ایران همزمان می تواند به همکاری با هند در چابهار ادامه داده و با کریدور اقتصادی چین و پاکستان CPEC به صورت حداقلی کار کرده و بخشی از گاز خود را به شبکه خطوط لوله ای که چین در این منطقه در دست ساخت دارد، متصل سازد.

شورای راهبردی: «سیاست ابهام امریکا در آسیا در حال تغییر است و رفته رفته، مرزبندی دولت‌ها در منطقه روشن‌تر و بلوک‌های قدرت مشخص‌تر خواهند شد»؛ این گزاره، قافیۀ بسیاری از تحلیل‌هایی است که طی یکی دو سال اخیر در مورد سیاست آسیایی امریکا مطرح شده است. تا پیش از این، داغ‌ترین و هیجان‌انگیزترین رویداد مورد بحث در این حوزه انطباق تدریجی مرزهای منافع استراتژیک هند و امریکا در منطقه بود. اما در هفته‌های اخیر، رویدادهایی شکل گرفته است که می‌تواند پیش‌درآمد یک موج خبری دیگر باشد.

جرقه این موج جدید زمانی زده شد که با فاصله چند روز پس از حمله تروریستی در پایگاه نظامی اوری در هند که به پاکستان نسبت داده شده و با واکنش های هند همراه بود، اعلام شد که روسیه و پاکستان برای نخستین بار یک رزمایش مشترک در منطقه برگزار خواهند کرد.

این تصمیم در همان زمان هم واکنش های زیادی را در هند برانگیخت. بعدها کابلوف فرستاده ویژه رییس جمهور روسیه به پاکستان، در سخنانی که به شکلی ذات نما به لایه های زیرین تحرک های جدید روسیه در منطقه اشاره داشت، مدعی شد روسیه هیچ وقت از همکاری نزدیک هند و امریکا شکایت نکرد و اکنون هند هم نباید از روابط روسیه و پاکستان که سطح بالایی هم ندارد شکایتی داشته باشد. اما این تازه آغاز یک ماجرا بود.

پس از این رزمایش مشترک که بعدتر روسیه به طور رسمی اعلام کرد تنها برای کمک به پاکستان در مبارزه علیه تروریسم برگزار شده است، روابط میان هند و پاکستان روز به روز پرتنش تر و پیچیده تر شد و هند یک تلاش همه جانبه را برای به تعبیر خود منزوی کردن پاکستان آغاز کرد.

مودی در سخنرانی خود در سازمان ملل، پاکستان را «مادر تروریسم» نامید. پیش از آن، هند با فشار آوردن به کشورهای عضو گروه همکاری جنوب آسیا موسوم به سارک، نشست دوره ای این گروه را در اسلام آباد منحل کرد. همچنین مودی در نشست دوره ای بریکس نیز تلاش کرد بیانیه ای در محکوم کردن پاکستان با حمایت اعضا صادر کند که با عدم حمایت چین و روسیه موفق به این کار نشد. علاوه بر این، تلاش های دیپلماتیک پشت پرده زیادی هم از سوی هند برای جلب حمایت کشورهای غربی در این درگیری منطقه ای صورت داده شد. با اینحال، حداقل در مورد روسیه، هند به هیچ وجه موفق به پیشبرد اهداف خود نشده است.

بمب خبری اصلی زمانی بود که زمزمه هایی از مشارکت پاکستان- چین، CPEC، مطرح شد. این زمزمه ها نخستین بار در نوامبر 2016 توسط رسانه های پاکستانی مطرح شد، اما سفیر روسیه هرگونه « مذاکرات پنهانی» میان دو طرف را تمذیب کرد. همچنین وزارت خارجه روسیه اعلام کرد احتمال پیوستن روسیه به CPEC تاکنون «مورد بحث قرار نگرفته است». با این حال، در همان زمان تأیید شد که روسیه قصد دارد دو میلیارد دلار در خط لوله شمال- جنوب پاکستان میان لاهور و کراچی سرمایه گذاری کند؛ پروژه ای که پیش بینی می شود تا دسامبر سال آینده تکمیل شود.

