ایران پرس- با توجه به تغییراتی که در جهان امروز پدید آمده است، ترکیه دیگر نیازی به حضور خود در ناتو نمی بیند و برای آمریکا نیز ناتو، اهمیت خود را از دست داده است؛ از این رو زمان آن است که همه بپذیریم آنچه شراکت و اتحاد بین آمریکا و ترکیه تصور می شد، مدت هاست که از میان رفته و هر کدام به شکلی روزافزون شاهد واگرایی طرف دیگر در منافعی است که دنبال می کند.

«داگ بندآو»، عضو موسسه کیتو و دستیار ویژه «رونالد ریگان» رییس جمهور اسبق آمریکا در تحلیلی که در پایگاه اینترنتی نشنال اینترست منتشر شد، تاکید کرد: «ائتلاف بین آمریکا و ترکیه مدت هاست که مرده است، دست کم از زمانی که «رجب طیب اردوغان» رییس جمهور ترکیه شد، این ائتلاف از میان رفته است؛ شاید هم به پیشتر از آن بازگردد.

منازعه اخیر بر سر زندانی شدن کشیش «اندرو برانسون» در خبرها خودنمایی می کند ولی مساله مهم تر، واگرایی فزآینده منافع ژئوپولیتیکی بین دو کشور است.

ادعای قدیمی مبنی بر اینکه آنکارا شریکی «حیاتی» به شمار می آید از دیرباز نشان از چیره شدن امید بر تجربه داشت.

در جنگ جهانی دوم، ترکیه از اشتباهات پیشین خود درس گرفت و از پیوستن به طرف بازنده جنگ خودداری کرد. بعد از آن بود که خود را در صف متحدان غربی که علیه اتحاد جماهیر شوروی قرار داشتند، قرار داد.

با این حال تاکید پرشور واشنگتن بر ارزش آنکارا نشان از انتظاراتی داشت که در آن ارتش ترکیه همواره می توانست اراده خود را تحمیل کند.

تشدید اختلاف ترکیه و آمریکا

برای نمونه، بعد از آنکه پارلمان ترکیه در 2003 از صدور اجازه به کشورهای غربی برای گشودن جبهه دوم علیه عراق در شمال خودداری کرد، «پل ولفوویتز»، معاون وزارت دفاع آمریکا در زمان «جرج بوش» از نیروهای مسلح ترکیه خواست؛ دیدگاه های خود را به گوش غیر نظامیانی که به ظاهر مافوق آنان به شمار می آیند، برسانند.

با این حال دورانی که ارتش می توانست اراده خود را تحمیل و حتی مانند آنچه در1961 انجام داد، نخست وزیر را برکنار و اعدام کند، دیگر به سر رسیده بود.

هر چند که آمریکا به ترکیه به عنوان کشوری که به صورت سنتی حکومت کمالیستی دارد، به چشم یک مردم سالاری سکولار ایده آل طرفدار آمریکا نگاه می کرد. با این حال واقعیت این بود که تلاش چند باره ارتش برای نفوذ در سیاست که حتی در بهترین وضعیت با چندین محدودیت اقتدارگرایانه همراه بود به این معنی است که ترکیه با یک حکومت جمهوری قانونی فاصله بسیاری داشت.

افزون بر این، دولت تا زمانی که غیرمردم سالار بود، سکولار و حامی آمریکا بود.

بخشی عمده از مردم این کشور باورهای دینی داشتند ولی در ابراز علنی باورهای خود با محدودیت همراه بودند.

نظرسنجی ها نشان می دهند ترک ها در زمره کشورهایی هستند که بیشترین خصومت را با آمریکا دارند.

در ابتدای کار، دولت ترکیه هر دو جریان را زیر نظر داشت. اردوغان تا زمانی که در اولین انتخابات در 2002 به پیروزی دست یافت و به تدریج قدرت را از دست ارتش گرفت، با احتیاط اقدام می کرد و دست به عصا بود. با این حال با گذشت زمان، اردوغان نه تنها این احساسات را دامن زد، از آنها برای پیروزی های انتخاباتی نیز استفاده کرد.

واشنگتن در مواجهه با کشورهای دیگر معمولا به عدم وجود ارزش های مشترک نگاه می کرد یا عدم وجود منافع مشترک را می پذیرفت. با این حال با ترکیه تحت حاکمیت اردوغان به شکلی فزآینده با هر دو مساله روبرو بود که این امر می تواند توضیح دهنده چرایی تشدید بحرانی باشد که جرقه آن با بازداشت حدود 15 آمریکایی شروع شد که سرشناس ترین آنها برانسون بود؛ کسانی که با اتهام های ساختگی تروریسم مرتبط با کودتای ناکام دو سال پیش روبرو بودند.

در حال حاضر هزاران شهروند ترک با همین اتهام ها بازدشت شده اند. با علنی شدن این منازعه، دولت ترامپ حل و فصل مدنی این مساله را غیر ممکن کرد. هر دو کشور برای حفظ وجهه، تحریم هایی را به طرف مقابل اعمال کردند و تعرفه ها را برای طرف مقابل بالا بردند. (این را نیز باید در نظر داشت که تبدیل کردن تعرفه به سلاحی سیاسی بیش از پیش می تواند تجارت آزاد را تضعیف کند ولی قطعا چنین چیزی برای ترامپ جای نگرانی نداشت.)

