توان بررسی کرد. در اصول دین اسلام، بسط توحید اجتناب از طاغوت است و در  فروع آن احکامی نظیر؛ احکام عبادی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و  مباحث اخلاقی است. اجرای این احکام، مختص به انبیا و علمای آگاه اسلام است.(امام خمینی، صحیفه نور ج 13: 398)

سکولاریسم در جهان اسلام

ریشه های سکولاریسم در تاریخ اسلام را میتوان پس از رحلت پیامبر اسلام (ص) جستجو کرد. جریان ها و حوادثی در تاریخ اسلام اتفاق افتاد که زمینه ساز پذیرش نغمه جدایی دین از سیاست گشت. گرچه حکومت نام پیامبر و خدا را یدک می کشید، اما به لحاظ محتوا و عمل، اثری از آیین خدا و سنت پیامبر در آن نبود و به تدریج زاویه انحراف از اسلام اصیل شدیدتر می شد. تا آنجا که در دوره اموی علوم و معارف دینی با بی مهری مواجه گشت و با آن مبارزه شد. امویان رهبری و زعامت جامعه اسلام را عهده دار شدند و تنها به تشریفات ظاهری بسنده کردند.

پس از آغاز زمزمه های سکولاریسم در صدر اسلام و ایجاد بدعت هایی متفاوت در بین پیروان این دین، به تدریج در عصر سیاسی حاضر، ظهور اسلام رادیکال در برخی جوامع اسلامی پدید آمد که فاصله ی بسیار زیادی با آموزه های دینی پیامبر اکرم ( ص) داشته است. اما در دولت های اسلامی معاصر هم، عده ای از سردمداران در صدد این بوده اند که با تشکیل نهضت اصلاح دینی یا رفرمیسم به تدریج از نفوذ مذهب در شئون زندگی امت بکاهند. به نوعی که دین صرفا ایجاد رابطه میان فرد و خدا باشد و جنبه ای نمایشی و نمادی پیدا کرده و دیگر کاری به زندگی انسان ها نداشته باشد. 

این فرهنگ را که بر مبنای مادیت و جدایی دین از سیاست قرار دارد، به دو گونه ی خشن و ملایم می توان تقسیم بندی کرد و نام آن را با اشاره ای که این فرهنگ به جدایی دین و سیاست و پذیرش دین بعنوان یک نهاد دارد، سکولاریسم گذاشت. مرحله تکوین و شکل گیری سکولاریسم از ستیز با دین، آزادی گرایی، ماده گرایی، انسان مداری، ملی گرایی، اشاعه اندیشه های التقاطی، مطالعه اسلام از دریچه علوم تجربی و به اصطلاح علم زدگی آغاز شد.

ماکس وبر در این خصوص می گوید: "سکولاریسم به معنای جدا بودن جامعه دینی از جامعه سیاسی است، به گونه ای که دولت حق هیچگونه اعمال قدرت در امور دینی را ندارد و کلیسا هم نمی تواند در امور سیاسی مداخله کند."

حق آزادی در جوامع اسلامی  و تمایز آن با دیگر حکومت ها

اسلام در جامعیت خود، خُردنگر و جزنگر نیست، بلکه بر مجموعه نگری و منظومه اندیشی تاکید دارد. اسلام در روش احکام سیاسی خود، اصول و قواعد مربوط به سیاست داخلی و تنظیم روابط درون امتی جامعه اسلامی  و تنظیم روابط بین الملل و جهان اسلام را دنبال می کند.

در فلسفه سیاسی اسلام، امت دارای مفهومی است که تمایز جامعه اسلامی از دیگر جوامع را می سازد. در این نگرش، مرزهای عقیدتی و دینی امت ها را از همدیگر جدا می سازد نه مرزهای جغرافیایی و هر فردی که مسلمان و پایبند به قرآن و شریعت باشد، شهروند امت اسلامی محسوب می شود وعناصری چون نژاد، قبیله و زبان تاثیری ندارد. پس در اسلام، دولت ماهیتی جهان شمول داشته، در نگرش آرمانی خود مرزهای موجود را به رسمیت نمی شناسد.