چندی بعد و با وجود خودداری طرف روسی از تأیید این مسئله، موضوع CPEC یک بار دیگر و با اعلام خبر حضور وزیر خارجه پاکستان در نشست سه جانبه چین، روسیه و پاکستان در کابل، به تیتر اول رسانه ها تبدیل شد. اواسط ماه دسامبر، رسانه ها با انتشار این خبر به نقل از الکساندر ددوف، سفیر روسیه در اسلام آباد اعلام کردند روسیه تمایل به «پشتیبانی جدی» از پروزه مورد بحث داشته و قصد دارد تا پروژه اتحادیه تجاری اوراسیا را از خلالِ راهروی اقتصادی CPEC، به بندر گوادر مرتبط سازد تا مسیر دسترسی آسیای مرکزی به آب های آزاد فراهم شود. این موضوع، امروز نیز (27دسامبر) در این نشست سه جانبه مورد بحث قرار خواهد گرفت.

در هر حال، با وجود اظهارنظرهای ضدونقیض مسکو، ظهور یک محور جدید با حضور پاکستان در منطقه دور از ذهن نیست و نشانه های نخستین آن قابل مشاهده است. صرف نظر از ناخرسندی شدید هند از این مسئله و ناکامی این کشور در منزوی کردن پاکستان با نزدیک شدن این کشور به روسیه، می توان گفت مهم ترین انگیزه روسیه برای ورود به محور چین-پاکستان، موازنه در برابر یارگیری امریکا در منطقه است.

اظهار نظر کابلوف در مورد همکاری با پاکستان و واکنش هند، به خوبی دلالت این موضع جدید روسیه را ابراز می کند. این یک حرکت استراتژیک از سوی مسکو است که به گرمی توسط چین و پاکستان مورد استقبال قرار خواهد گرفت. به این ترتیب، محور امریکا، هند، ژاپن و استرالیا در جنوب و جنوب شرق آسیا با محور چین، پاکستان و روسیه به شکل مؤثرتری موازنه خواهد شد.

از سوی دیگر، روسیه هم پس از دشواری هایی که به دنبال بحران اوکراین در مرزهای اروپایی در مقابل خود می دید، اکنون و به دنبال نشکیل اتحادیه اوراسیا در قفقاز و اسیای مرکزی، راه گریز دیگری را هم در مرزهای جنوبی خود و در آسیا خواهد یافت و این برای تشکیل یک بلوک قدرت جدید در آسیا کافی است.

شاید یک دلالت مغفول این محور جدید، تأثیر آن بر استراتؤی های کلان ایران باشد. هرگونه مسیر ارتباطی از گوادر به شمال و آسیای مرکزی، می تواند به معنای از دست رفتن پتانسیل های ایران به عنوان یک مسیر ترانزیتی به سمت افغانستان و آسیای مرکزی باشد. همچنین خطوط لوله ای که بر مبنای این توافق ها، اعم از تاپی و لاهور-کراچی و دره اسماعیل خان- گوادر قرار است کشیده شود، پروژه انتقال گاز ایران به پاکستان و هند را بیش از پیش بلاموضوع خواهد کرد.

ایران، پیش از این در مقاطعی تلاش کرده است با وارد کردن هند به این معادله، کفه ترازو را به سود خود سنگین تر کند؛ امری که در نهایت با توافق سه جانبه میان نخست وزیر مودی،  روحانی و اشرف غنی به یک توافقنامه رسمی انجامید، اما با گذشت شش ماه هنوز خبری از پیشرفت این پروژه بر روی زمین در دست نیست.

