ایران پرس: تقریباً 1410 سال پیش در چنین روزی، یعنی در 11 شعبان سال 33 هجری، در شهر مدینه در خانه حسین ابن علی (ع)، پسری به دنیا آمد که نامش را علی اکبر نهادند.

چهره این نوزاد برای همه بسیار آشنا بود چرا که او بسیار شبیه به پیامبر اکرم صلوات الله علیه بود. هر گاه کسی از اقوام و دوستان و آشنایان، آرزوی دیدار پیامبر اکرم در دلش تازه می شد، به دیدار علی اکبر می آمد، او را در آغوش می گرفت و بوی پیامبر را استشمام می کرد.

علی اکبر که به دنیا آمد جدش، امیر مومنان، علی ابن ابی طالب (ع) در گوش راستش، اذان و در گوش چپش اِقامه خواند. مسلماً قلبی که با اذان و اقامه علی علیه السلام، زندگی را آغاز کرده باشد، همیشه در اوج ایمان خواهد بود و هرگز به شرک و کفر آلوده نخواهد شد.

از همان لحظه که اذان و اقامه علی را شنید جوانه های ایمان در قلب کوچکش جوانه زد و از آن پس، این جوانه ها هر روز در وجودش ریشه دواند و رشد کرد.

حضرت علی اکبر (ع)، همانند پدر، عمو و عمه اش، از کودکی رنجِ از دست دادن عزیزانش را تجربه کرد. او طفلی بیش نبود که مادرش، بانو لیلا را در اثر بیماری از دست داد و تنها هفت سال داشت که جدش، علی ابن ابی طالب، به دست یکی از خوارج کوردل یعنی ابن ملجم مرادی، به شهادت رسید.

ده سال بعد زمانی که علی اکبر، نوجوانی هفده ساله بود عمویش، حسن ابن علی، در اثر بی بصیرتی یارانش و خیانت همسرش، مظلومانه به دیدار حق شتافت.

در تمام این سالها علی اکبر در کنار پدر، درس زندگی می آموخت. زندگی ای که قرار بود نه تنها مومنانه بلکه در نهایت ایمان باشد. مهمترین درس این مکتب، ولایتمداری و اطاعت از امام بود. درسی که علی اکبر آن را به خوبی آموخت و سالها بعد زمانی که پدرش در کربلا، در مقابل همه کفر و ظلم ایستاده بود، در آزمون سخت عاشورا چنان نمره قبولی گرفت که فرشتگان و خداوند به او مباهات کردند.

در آن روز سخت و طاقت فرسا، زمانی که یاران امام حسین (ع) همه به شهادت رسیدند، جوانی بیست و چند ساله، پا به میدان گذاشت. جوانی که علی القاعده باید خواهان دنیا و لذت‌های دنیوی باشد، اما چشمش را بر دنیا با همه زیبایی هایش بست و برای دفاع از امام و دینش پا به میدانی گذاشت که طرف مقابلش چندین هزار جنگجوی تا دندان مسلح بود، همه می دانستند که رفتن به این میدان، بازگشتی نخواهد داشت، اما علی اکبر که کوه ایمان در دلش استوار و محکم بود و یقین داشت که او و پدرش بر حقند، چنان رجز می خواند و مبارز می طلبید که کسی جرأت پا گذاشتن به میدان مبارزه با او را نداشت.

دشمنان او حق داشتند که دست و دلشان بلرزد، آنها از اینکه چهره پیامبر را دوباره می دیدند حیرت کرده بودند، قرار بود با کسی بجنگند که شبیه ترین مردم به پیامبر اسلام بود. پیامبری که ادعا می کردند به دین او هستند، قرآنش را قبول دارند و خدایش را می پرستند. همه این چند ده هزار نفری که آماده جنگ با پسر پیامبرشان شده بودند هیچ کدام حقیقت اسلام را درک نکرده بودند و همین بی بصیرتی، آنها را به جدال با بهترین بندگان خدا کشانده بود.

