ایران پرس: پس از جنگ جهانی اول، و پایان تدریجی  دوران سینمای صامت  شرکت های بزرگ هالیوودی به شکل گسترده ای برای ساخت فیلم های وسترن سرمایه گذاری کردند.  سینمای وسترن، از نظر داستانی ویژگی های خود را داشت که در آن قهرمان داستان معمولا یک کابوی بود. کابوی ها، (گاوچران) با تیراندازی و زندگی سخت در بیابانها آشنا بودند و شغل اصلی آنها نیز گله داری بود.

نوع پوشش، نحوه گویش و زندگی کابوی ها دستمایه فوق العاده ای برای کمپانی ها و کارگردان های هالیوودی بود تا آثار متفاوتی را از زندگی آنها بسازند. بیشتر کارگردان های سرشناس هالیوود از جمله: جان فورد  و هاوارد هاکس  همچنین  جان استرجس از جمله سرشناس ترین کارگردانان هالیوودی بودند که آثار متفاوتی را در سینمای وسترن ساختند. سینمای وسترن، در ساختار داستانی خود مولفه ها ویژگی های خاصی داشت.

وجود یک تیرانداز که قهرمان داستان بود و باید بر شخصیت منفی فیلم غلبه می کرد از جمله روایت های مشخص و تکراری داستان های وسترن بود. اما در میان آثار سینمایی که در ژانر وسترن ساخته شده آثاری هستند که با طرح مضامینی متفاوت با دیگر ساخته های سطحی و البته تجاری هالیوود متفاوتند. استقبال گسترده از سینمای وسترن، در آمریکا و غرب؛ کارگردانان سینمایی در هالیوود را به ساخت داستان هایی متفاوت در این ژانر ترغیب می کرد.

درسینمای وسترن هم می توان ژانرهای متفاوتی را مشاهده کرد از داستانهایی با پس زمینه تاریخی و در کنار آن فیلم هایی که بر مبنای رقابت های دو قهرمان (قهرمان داستان و شخصیت منفی) به تصویرکشیده می شد. دلیجان، سه پدرخوانده  از جان فورد، رودخانه سرخ  و ریوبراوو از هاوارد هاکس و  آخرین قطارگان هیل  و هفت دلاور  از جان استرجس بخشی از فیلم های مهم سینمای وسترن هستند که درسینمای هالیوود ساخته شده است.

 

دوران نزول سینمای وسترن درهالیوود و رونق وسترن های اسپاگتی

از ابتدای دهه 1960 میلادی، در قرن بیستم و با افزایش هزینه های ساخت فیلم در هالیوود ساختن فیلم های وسترن برای کمپانیهای فیلمسازی به صرفه نبود و کارگردان های نسل جدید نیز برخلاف پیشینیان چندان علاقه ای به ساخت فیلم های وسترن نداشتند. هرچند در این دوران نیز جان فورد، هاکس و چند سینماگر دیگر در هالیوود به سراغ داستان پردازی اززندگی کابوی ها می رفتند اما بدون تردید این دوران قابل مقایسه با دهه های قبل نبود. اما در اواسط دهه 1960 ساخته شدن یک فیلم، شرایط سینمای وسترن را تغییرداد و این ژانر باز برای چند سال مورد توجه قرار گرفت.

سرجیو لئونه، کارگردان ایتالیایی با ساختن فیلم به خاطریک مشت دلار توجه سینمای هالیوودرا به خود جلب کرد. لئونه، در این اثر کم هزینه سینمایی که بسیار پرفروش و موفق هم بود با تغییر مولفه های داستانی درشخصیت قهرمان فیلم و تبدیل او به انسانی بیرحم و به نوعی یک ماشین کشتار که برخلاف قهرمان های وسترن هالیوودی مردانی خوش قلب و فداکار بودند از کابوی جدید خود رونمایی کرد که برای ارزش های اخلاقی ارزش چندانی قائل نبود و برای دستیابی به اهداف خود از به کار بردن هرخشونتی نیز اجتناب نمی کرد.