اما مسئله از این پیچیده تر است. اگر ورود روسیه را به پروژه CPEC جدی تلقی کنیم، آنگاه ایران خود را دچار یک معادله چندمجهولی خواهد دید. یکسوی این معادله، روسیه قرار دارد که همکاری های بسیار نزدیکی با ایران در سوریه داشته و زمزمه هایی وجود دارد که این روابط به سوریه محدود نمانده و نخواهد ماند.

در سوی دیگر، هند قرار دارد که از یکسو، به همکاری با ایران تمایل و نیاز دارد و از سوی دیگر در طی سالهای اخیر روابط نزدیگی با امریکا در پیش گرفته است. در طرف سوم این ماجرا نیز، پاکستان و چین قرار دارند که از یکسو در حال صف آرایی در برابر هند و ایالات متحده هستند و از سوی دیگر، ایران نمی تواند به سادگی منافع آنها را در تصمیم گیری های خود در رابطه با هند نادیده بگیرد؛ یکی را به دلایل اقتصادی-سیاسی و دیگری را به دلایل امنیتی. حاصل این معادله مغشوش این است که ایران در مرزهای شرقی خود بر سر یک معمای کم سابقه و پیچیده قرار گرفته است که مهمترین متغیر آن «زمان» است. به طور کلی ایران سه گزینه را در این محدوده پیش رو دارد.

سیاست تعامل فرامنطقه ای: نخستین گزینه، تداوم همکاری با هند و سرعت بخشیدن به روند اجرایی پروژه های مشترک با این کشور در چابهار است تا بتواند قبل از آنکه مسیر پاکستان تبدیل به یک راه دسترسی پررونق از شمال اسیا و روسیه به اقیانوس هند شو، مسیر جایگزینی را از چابهار-زابل-زرنج و از آنجا به آسیای مرکزی فراهم نماید.

همچنین، از خلال همکاری با هند در این حوزه، زمینه پیشبرد طرح های انتقال و فروش گاز خود را نیز در منطقه هموار نماید و تلاش کند با تعمیق پیوندهای خود با هند، این رابطه را بیش از ساختن تأسیسات بندری و راه آهن و یا تأسیسات پتروشیمی گسترش دهد. این گزینه چند مشکل عمده را به دنبال خواهد داشت. نخست اینکه پاکستان و تا حدی چین، این حرکت را مغایر با منافع کلیدی خود در منطقه دانسته و به آن واکنش نشان خواهد داد.

علاوه بر چین که ابزارهای خود را برای تلافی این حرکت داشته و احتمال حرکت بر ضد ایران از سوی آن وجود دارد، مسئله اصلی پاکستان است که در صورتی که احساس کند همکاری ایران و هند علیه این کشور در حال انجام است، پتانسیل بالایی در ناامن کردن منطقه برای ایران و نیز همکاری بیشتر با عربستان سعودی علیه منافع ایران دارد. همچنین، با ورود روسیه به نحور چین و پاکستان، کار برای ایران از این هم سخت تر خواهد شد و این امر می تواند بر روابط به ظاهر استراتژِک ایران و روسیه هم تأثیر منفی بگذارد. مسئله دیگر روابط هند و امریکا است. به طور بالقوه، نزدیکی بیش از حد هند و ایران امکان برانگیختن فشارهایی از سوی آمریکا علیه این ارتباط را هم به همراه خواهد داشت.

سیاست توازیِ کارکردی با رویکرد حداقلی: گزینه دوم پیش روی ایران این است که از همکاری با هند صرف نظر کرده و با پیوستن به پروژه CPECC، حداقل از برخی منافع این پروژه استفاده نماید. این گزینه، که بعضاً توسط مقامهای مختلف چینی و پاکستانی هم تشویق شده است، هم زمان امکان تعمیق پیوندهای بین روسیه و ایران را نیز فراهم کرده و می تواند با تعریف منافع مشترک با این کشور در هر دوسوی شرق و غرب ایران، زمینه ساز اتحاد استراتژیک واقعی میان دو کشور و به طور ضمنی، پیوستن ایران به محور سه گانه چین-روسیه-پاکستان باشد.