معمولا اغلب نظام های سیاسی و حاکمان به طبقات پایین جامعه  و احساسات انسانی که توده ی مردم را شامل می شود، توجه چندانی ندارند. اغلب با مسائل کلان ملی، منطقه ای و بین المللی سرو کار دارند و درگیر هستند. این امر موجب می شود هم از امور جزئی جامعه غافل بمانند و هم در صورت اطلاع آن ها را کوچک و بی اهمیت ببیند. معمولا هدف حاکمان حفظ قدرت و حکومت است و توجه به توده مردم و اهتمام به امور آنان در درجه ی بعدی قرار دارد و ابزاری برای حفظ قدرت و حکومت بشمار می رود.

معمولا توده ها فاقد هر گونه قدرت و اهرم فشار هستند و کمتر می توانند حکومت ها را مجبور به کاری سازند مگر از طریق شورش که در شرایط خاصی اتفاق می افتد و در طول تاریخ نسبت وجود شورش ها بوجود حکومت ها، بسیار کم بوده است. معمولا احساسات انسان ها به دیده ی تحقیر نگریسته می شود و احتمالا این ریشه جاهلیت دارد. در زمان قدیم جنگاوری و دلاوری مردانگی به حساب می آمد و کشتن عواطف و احساسات به زنان و کودکان و افراد ضعیف النفس مربوط می‌شد.

حق آزادی و حق انتخاب، از همین جا نشات گرفته و هر کس در اصل آفرینش، آزاد آفریده شده و ذاتا حق انتخاب دارد. اساسا دین و شریعت آمده تا این حق ذاتی را به انسان ها بازگرداند و آنان را از چنگال اهریمنان رها سازد.

این چالش ها و معضلات که برخاسته از طبیعت یک حکومت است و معضلات مختلف های اجتماعی این توقع و انتظار را از حاکمان دینی بوجود می آورد که برای هر یک از این معضلات راه حل دینی ارائه کنند و آنان را از چنگال حکومت های غیر آزاد نمایند.

مقایسه سیاست اسلامی با سیاست مبتنی بر سکولاریسم

سیاست در هر جامعه ای متاثر از نظام ارزشی آن کشور است .کسی که انسان را موجودی مادی می انگارد سیاست را صرفا تدبیر و اداره شئون مادی و رفاهی او می داند. اما انسان الهی ازمنظر دیگری به سیاست می نگرد. سیاست در منظر الهی امری در جهت تربیت انسان، تنظیم رابطه فردی و اجتماعی و اقامه قسط و عدل است. در تفکر اسلامی، سعادت محور سیاست است. در سیاست اسلامی، دست یابی به هدف  و کسب پیروزی از راه وجود و ابزار نامشروع صحیح نیست، حضرت علی (ع) می فرمایند: "آیا مرا امر می کنید که پیروزی از راه ستم بدست آورم؟" ( نهج البلاغه، خطبه، 125)

اومانیسم و بی اعتبار کردن دین

اومانیسم یا همان انسان مداری، هویت فرهنگی عصر جدید غرب است. بر اساس این اصل، انسان مدار و محور همه اشیا بوده و خالق ارزش ها و ملاک تشخیص خیر و شر است. در واقع انسان جای خدا می نشیند و قادر است بدون مدنظر قرار دادن دین و ارتباط با ماورا طبیعت، مشکلات زندگی و دنیای خود را حل و فصل کند. بنابراین اصل، انسان با دو اهرم عقل و علم دیگر نیازی به دین ندارد. نتیجه انسان محوری، زمینی کردن دین و بی اعتباری آن است. در این رهگذر، انسان موجودی مادی قلمداد شده، هر گونه نیروی معنوی بی اعتبار و مورد انکار قرار می گیرد. اومانیسم ملاک و تکیه گاه تشخیص ارزش ها را خود انسان می داند و مبدا ماورایی برای آن قائل نیست. در واقع، آنچه اصالت دارد انسان است و خداوند صرفا در جهت رفع آلام روحی و نیازهای بشر مورد پذیرش قرار می گیرد و خود از اصالت برخوردار نیست. نظام سیاسی اومانیسم مبنای مشروعیت خود را از مردم و به اصطلاح قراردادهای اجتماعی می گیرد، که امروزه در انتخابات و آرا مردمی تجلی می بابد.

