حافظ، وجدان ناخودآگاه جامعه ایرانی و محبوبترین شاعر فارسی زبان است. ایران زمین، در طول تاریخِ سرافرازِ خود، سخنوران سُتُرگ و نامورِ بسیاری به خود دیده است؛ امّا، بیگمان، هیچیک از نظر نفوذِ کلام و تسخیرِ قلوب و کسبِ شهرت و محبوبیت، چه در مقیاس ملی و چه از نظر جهانی، به مرتبه حافظ نرسیده است.
حافظ، همدلترین، همدمترین و محرمترین هنرمندی است که در کنارِ دلِ محاطبش از هر رنگ و نژاد و فرهنگ و طبقهای مینشیند و با او سخن میگوید.
به همین دلیل است که دیوان او، بعد از قرآن کریم، پرفروشترین و پرخوانندهترین کتاب در ایران است و در بسیاری از مراسم، از جمله هنگام تحویل سال و خواندن خطبه عقدِ ازدواج، وجود آن از لوازم و واجباتِ سفره هفتسین و سفره عقد شمرده میشود و در خانه اکثریت غالبِ ایرانیان نسخههای از آن یافت شود.
جهان نیز حافظ را به خوبی و همچون یکی از مشاهیر برجسته خود می شناسد.
تأثیر و نفوذِ کلامِ سحرآمیزِ او در میان غیرایرانیان نیز شگفت انگیز و باور نکردنی است، بسیارند شیفتگان اشعارش که زبان فارسی را آموختهاند تا بتوانند با خواندن شعر حافظ به زبان خودش، معارف بلند اشعار او را بهتر درک کنند.
«یوهان گوته» شاعر، داستان نویس، نقاد، متفکر و دانشمند بزرگ آلمان (۱۸۳۲-۱۷۴۹) از زمره شاخص ترین و پرشورترین شیفتگان حافظ در اروپا به شمار میرود.
شدت ارادت و دلبستگی گوته به حافظ شیراز تا بدانجا بوده که در «دیوان شرقی» گفته است:
"از وقتی که این شخصیتِ عجیب و بزرگ در صحنه زندگی من قدم گذاشته، دارم دیوانه می شوم."
وی به خاطر درکِ زیبایی اصیل و واقعیِ کلامِ معجزه آسایِ حافظ، دشواریِ آموختن زبان فارسی را برخود هموار کرد. معروف است که پس از مرگش، روی میز تحریر او، صفحه کاغذی یافتند که بر رویِ آن، با خطی شبیه به خطِّ کودکان، که معلوم بود خطِّ فارسی تازه آموخته اوست، این دو بیت مشهور حافظ نگاشته شده بود:
خوشتر از کوی خرابات ندیدم جائی
گر به پیرانه سرم دست دهد مأوائی
آرزو میکُشدم از تو چه پنهان دارم؟
شیشه باده و کنجی و رخ زیبائی
هم او، در کتاب دیوان شرقی (مورخ ۱۸۱۹م)، درباره حافظ اینگونه به داوری نشسته است:
"ای حافظ! سخن تو همچون ابدیت بزرگ است؛ زیرا آن را آغاز و انجامی نیست و میانِ نیمه غزل تو با مطلع و مقطعش فرقی نمیتوان گذاشت، چه همه آنها در حدِّ کمال و جمال است… حافظ! دلم میخواهد از شیوه غزل سرایی تو تقلید کنم، چون تو قافیه پردازم و غزلِ خویش را به ریزهکاریهایِ گفته تو بیارایم."
«فردریش یوکنر»، زبانشناس و مستشرق آلمانی، نیز، در شیفتگی و ارادت به حافظ کم از گوته نیست.
یوکنر اوجِ دلبستگی و شیفتگی خود را نسبت به حافظ چنین بیان کرده است:
"در این بامدادِ دلپذیر بهاری، من بیش از هر کس به یاد تو هستم، به یادِ تو ای نغمهسرایِ جاودانِ دنیای شعر، ای گلِ مشرقزمین، ای بلبلِ داستانسرای که چمنزارِ جهان را از آوایِ دلپذیر خود آکندهای! به یاد تو هستم ای سرچشمه ذوق و هنر، ای حافظ شیراز که جهان را از جویبار نشاط بخش و آسمانی خود سیراب میکنی.»
توجه و اقبالِ باور نکردنیِ «فردریک انگلس»، همفکر و یار «کارل مارکس»، بنیانگذارِ کمونیسمِ نوین و نظریه پردازِ ماتریالیسم دیالکتیک، نسبت به حافظ نیز جالب و حیرت انگیز است.
وی، ضمن نامهای، خطاب به مارکس مینویسد:
"تا زمانی که اندیشه حافظ را درک نکنیم، نمیتوانیم افکار و آراء خود را در جهان پیاده کنیم. به همین سبب، من از همین امروز، به آموختن زبان فارسی پرداختهام تا افکار حافظ را بهتر بفهمم و آموختن این زبان را به تو هم توصیه میکنم."
در طول ششصد سال گذشته سخنوران بسیاری در ساحت شعر و ادب فارسی ظاهر شده اند و هر یک به اندازه توان فکری و ذوقی خود بر اوراق تاریخ فرهنگ و ادب فارسی، آثاری افزوده اند؛ اما هیچ یک از آنان به پایگاه حافظ نزدیک نشده است.