در هرحال، مهمترین مشکل این رویکرد هم این است که به معنایِ بی اثر شدن عمده مزیت های استراتژِک ایران در ترانزیت و نیز دشواری در فروش منابع انرژی آن است. در حال حاضر، پاکستان با وجود نیازی که به گاز داشته و نیز با وجود اینکه گاز خط لوله تاپی هنوز راه زیادی تا رسیدن به پاکستان در پیش دارد و حتی با وجود قرارداد رسمی و قانونی میان دو کشور برای خرید گاز ایران که به موجب آن، پاکستان از سال 2015، موظف است به ازای هر روز تأخیر در تکمیل خط لوله انتقال گاز در مرزهای خود، سه میلیون دلار خسارت به طرف ایرانی بپردازد، بازهم بر سر بهای گاز وارداتی از ایران درحال چانه زنی است و روشن است که با وجود گاز ترکمنستان، این کشور دست بالاتری را در مورد این موضوع در اختیار دارد.

سیاست مستقل عمل گرایانه: گزینه سوم پیش روی ایران، در پیش گرفتن یک سیاست میانه است. بر این اساس،  ایران می تواند همزمان که به همکاری با هند در چابهار ادامه داده و باتسریع آن پروژه بخشی از بازار ترانزیت و صادرات را در منطقه کنترل کند، با پاکستان و چین هم در CPEC به صورت حداقلی کار کرده و بخشی از گاز خود را به شبکه خطوط لوله ای که چین در این منطقه در دست ساخت دارد و یک شاخه از آن تنها 90 کیلومتر با مرز ایران فاصله دارد، متصل ساخته و به این ترتیب، از ضرر بیشتر در هر کدام از این حوزه ها و صفر و صد شدن دریافتی خود از منطقه جنوب آسیا و آسیای مرکزی پیشگیری نماید. این رویکرد نیز مزایا و معایبی دارد.

یک ایراد این است که اساسا ماهیت این پروژه ها در منطقه صفر و صد است و کارکرد آنها چنان موازی است که تثبیت یکی، باعث آسیب جدی به مناطق اقتصادی دیگر خواهد شد. ایراد دیگر این است که روابط بازیگران منطقه در مورد این پروژه ها صرفاً محدود به این موارد نیست و به نظر می رسد این همکاری ها، مقدمات یک سری از همکاری های سیاسی امنیتی بلندمدت باشد.

ورود کمینه ایران به این مجموعه باعث خواهد شد نتواند به اندازه ای که دیگران از این خوان بهره می برند، دریافتی داشته باشد. مسئله دیگر این است که اتخاذ رویکردهایی این چنین پراگماتیستی در عرصه روابط بین الملل، یک سیاست خارجی فعال و عملگرا را که حداقل درگیری های ممکن را با بازیگران منطقه ای و فرامنطقه ای داشته باشد می طلبد تا در کنار بوروکراسی چالاک و شفاف، بتواند به همکاری های سودآور با تمام بازیگران بپردازد.

جمهوری اسلامی ایران در حال حاضر از هر دوی این الزامات فاصله بسیار دارد. به عنوان یک نمونه گذرا، مدت هاست دو مسئله اسکله شهید بهشتی و خط لوله انتقال گاز به چابهار در گیر و دار دستگاههای مربوطه، از شرکت ملی گاز گرفته تا سازمان بنادر و کشتیرانی و سازمان مناطق آزاد و نهادیهای امنیتی معطل مانده است. به گفته یکی از مقام های سازمان مناطق آزاد، له علت عدم دسترسی این سازمان به اسکله شهید بهشتی، کالاهایی که با تخلیه در بندر، تنها چند صد متر با مقصد خود در مجموعه منطقه آزاد چابهار فاصله دارند، گاه بایستی یک فرایند چند هفته ای را جهت ترخیص و رسیدن به مقصد پشت سر بگذارند. یک مقام مسئول دیگر نیز در گفتگویی مدعی شد در حالیکه توجیه اقتصادی فعال شدن بندر چابهار، فراهم شدن دسترسی انتقال کالا از مرز افغانستان به این بندر است، مشکلات بوروکراتیک مانع از تردد کامیون های افغان از مرز به سمت چابهار و هدایت آنها به بندرعباس که مسیری به مراتب طولانی تر و بدون صرفه اقتصادی است، شده اند.