با توجه به سیاست های اقتصادی کوته نگرانه دولت ترکیه که برای به دست آوردن مزایای سیاسی در کوتاه مدت اجرا می شوند، این کشور از نظر اقتصادی شکننده تر نشان داد ولی مردم ترکیه از نظر سیاسی مصمم تر بودند. اردوغان نیز در اظهار نظری جنجالی گفته بود:«کسانی که فکر می کنند می توانند ما را به زانو در آورند هرگز این مردم را نشناخته اند.»

برعکسِ ترک ها، بیشتر آمریکایی ها اطلاع اندکی درباره این منازعه دارند و اصلا به آن اهمیتی نمی دهند.

در مرحله کنونی هیچکدام از طرفین یارای کوتاه آمدن ندارند. یک پیشنهاد، آزادی انساندوستانه برانسون است زیرا گفته می شود وی از مشکلات سلامت ذهنی ناشی از زندانی شدنش رنج می برد؛ این راه حل را در مراحل اولیه به راحتی می شد اجرا کرد. قطعا حل و فصل مساله مستلزم نوعی گروگان گیری تجاری است زیرا دولت اردوغان خواهان بازگشت بانکدار زندانی خود از آمریکاست؛ رییس سابق بانک هالک و معمتد سابق اردوغان که متهم به نقض تحریم های آمریکا علیه ایران است.

درخواست استرداد «فتح الله گولن» به ترکیه
از سوی اردوغان

در عوض، پیشنهاد بی شرمانه «کشیش در برابر واعظ» که اردوغان مطرح کرده و شامل «فتح الله گولن» متهم به هماهنگ کردن کودتای ناکام 2016 شده، پیشنهادی است که حتی نمی توان برای شروع کار طرحش کرد.

استرداد، مستلزم تایید قضایی و شواهد کافی برای گناهکاری است، چیزی که آنکارا در دو سال اخیر آن را ارائه نکرده است. حتی در صورت آزادی برانسون، باز تکلیف بیش از 12 آمریکایی، «سرکان گولگه» دانشمند ناسا که در بازداشت دولت ترکیه است، حل نشده باقی می ماند.

ترامپ نیز با مردود دانستن مساله بازداشت برانسون گفته است رفتار آنها «نه درست و نه منصفانه» بود.

نتیجه هرچه که باشد، این منازعه خصومتی دیرپا را ایجاد خواهد کرد. حتی موفقیت آمریکا در گوشمالی دادن ترک ها نیز در نهایت ناکامی به شمار می آید زیرا روابط آتی بین دو کشور را بغرنج خواهد کرد.

همانطور که آنکارا نیز با «دیگر هرگز» خود گفته است، احساساتی که پدید می آیند همچنان پابرجا می مانند. همچنین گردشگران و ساکنان آمریکایی در ترکیه همواره این احساس را خواهند داشت که ممکن است به عنوان آخرین خارجی ها، عملا برای خدمت به اهداف بین المللی ترکیه ربوده شوند.

واشنگتن به جای دامن زدن به شکاف ایجاد شده در روابط دو کشور باید تلاش می کرد این توهم را که منافعی خاص برای حفظ کردن وجود دارد، از میان برمی داشت.

نیازی به خصومت میان دو کشور نیست، با این حال دولت ترامپ باید با این فرض مساله را پی بگیرد که هر دو کشور هرگونه ادعا در اهداف آزادی خواهانه مشترک را کنار گذاشته اند و در نهایت در بسیاری از مسائلی که از نظر ژئوپولیتیکی برای آمریکا اهمیت دارد، در برابر هم قرار می گیرند.

دست کم تا زمانی که اردوغان رییس جمهور ترکیه باشد، آمریکا یکی از بهانه جویی های وی در کنار دست های پیدا و پنهانِ مالی، خارجی و صهیونیستی خواهد بود.

واشنگتن باید رویکردی جدید در قبال ترکیه برگزیند؛

اول اینکه باید این مساله را قبول کند که آمریکا نه طرف درخواست کننده بلکه ابرقدرت است و نقشی که این کشور در سیاست ترکیه می تواند بازی کند به مراتب بیشتر از نقشی است که ترکیه در سیاست آمریکا دارد.

ترکیه از وضعیت جغرافیایی بسیار ویژه ای برخوردار است ولی اصولا این مساله بیشتر از اینکه برای اقدامات دفاعی مناسب باشد، به سود عملیات تهاجمی آمریکا خواهد بود.

چرخش ترکیه به سمت موضع بی طرفی یا تخاصمی، از نظر ژئوپولیتیکی ناخوشایند است ولی ویرانگر نیست.