علت این اقبال و راز ماندگاری حافظ چه میتواند باشد جز اندیشه والای او که فرازمانی و فرامکانی است.
حافظ زمان ناپذیر است، چرا که پیام او جهانی است.
فرقی نمیکند که در کجای این جهان زیست میکنی سفیدی یا سیاه، سرخی یا زرد، در شمالی یا جنوب یا غرب و یا شرق، فرقی نمیکند، او با تمام مردم جهان از مدارا، صلح، دوستی، صبر، و عشق میگوید؛ همدلانه کنارت مینشیند و با تو سخن میگوید.
به همین دلیل است که شعرش «قند پارسی» لقب میگیرد و در زمان حیاتش تا بنگاله و هند و کشمیر و سمرقند میرود، و این پرواز اندیشه تا امروز هم ادامه دارد و همچنان زمان و مکان را در می نوردد.
به شعر حافظ شیراز می رقصند و مینازند
سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی
اندیشه حافظ، فشردهای پالایش یافته از اندیشه شاعران تاریخ
برخی در بررسی راز اقبال فراوان و ماندگاری شعر حافظ بر این باورند که اندیشه حافظ، فشردهای پالایش یافته از اندیشه شاعران پیش از اوست و حافظ آن اندیشهها را به زبان خاص خود به بیان آورده است.
«علی دشتی» در کتاب «نقشی از حافظ»، شعر حافظ را تجلی سه گوینده بزرگ ایرانی، خیام، سعدی و مولوی دانسته است.
به گفته او: "حافظ فکر مأیوس خیام، روح پر شور و امیدبخش «جلالالدین محمد بلخی» و قریحه طربناک و غنائی سعدی را به شکل غیر قابل تحلیلی در هم آمیخته، و ادب نوظهوری آفریده که نه خیام است، نه مولانا، و نه سعدی؛ ولی از این هر سه عنصر به حد وافر بهره گرفته است، مانند فلزی که از چند فلز مختلف ترکیب یافته، ولی از حیث خاصیت و اثر کلی، غیر از فلزهای اولیه است."
درست است که شعر حافظ از ادب پیش از خود و حتی زمان خود بسیار تأثیر پذیرفته است، اما واقعیت آن است که در شعر حافظ، راز و افسون دیگری نهفته است که تنها با تأثیر پذیری او از شعر گذشتگان قابل توصیف نیست.
حافظ میراثدار سرمایههای معنوی زادبوم خود و بشریت است. شعر او انعکاس اوضاع و احوال اجتماعی و جریانهای فکری و فرهنگی ایران، و نمایانگر آرمانها و نیازها و غمها و شادیهای انسان از اعصار گذشته تا به امروز است.
حافظ؛ روح تمامی زمانها
«ساموئل جانسون»، شاعر و نویسنده انگلیسی، "شکسپیر را روح زمان نامیده است. حافظ را نیز میتوان روح زمان نامید؛ اما نه تنها زمان خودش، بلکه همه زمانها، از روزگاران کهن تا به امروز."
آنچه حافظ را از شاعران دیگر ممتاز میکند و در شمار ماندگاران کمنظیر تاریخ و فرهنگ ایرانی قرار میدهد، تنها مضمونآفرینیها و خیالپردازیهای بیمانند او و توانایی سحرآمیزش در ترکیب و آرایش کلام نیست.
شعر او ترکیبی است در هم تنیده از چند عالم فکری و عاطفی و ذوقی که با هم همسو و همجهت شده و فضای خاصی ایجاد کردهاست که هر پارسیزبانی خود را به نوعی در آن سهیم و شریک میبیند.
احساس تعلق به این فضاست که موجب همدلی و همدردی شده و حافظ را به «کاشف هر راز» تبدیل کرده است.
این همدردی و همدلی بیش از هر چیز در دردهای مزمن و موروثی تاریخی و اجتماعی انسان در تمامی نسلها و عصرهاست. دردهایی همچون ریاکاری، بیدادگری، عوام فریبی، حق کشی، دینفروشی، خودپرستی، ظلم و دهها عامل دیگر.
برخی از محققان بر این باورند که «حافظ آیینه عصر خود است»، اما آنچه امروز در این آیینه میبینیم، انعکاس واقعیات و احوال یک عصر نیست، بلکه انعکاس حیات فکری و روحی مردم ایران در طول تاریخ گذشته و در دورانهای بعد از عصر حافظ است.
با انتشار جهانی اشعار حافظ و فراگیری آن در جهان معاصر میتوان اندکی چشمانداز خود را وسیعتر کرد و گفت شعر حافظ آیینه حیات انسانها در تمامی عصرها و نسلهاست.
شعر حافظ قصه انسان است از قله تعالی تا حضیض ذلت. از عشقی که بر دوش اوبه امانت نهاده شده و آدمی را تا به عرش می رساند تا ریا و بیدادگری که نقطه پایان آدمیت و فصل جدایی انسان و خداست.
حافظ زنده است و در شعرهایش با ما سخن می گوید. راز ماندگاری حافظ در همین همدلی و همدردی او با ماست. با ما از دردها و تلخکامیهای زندگی مینالد، با ما بر ستمگران و ریاکاران میتازد، و با ما آرزومند است که طرحی نو در جهان افکنده شود و دور فلک بر منهج عدل استوار باشد.
امروز 20 مهر روز حافظ بر تمام دوستدارانش در سراسر جهان مبارک باد.
116/120
** تهیه شده در گروه فرهنگ و معارف