خبرگزاری عراقی براثا در یادداشتی تحلیلی درباره حاصل عملکرد اوباما در خاورمیانه نوشت:
باراک اوباما در انتخابات نوامبر 2008 پیروز شد و تاکنون ریاست جمهوری امریکا را بر عهده داشته است، با وارد شدن به جنگ های علنی و پشت پرده، در طول دوران ریاست جمهوری خود همان مسیر دروغ و فریبکاری جرج بوش را در سیاست خارجی در پیش گرفت.
رئیس جمهوری سیاه پوست، درحالی قدرت را از جرج بوش پسر تحویل گرفت که آمریکا در دو جنگ عراق و افغانستان وارد شده بود.
وعده هایی برای پایان اشغال عراق
اوباما از زمان به دست گرفتن قدرت، در عراق تلاش کرد با بیان عبارات دیپلماتیک به عراقی ها، مخالفت خود را با اشغالگری آمریکا در عراق در سال 2003 اعلام کند. وی در سخنرانی در سال 2009 در دانشگاه قاهره، تاکید کرد، "با افراط گرایی و جنگ با اسلام مخالف است".
وی همچنین گفت، حمله به عراق ضرورتی نداشت و وعده داد که نیروهای آمریکایی طبق جدول زمان بندی شده که بغداد و واشنگتن درباره آن توافق کردند، از عراق خارج شوند.
اوباما در همان سال، اعلام کرد، شمار زیادی از نیروهای آمریکایی درعراق که تعدادشان حدود 140 هزار نفر است، در عرض یک سال از این کشور خارج خواهند شد، اما این سخن اوباما، دست کم برای عراقی ها قابل اعتماد نبود و آن ها وی را دروغگو و فریبکار خواندند و از او به عنوان شخصی نام بردند که تلاش می کند تا از زیر بار مسئولیت اشتباه هایی که درعراق مرتکب شده است و نیز بحران های احتمالی در عراق بعد از عقب نشینی نیروهای آمریکایی، شانه خالی کند.
واقعیت اما با اظهارات رسانه های کاملاً متفاوت بود، زیرا سالی نبود که کاخ سفید و پنتاگون از افزایش تعداد نیروهای آمریکایی درعراق خبر ندهند.
نیروهایی به عنوان مستشار و نیز شمار بیشتری تفنگدار به عراق اعزام شدند.
در شرایط ناآرامی که به انقلاب های بهار عربی معروف شد، واشنگتن به هیچ وجه از صحنه غایب نبود.
حمله به لیبی و بی ثباتی
وقتی اوباما درسال 2009 قدرت را دردست گرفت، لیبی از مدت ها پیش تحت حکومت دیکتاتوری معمر قذافی بود. در فوریه سال 2011 که جرقه اعتراض ها از شهر بنغازی زده شد، واشنگتن به طور مستقیم وارد عمل شد و با استفاده از تجارب گذشته خود در مصر و تونس، شورشیان را به بهانه "گسترش دموکراسی" به سلاح و پول تجهیز کرد و از طریق رسانه های عرب زبان این گونه تبلیغ کرد که آن چه در لیبی روی می دهد، "انقلاب علیه نظامی دیکتاتوری است" و به طور مخفیفانه به زعم خود انقلابیون را به یک میلیارد دلار پول و نیز سلاح تجهیز کرد.
همچنین مزدوران سازمان اطلاعات آمریکا و نیروهای یگان ویژه لیبی، به آموزش نیروهای مخالف لیبیایی در خاک این کشور اقدام کردند و یک سری تماس های قوی بین نیروهای آمریکایی و لیبی برقرار شد.
واشنگتن با شلیک موشک هایی، موشک های لیبی را هدف قرار داد تا مانع از هدف قرار گرفتن مواضع شورشیان شود، پس ازآن به طور رسمی، زیر چتر ناتو وارد عمل شد و جنگنده هایش را برای جنگ با قذافی روانه کرد و در نتیجه، اوضاع در نهایت به نفع شورشیان مستقر در بنغازی فیصله یافت.
سند دیپلماسی که از هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه وقت آمریکا درباره لیبی مربوط به اواخر سال 2011 افشا شد، دربردارنده سلسله مراحل زمانی روند تخریب لیبی است و دلیل دیگری بر نقش دولت اوباما در تبدیل لیبی به یک کشور شکست خورده است.