آیا دین ضد عقل است یا در خدمت دین؟

در تعریف عقل مداری یا راسیونالیسم به ما گفته می شود که انسان با استفاده از عقل قادر است همه مسائل را درک کند و به حل آن ها پردازد. داوری نهایی در حل منازعات به عهده عقل است و عقل مستقل از وحی و آموزش های الهی قدرت اداره زندگی بشر را دارد.

عقلانیت به گونه ای تفسیر شد که دین را ضدعقل معرفی می کرد. از این رو، عقل معیار صحت و سقم قلمداد شد. محاسبه گرایی از پیامد های عقل مداری است که در پی ریزی تمدن غرب نقش اساسی ایفا کرد. ستیز با دین هدفی است که سکولاریسم تعقیب می کند. تنها نقشی که برای دین قائل است آن است که آن را مثابه ابزاری در دست حکمران می داند. در تفکر اسلامی، عقل یکی از منابع استنباط احکام شرعی است و نه تنها با دین سر ستیز ندارد، بلکه در خدمت آن است.

عصر رفرمیسم یا سکولاریسم در ایران

ضعف ساختاری نظام های سیاسی حاکم بر جهان اسلام زمینه ساز حاکمیت غرب به شمار می رود. پدید آمدن دورانی از رکود، غفلت، بی خبری، استبداد خشن حکام و سلاطین، زوال فکری، رواج اخلاق انزواگرایانه، رواج خرافات و بدعت ها و تهی شدن مفاهیم دینی چون؛ صبر، زهد، انتظار و توکل از معانی اصلی خود از جمله زمینه های داخلی این امر به شمار می روند. مجموعه این عوامل داخلی و خارجی منجر به دوگانگی فرهنگی و غربزدگی در جامعه اسلامی شد. مجموعه ی این عوامل سبب شد تا به ستیز با اسلام و تجددگرایی ( از طریق ایجاد تشکیک درمبانی دینی)، حمایت از جریانات انحرافی مبارزه با نفوذ رهبران دینی، تلاش در جهت گسترش فساد، فحشا، تبلیغ و اشاعه فرهنگ غرب در جامعه منجر گردد. سکولاریسم توانست حاکمیت نظام آموزشی برآمده از غرب را در برخی جوامع اسلامی حتی در دوران پهلوی، مبنا قرار دهد و در تدوین و اجرای نظام قضایی نوین بر مبنای حقوق بشر غربی تلاش کند و نیز در کشف حجاب و متحدالشکل کردن پوشاک خود را دخیل کند.

تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، دو جریان فقاهتی در میان اندیشمندان دینی قابل مشاهده بود. در یک نگرش که از سوی روشنفکران سکولار نیز حمایت می شد، دین اسلام یا اصلا خصلت و توان حضور در عرصه های اجتماعی را نداشت و نمی توانست پاسخگوی معضلات مربوط به حیات جمعی باشد و یا آنکه مسلمین شرعا حق تشکیل حکومت در عصر غیبت را نداشتند و اگر در میان آموزه های دینی با آموزه های سیاسی و اجتماعی هم روبه رو می شدیم، این آموزه ها مربوط به دوران تشکیل حکومت در عصر امام معصوم بود.

اما ایدئولوژی انقلاب اسلامی بر خلاف این دیدگاه کاملا به حضور دین در عرصه های سیاسی و اجتماعی اعتقاد داشت و با رهبری و هدایت های حضرت امام ( ره)  توانست اولین حکومت دینی را در عصر غیبت به منصه ظهور برساند.

 گزیده ای از منابع :

  • موسوی، سیدمحمد، 1386، مبانی اندیشه سیاسی در اسلام
  • حلبی، علی اصغر، 1370، تاریخ اندیشه های سیاسی در اسلام و جهان اسلام
  • زنجانی، عمید، مبانی اندیشه های سیاسی در اسلام
  • شکوری، ابوالفضل، 1377، فقه سیاسی
  • با تشکر از راهنمایی آقای دکتر حاتمی، تحلیلگر مسائل سیاسی و عضو هیئت علمی دانشگاه پیام نور

 

سید محمود کمال آرا " زکریا" نویسنده و پژوهشگر