روسیه ای که پوتین رییس جمهور آن است نمی تواند جایگزینی برای اتحاد جماهیر شوروی باشد و با وجود وحشت آفرینی های متحدان، مسکو اروپا را با جنگ تهدید نمی کند و خواه با ترکیه یا بدون آن، در موقعیتی قرار ندارد که بر خاورمیانه تسلط پیدا کند.

ترکیه همچنان با اروپا مرتبط است و با مخالفت همزمان با عربستان و ایران، نقش مفیدی در توازن خاورمیانه دارد. حوزه ای که سیاست های ترکیه به شدت با آمریکا در تضاد است، خصومت با اسرائیل و حمله به کردهای سوریه، تحمل فعالیت های مرزی داعش و تجارت با آن، همکاری و خرید تسلیحاتی از مسکو است که دولت اردوغان باور دارد منافع بنیادین خود را با این سیاست ها دنبال می کند.

بی شک اگر آنکارا اهداف خود را با واشنگتن همسو کند برای آمریکا بهتر خواهد بود ولی اینکه آرزو کنیم ترکیه به «شریکی راهبردی» تبدیل شود به این معنی نیست که این اتفاق روی می دهد.

دنبال رویِ دولت اردوغان به وی اهرم فشاری قوی تر از آنچه که شایستگی دارد در اختیارش قرار می دهد و زیان هزینه کردن در این موضوع از مزایای آن بیشتر خواهد بود. اردوغان در نوشتاری که در نیویورک تایمز متنشر شده، تهدید کرده است «به دنبال دوستان و متحدان جدیدی خواهد رفت.» بگذارید برود؛ در واقع وی این کار را شروع کرده است.

«متیو برایزا» در مقاله ای که در شورای آتلانتیک منتشر شد هشدار داده است «رها کردن ترکیه در حال حاضر باعث تضعیف پیمان آتلانتیک شمالی (ناتو) می شود، نفوذ آمریکا در خاورمیانه را تضعیف می کند و ائتلافی را که برای مبارزه با داعش پدید آمده است و هنوز راه درازی تا پایان کار دارد، تهدید می کند.»

باید در نظر داشت در حالی که با وجود سوء رفتار ترکیه، واشنگتن همچنان به دنبال ادامه روابط دو جانبه است، هر سه مورد هم اکنون نیز روی می دهند.

ترکیه و ناتو

دوم اینکه آمریکا باید مساله عضویت ترکیه در ناتو را مطرح کند. نقض مکرر معیارهای حقوق مردم سالاری و انسانی باعث شده است این کشور امروز به وصله ای ناجور برای ناتو تبدیل شود. همچنین با توجه به بعید بودن پیوستن این کشور به هر جنگی علیه روسیه که روابط خود را با این کشور بیشتر می کند، ترکیه دیگر نقش امنیتی مهمی نیز ندارد.

در واقع به نظر می رسد ترکیه به عنوان عضوی از این ائتلاف، به صورتی فزاینده نقش بدخواهانه بازی می کند. اهداف آنکارا با اهدافی که غرب دارد بیش از پیش فاصله گرفته است و اردوغان بعد از کودتای ناکام، افسرانی را که به ائتلاف دیدگاهی مثبت داشتند، جایگزین کرده است.

بیشتر به نظر می رسد ترکیه از ناتو به عنوان یک مانع استفاده می کند تا اینکه بخواهد با آن منافع غرب را در آینده تامین کند. آنکارا تا زمانی که از این پیمان بیرون رانده نشود، بعید به نظر می رسد که خود برای خروج، اقدام کند.

سوم اینکه واشنگتن باید تسلیحات و نیروهای غیرضروری از این کشور و بخصوص پایگاه هوایی اینجرلیک را خارج کند. تسلیحات اتمی که در این پایگاه مستقر شده اند در معرض آسیب پذیری قرار دارند و باید هر چه سریع تر به آمریکا بازگردانده شوند.

واشنگتن باید حضور در ترکیه را کاهش دهد و خود را برای زمانی آماده کند که مجبور به واگذاری این تاسیسات باشد. این مساله می تواند حتی برای آمریکا مثبت نیز باشد.

به هرحال باید در نظر داشت که هیچ چیز ابدی و دائمی نیست. با توجه به اینکه حضور آمریکا برای حفاظت از اروپا دیگر ضروری نیست، ناتو اصلی ترین دلیل وجود خود برای آمریکا را از دست داده است.

با توجه به اینکه سرسپردگی آنکارا نیز به صورتی روز افزون متوجه دیگر مناطق می شود، حضور ترکیه در پیمان ناتو نیز دلیل وجودی خود را از دست داده است. زمان جدایی فرا رسیده است و این جدایی باید تا جایی که امکان دارد، به شکلی دوستانه صورت بگیرد.110/114

مترجم: حسین جعفریامی

بیشتر بخوانید:

چاووش‌اوغلو: ترکیه ملزم به‌تبعیت از آمریکا نیست

چاووش اغلو: ترامپ به جای فشار اقتصادی، دیپلماسی را بیازماید

 

تشدید اختلاف ترکیه و آمریکا
درخواست استرداد «فتح الله گولن» به ترکیه<br>
از سوی اردوغان
ترکیه و ناتو