نشانه هایی از این دست بیانگر مشکلات ساختاری داخلی است که ایران برای پیگیری یک سیاست عملگرایانه با آن روبروست و تنها یک تصمیم کلان امنیتی- استراتژیک ار بالاست که می تواند گره مشکلات اینچنینی را برطرف سازد.

در هر حال، گزینه سوم برای ایران یک مزیت نیز به همراه دارد و آن این است که در صورت تحقق، امکان تحرک بالایی در سیاست قدرت در منطقه و فراتر از آن برای این کشور فراهم می سازد. پاکستان در مسئله خط لوله انتقال گاز، دشواری های امنیتیِ ایران در منطقه بلوچستان و قضایای مرتبط با کشته شدن ملااختر رهبر طالبان و جاسوس های هندی دستگیر شده توسط سازمان امنیت پاکستان نشان داد به عنوان یک همسایه مسلمان، شریک پیچیده و مشکل سازی است.

چین نیز در سالهای گذشته به ندرت درگیر معضلات سیاسی ایران و غرب شده است و روسیه هم در سوریه یکبار دیگر نشان داده که حداقل هنوز، به ایران به عنوان یک دوست استراتژیکِ فراموضوعی نگاه نمی کند. پیگیری سیاست خارجی عملگرایانه در مرزهای شرقی با حفظ گزینه های متععد به ایران کمک می کند ضمن حفظ عمق استراتژیک خود در سیاست خارجی و باز نگه داشتن راه تغییر تاکتیک خود در منطقه، به پیگیری سیاستهای به روز و مبتنی بر منافع لحظه ای خود بپردازد. همچنین، مرور روابط اخیر هند و رایالات متحده بیانگر آن است که در حال حاضر، همپوشانی زیادی میان منافع دو کشور در مرزهای غربی شبه قاره وجود ندارد و تاکنون، واشنگتن از ورود به مسائل هند در این محدود خودداری کرده است. بنابراین، احتمال اینکه سطحی محدود از همکاری های اقتصادی میان هند و ایران حساسیت و به دنبال آن، اعمل فشاری را از طرف آمریکا برانگیزد، چندان مطرح نیست.

حاصل سخن اینکه در حال حاضر، زمان برای ایران در مرزهای شرقی به سرعت در حال از دست رفتن است و رویدادهای روزشمار این حوزه ضرورت در پیش گرفتن یک سیاست خارجی منسجم و کلان را خاطرنشان می کند. بر مبنای تصمیم های استراتژِک کلان کشور، ایران می تواند در حال حاضر هر کدام از این سه مسیر را انتخاب کند؛ این انتخاب بسته به تصمیم کلان سطوح بالای تصمیم گیری در مورد مسائلی مانند همکاری با روسیه، وضعیت رابطه با چین، چشم انداز مواضع در قبال ایالات متحده و میزان آمادگی برای درگیر شدن با پاکستان دارد. با اینحال در مجموع به نظر می رسد در صورتیکه اراده و امکانی برای ایجاد یک سازوکار و مسیر بوروکراتیک مستقل و کارآمد مختص این حوزه و این منطقه وجود داشته باشد، گزینه سوم، یعنی سیاست مستقل عملگرایانه بیشترین مزایای ممکن را از این بازی برای ایران به همراه خواهد داشت.112/118

*نویسنده: حامد عسگری