قهرمان فیلم های لئونه، کلینیت ایستوود، بازیگر سرشناس آمریکایی بود که پیشتر هالیوود را به مقصد ایتالیا ترک کرده بود و درشرایط جدید به قهرمان وسترن های اسپاگتی تبدیل شد که با وجود کم هزینه بودن اما بسیار پرفروش بودند. کمپانی های هالیوودی به سراغ لئونه رفتند و او و تیم فیلمسازی اش را ازایتالیا به امریکا بردند. وسترن های اسپاگتی، تاثیری گسترده بر سینمای غرب و حتی هالیوود گذاشت که تا سال ها ادامه پیدا کرد و مورد استقبال تماشاگران سینما نیز بود.

 

وسترن های واقعگرا بر خلاف روند داستان سازی های هالیوود

بخش کمی از فیلم های سینمای وسترن، به دنبال نمایش واقعیت ها و نشان دادن حقایق تاریخی قرن نونزدهم در آمریکا هستند. در روند حاکم بر سینمای هالیوود تا پیش از دهه 1980 میلادی همواره چهره ای منفی و آشوبگر از سرخ پوست ها ارائه می شد و تنها در چند اثر سینمایی به موضوع رفتار غیرانسانی سفیدپوست ها با سرخ پوست ها در امریکا پرداخته شده است.

پاییز قبیله شاین که جان فورد، در سال 1964 ساخته به نوعی داستان انتقال اجباری قبیله سرخپوستی شاین را به تصویرمی کشد که چگونه به علت رفتار غیرانسانی سفیدپوست های آمریکایی مجبور به ترک محل زندگی خود شدند. فیلم رقصنده با گرگها با بازی و کارگردانی کوین کاستنر که در سال 1990 میلادی ساخته شد داستان نفوذ سفیدپوست ها به قلمرو سرخ پوست ها و اقدامات آنها برای نابودی این قبایل را نشان می دهد.

هرچند، این سبک از فیلم های وسترن در سینمای هالیوود نیز در سال های اخیر ساخته شده اند اما تعداد آنها انگشت شمار است و قابل مقایسه با آثاری نیست که تصویری منفی از بومیان آمریکا را به نمایش می گذارند. یکی از فیلم های مطرح در سینمای وسترن، رودخانه سرخ است که هاوارد هاکس در سال 1948 میلادی ساخت و به پرده سینماها آمد که دراین فیلم مولفه ها و نمادهای اصلی زندگی کابوی ها و موضوعات حیاتی درزندگی آنها به تصویرکشیده شده است. در این بخش نقد و تحلیل داستان رود سرخ ارائه می شود.

 

«رودخانه سرخ » داستان یاغی گری کابوی ها برای تصرف سرزمین های جدید

توماس دانسن با بازی جان وین،  که کابوی و هفت تیرکشی سرشناس است تصمیم می گیرد زندگی خود را تغییر دهد و با تصرف بخشی از زمین های وسیع در ایالت تگزاس برای خودش گله داری کند. دانسن، با همراهی دوستش نادین گروت با بازی والتر برنان و متیو گارت با بازی مونتگمری کلیفت که اتفاقی و در صحنه درگیری آشنا شدند از رودخانه سرخ در تگزاس عبور می کنند و در زمین های متصرف شده شروع به گله داری می کنند و طی چند سال صاحبه گله ای بسیار بزرگ می شوند.

جنگ های داخلی در آمریکا، به پایان رسیده و اوضاع اقتصادی دانسن و دوستانش مناسب نیست پس تصمیم می گیرد با تشکیل گروهی از کابوی های تیرانداز گله بزرگ خود را برای فروش بهتر و دست یافتن به پول بیشتر به ایالت میزوری واقع در در شمال ایالت تگزاس ببرد. دانسن پیش از حرکت حتی از دیگر گله ها نیز گاوهایی را که داخل گله خودش شده داغ می زند و با وعده پرداختن پول بیشتر به صاحبان آنها با گله بزرگ خود به سمت شمال حرکت می کند.