سوریه و شکست سیاست های واشنگتن
در خصوص سوریه نیز دولت اوباما، اهداف عمده تری را دنبال کرد که از تحقق آن ناکام ماند.
با شروع بحران سوریه، اوباما و تیم وی بر این باور بودند که بشار اسد، رئیس جمهوری سوریه، تدبیر و قدرت پایداری را که برای بقای در قدرت لازم است، در اختیار ندارد و می توان از دولت اسد و هم پیمانانش که با آمریکا و سیاست های آن مخالفند، خلاص شد، اما واقعیت، عکس این قضیه را به آن ها ثابت کرد و نشان داد که اسد، از محبوبیت و حمایت مردمی واقعی برخوردار است که به وی این امکان را می دهد که در جنگ مقاوم باشد.
در نتیجه، همه ابزارها و امکانات آمریکا و از جمله حمایت های نفتی از سوی کشورهای دارای نفت و دلار برای شکست دادن سوریه شکست خورد.
با تشدید دخالت های ترکیه و قطر و عربستان در دامن زدن به بحران سوریه، نقش واشنگتن در جنگ، عملیات سری بود که طراح آن "دیوید پاتریوس"، مدیر سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا بود، طرح وی، ارائه کمک های اطلاعاتی و پشتیبانی به هم پیمانان آمریکا بود آن هم زمانی که طرح آمریکا در آموزش "مخالفان میانه رو" شکست خورده بود.
دخالت نظامی روسیه به نفع بشار اسد در سپتامبر 2015، بهانه ها را از امریکا گرفت، بعد از آن، نهایت کاری که واشنگتن می توانست در سوریه انجام دهد، ادامه تجهیز "معارضان" بود، بدون اینکه این معارضان، قدرت واقعی برای تشکیل خطر علیه بشار اسد و دولت او داشته باشند.
حمایت از عربستان در تجاوز به یمن
در یمن نیز نقش دولت آمریکا در حمایت از تجاوز مستمر عربستان علیه مردم یمن که از 26 مارس 2015 آغاز شد، بر هیچ کسی پوشیده نیست.
این تجاوز، طبق آمارهای سازمان ملل به کشته شدن هزاران یمنی و ویرانی تقریبا همه زیرساخت های یمن منجر شد و محاصره یمنی ها از سوی دشمن متجاوز سعودی، وضعیت هشدار برای گرسنگی را برای مردم فقیر یمن به دنبال داشت.
اقرار جان کری، وزیر امور خارجه آمریکا به حمایت آمریکا از حملات عربستان و به دنبال آن، اعتراف عادل الجبیر، وزیر امور خارجه عربستان به "حضور افسران انگلیسی و آمریکایی و افسرانی از کشورهای دیگر در اتاق فرماندهی عملیات نظامی در یمن"، دلیل دیگری بر دست داشتن دولت اوباما در ریختن خون یمنی ها و نیز نقش علنی واشنگتن در حمایت از ریاض در سطح بین المللی به ویژه در شورای امنیت و سرپوش گذاشتن بر جنایت های جنگی است که جنگنده های سعودی مرتکب می شوند.
جنگ های علنی و مخفیانه آمریکا به حضور نیروها و مستشاران درخاک کشورها محدود نشد، جنگنده های بدون سرنشین آمریکایی در آسمان خاورمیانه پرواز می کردند، همزمان با روزی که اوباما درسال 2010، جایزه صلح "نوبل" را دریافت کرد، جنگنده های آمریکایی جان حدود 1000 غیرنظامی را در که اکثرا در افغانستان بودند، گرفت، این آمارها را جمعیت های غیردولتی ارائه کردند، درحالیکه دولت آمریکا مدعی شد که فقط 116 غیرنظامی را کشته است و اوباما دراین زمینه از رئیس جمهور قبلی یعنی جرج بوش فراتر رفت.
با بیان همه این واقعیت ها، روشن می شود که هیچ فرقی بین رئیس جمهور جمهوری خواه و یا دموکرات و بین رئیس جمهوری آفریقایی تبار و یا اروپایی تبار که قدرت را در کاخ سفید به دست می گیرد، وجود ندارد.
هیچ فرقی بین بوش و اوباما نیست، همچنانکه هیچ تفاوتی میان ترامپ و کلینتون در زمینه گسترش ویرانی و تجزیه کشورها به بهانه مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی وجود ندارد.