در روزگار ما همه فکر می کنند جوانی کردن یعنی بدون اینکه دغدغه دین و دنیا را داشته باشی با دوستانت خوش بگذرانی و روز را به شب برسانی. تصور ما این است که جوانی، دوران خودسری کردن و داشتن تجربه های هیجان انگیز است. جوانان به اینکه این تجربه ها ممکن است چه پیامدی برای آنها داشته باشد توجه نمی کنند، آنها فقط خواهان هیجانند.

بزرگان اسلام همواره جوانی را فرصتی مغتنم معرفی کرده اند، فرصتی که نباید آن را با سبک سری از دست داد، چرا که دیگر هرگز باز نخواهد گشت. ایشان همواره به جوانان توصیه کرده اند که نیروی خود را در راه رشد و تعالی فردی و اجتماعی خود به کار گیرند و هرگز فرصت جوانی را به بطالت نگذرانند.

پیامبر اکرم (ص) جوانان را به علم آموزی تشویق می کردند. به نظر ایشان علم آموزی در جوانی را همانند نقشی که بر سنگ حک شده باشد ماندگار است. آموختن قرآن و دوری از گناه کردن در جوانی می تواند منشاء خیرات زیادی در زندگی مادی و معنوی ما باشد. بسیاری از عرفای بزرگ، با همین دوری کردن از گناه در جوانی بوده است که به مقامات عرفانی بالا رسیده اند.

جوانی که نیروی خود را با شهامت و شجاعت و ایمان همراه کند و با فروتنی و تواضع در راه علم، عدالت و ظلم ستیزی قدم بردارد، به راستی در پیشگاه خداوند عزوجل، عزیز و گرامی خواهد بود. این، راه رسیدن به هدفی است که انسان برای رسیدن به آن خلق شده است.

پیام امروز اسلام به جوانان این است؛ قرآن بخوانید. مسلمان یا غیر مسلمان فرقی نمی کند، آشنایی با اسلام آن هم از طریق منابع دست اول، امروزه برای همه جهانیان یک ضرورت است. برای مسلمانان ضروری است اسلام را بهتر بشناسند تا بتوانند هم مسلمان کاملتری باشند و هم اسلام را بهتر معرفی کنند و برای غیر مسلمانان شناخت اسلام ضروری است برای اینکه دست کم بدانند اسلامی که این همه آنها را از آن می ترسانند چیست و حقیقتاً چه هویتی دارد.

دشمنان اسلام با ابزارهای جنگی جدیدشان، ذهن انسان‌ها، مخصوصاً جوانان را محاصره کرده اند. گرد و خاکی به پا کرده اند تا حقیقت دیده نشود. جوانان را مشغول بازی‌های دنیا کرده و دروغ‌های زیادی را به جای حقیقت به آنها گفته اند.

یکی از این دروغ‌ها این است که تروریست‌های فرومایه و پستی چون داعش را نماینده اسلام معرفی می کنند و دروغ دیگر ایشان این است که مسلمانانی که در مقابل غاصبان و مهاجمان، از جان و مال و سرزمین خود دفاع می کنند را تروریست می خوانند.

گویا تاریخ تکرار شده است! اینها دقیقاً از جنس همان دروغ‌هایی هستند که یزید، اصرار داشت مردم باور کنند. یزید خود را نماینده اسلام می دانست در حالی که حتی ظواهر اسلام را نیز رعایت نمی کرد، و حسین ابن علی (ع) را شورشی می خواند در حالی که می دانست جایگاهی که خودش به ناحق در آن قرار گرفته، حقیقتاً متعلق به حسین علیه السلام است.

امروز روز میلاد کسی است که در اوج جوانی، به دنیا و لذت‌های دنیوی پشت کرد و برای دفاع از حق و حقیقت، جان خود را فدا کرد. او شور جوانی را با عقلانیت و شجاعت جمع کرده بود و به راستی الگوی جوانان بسیاری در طول تاریخ بوده و هست.

دشمنانش گمان می کردند با کشته شدن او، نسل چنین جوانانی از بین خواهد رفت اما امروزه جوانان زیادی، راه و رسم زندگی را از او می آموزند. جوانانی که شور و هیجان زندگی را در یافتن حقیقت و عدالت جستجو می کنند.

فهیمه ثری

117