مسیرطولانی و خطرات زیاد در طول حرکت گله موجب رفتار خشونت آمیز دانسن با بقیه می شود و این رفتار اعتراض دیگر اعضای گروه را بدنبال دارد. " متیو گارت " که به نوعی دست پرورده و پسر خوانده خود دانسن بوده نیز با دیگران همراه می شود و علیه او طغیان می کند و پس از تیراندازی به دانسن و زخمی کردن او خودش ( گارت ) هدایت گله را بر عهده می گیرد.

درحالیکه دانسن، برای انتقام گروهی از تیراندازها را جمع می کند تا به سراغ گله خودش بیاید گارت اما تصمیم می گیرد به شهر آبیلین برود که بسیار نزدیک است و احتمال فروش گله نیز آنجا زیاد است. در راه رسیدن به این شهر گارت و اعضای گروه به کمک کاروانی می روند که تس میلی با بازی جوان درو نیز بین آنها است و پس از درگیری باسرخپوست ها این کاروان را نجات می دهند. گارت داستان زندگی خودش و اختلاف با دانسن را برای تس تعریف می کند و از هم جدا می شوند. دانسن، نیز پس از چند روز به کاروان می رسد و با تس آشنا می شود درحالیکه تس از او می خواهد انتقام گرفتن از گارت را کنار بگذارد.

سرانجام گله بزرگ به شهر آبیلین می رسد و گارت موفق می شود تا پول بسیارزیادی از فروش آنها بدست بیاورد. تس نیز، با کاروان به شهر می رسد و همگی منتظرمی شوند تا دانسن نیز به آنجا برسد. با ورود دانسن به شهر جنگ و درگیری او با گارت نیز آغازمی شود و درحالیکه هردو قصد کشتن یکیدگررا دارند تس وارد این دعوا می شود و با تیراندازی به سمت آنها می خواهد که اختلافات را کنار بگذارند. دوستی دوباره دانسن و گارت شکل می گیرد درحالیکه با فروش گله پول زیادی نیز بدست آورده اند.

 

«کابوی ها» فرزندان خلف مهاجران اروپایی

هرچند در وسترن های هالیوودی، به ویژه فیلم هایی که بین سال های 1940 تا 1965 میلادی ساخته شد اولویت کارگردان ها نمایش زندگی کابوی ها و تیراندازهای سرشناس و رقابت آنها بود اما در پس زمینه این داستان ها حقیقت هایی آشکار می شود که بخش واقعی و پنهانکاری مردمانی دراین سرزمین است که چگونه روحیات و خواسته های های خود را با زور و بیرحمی بردیگران حاکم می کردند.

دانسن در ابتدای فیلم رودخانه سرخ و زمانی که وارد زمین های وسیع درایالت تگزاس می شود با هفت تیرکش هایی مواجه می شود که ادعا می کنند این زمین ها متعلق به حاکم اسپانیایی مکزیک (در دوران استعمار این کشور) است؛ اما واکنش دانسن جالب است که با آنها مقابله و به سمتشان تیراندازی می کند و مدعی می شود که خود او صاحب اصلی این زمین های وسیع است.

داستان رود سرخ، داستان انسان هایی است که وارد سرزمین هایی شدند که متعلق به آنها نبود و از هر طریقی که توانستند تلاش کردند مالک آن باشند و در این راه از کشتار انسانهای بیگناه و صاحبان اصلی این سرزمین نیز خودداری نکردند.

در رودخانه سرخ و بسیاری از آثار هالیوودی تصویری که ازسرخپوستان به نمایش در می آید انسان هایی معرفی می شوند که تنها بدنبال کشتار سفید پوستان و علت اصلی خشونت ها وآشوب هستند. اما در واقعیت این قبایل سرخپوست، در نقاط مختلف آمریکا بودند که سرزمین های خود را با بیرحمی و فریب و رفتار خشونت بار مهاجران اروپایی از دست دادند و مهاجمان برای رسیدن به اهداف خود از هیچ کاری رویگردان نبودند, حتی اگر قتل عام انسان های بیگناه باشد.

116