ایران پرس: امروز (چهارشنبه) 11 ذیقعده 1444 هجری قمری، مصادف با 10 خرداد، سالروز ولادت باسعادت حضرت ثامن الحجج علی بن موسی الرضا (ع)، امام هشتم شیعیان جهان است.

حضرت امام رضا (ع) در روز یازدهم ذیقعده سال 148 هجری قمری در شهر مدینه منوره، چشم به جهان گشودند و در سن 36 سالگی بعداز شهادت پدر بزرگوارشان حضرت امام موسی الکاظم (ع) امامت مسلمانان را به عهده گرفتند.

عظمت امام رضا (ع) زبانزد خاص و عام بود، هر جا سخن از والایی هاشمیان و علویان و فاطمیان به میان می‌آمد، ایشان را یگانه وارث آن همه قداست و شجاعت و بزرگواری می شناختند.

از فضائل امام هشتم شیعیان جهان نقل شده است، عالِم‌تر از حضرت امام رضا (ع) در زمان خودش وجود نداشته است.

دوران حیات و امامت حضرت امام رضا (ع)، دوران اوج‌گیرى گرایش مردم به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و گسترش پایگاه‌هاى مردمى خاندان اهل بیت عصمت و طهارت (ع) است.

بارگاه ملکوتی امام رضا (ع)

قرن دوم هجری قمری را دوران طلایی اسلام می نامند. در این سالها گستره جهان اسلام از شرق به مرزهای روسیه و هندوستان کنونی و از غرب به شمال آفریقا و اندلس رسیده بود.

با گسترش اسلام، افراد زیادی با فرهنگها و افکار مختلف به این دین گرویدند. بین ملتهای تازه مسلمان و اعراب، تبادلات زیادی وجود داشت که تبادل علم یکی از مهمترین آنها بود.

قرآن همیشه مسلمین را به فراگیری علم تشویق می کرد، پیامبر اکرم (ص) فرموده بود: علم را بیاموزید حتی اگر در چین باشد. در چنین شرایطی بدیهی بود که مسلمانان پس از غلبه بر کشورهای دیگر و رسیدن به ثبات سیاسی به آموختن علوم و صنایعی بپردازند که در تمدنهای بزرگ آن زمان یعنی ایران و روم وجود داشت.

کتابهای زیادی به زبان عربی ترجمه شد و اهالی علم و ادب هر یک به شیوه ای وارد جهان اسلام شدند. برخی حقانیت اسلام را دریافته و با اشتیاق به سمت آن آمدند و برخی از ظلم سلاطین رومی و یا برای فرار از عقاید نامعقول کلیساها به جهان اسلام پناه آوردند.

طی جنگ های گذشته غنایم زیادی نصیب مسلمین شده بود که یکی از این غنائم، اسیرانی بودند که به عنوان برده وارد جهان اسلام می شدند. برخی از این بردگان از اشراف و بزرگان سرزمین خود بودند و برخی دیگر فرماندهان جنگی بودند که حالا دست روزگار بردگی را برای آنها رقم زده بود.

نیمه اول قرن دوم هجری بود که کاروانی از برده فروشان از سمت شمال آفریقا یا جنوب اندلس راهی مرکز جهان اسلام یعنی «مدینه» شد. بردگان و کنیزانی از اهالی مغرب، همراه این کاروان بودند و«تُکتَم» یکی از آنها بود.

او پیش از این، از خانواده اشراف و بزرگان بود و همواره در ناز و نعمت زندگی کرده، مورد تکریم و احترام اطرافیان خود بود. شاید روزگاری نه چندان دور تکتم برای خود خدمتکاران و بردگان زیادی داشت اما اکنون او خود در جایگاه بردگان قرار گرفته بود.

دوری از خانواده و وطن از یک طرف، از دست دادن جایگاه اجتماعی از سوی دیگر، روح او را آزار می داد. بدتر از همه اینها نگاه های سنگین و تحقیر آمیزی بود که به عنوان یک کنیز به او می شد.

تکتم دختری پاکدامن بود و پیش از این هیچ کس او را همردیف کنیزان قرار نداده بود. همه اینها بعلاوه خستگی سفر و دوری راه آنچنان او را آزرد که تن نحیفش دچار بیماری شد. حالا تنش نیز همچون روحش در تب و تاب بود اما او از این بیماری شادمان بود چرا که سبب می شد کمتر مجبور باشد در انظار عمومی حاضر شود و نگاه های سنگین خریداران را تحمل کند.

هیچ کس خبر نداشت که برده فروش، خود شیفته چهره زیبا و نورانی تکتم شده است. زمانی که کاروان در میانه راه اتراق کرد، برده فروش از نزدیکترین آبادی، حکیمی را به بالین بیمارش آورد تا شاید شفا یابد. حکیم، زنی اهل علم و دانش بود و از چهره دخترک خواند که از بزرگان است. رو به برده فروش کرده و گفت: "او شایسته همسریِ مردی از بزرگان است و با تو هیچ سنخیتی ندارد."

سال 148 هجری قمری، درست همان زمانی که تکتم در راه مدینه بود،  نواده پیامبر اکرم (ص) امام موسی کاظم (ع) در حالی که تنها بیست سال داشت عهده دار امامت مردم بود.

خاندان «بنی العباس» به تازگی توانسته بودند بنی امیه را از خلافت عزل کنند و خود بر مسند خلافت تکیه زنند. در این زمان امامان شیعه تمام تلاش خود را برای تربیت شاگردانی وارسته و عالم ادامه می دادند. آنها برای این منظور بردگان مستعد را شناسایی و خریداری می کردند و پس از آموزش اسلام به آنها، ایشان را آزاد کرده و برای تبلیغ دین به اقصی نقاط جهان اسلام می فرستادند.

زمانی که کاروان تکتم به مدینه رسید امام کاظم (ع) به همراه یکی از یارانش به محل خرید و فروش بردگان رفت و از صاحب تکتم خواست بردگان و کنیزان خود را به او عرضه کند.

او همه را عرضه کرد به جز تکتم که مریض بود و در بستر بیماری. امام (ع) گفت تو کنیز دیگری نیز داری، او را هم به من نشان بده. برده فروش که دل در گرو تکتم داشت از این کار امتناع کرد و امام به خانه بازگشت.

فردای آن روز امام (ع) یکی از یارانش را به بازار برده فروشان فرستاد و به هر قیمتی که بود برده فروش را راضی به فروش تکتم کرد. همه اطرافیان به امام کاظم (ع) خرده می گرفتند که چرا بهای گزافی برای یک کنیز بیمار داده است اما امام (ع) از جوهره وجود این دختر خبر داشت و می دانست که او آینده ای روشن دارد.

امام کاظم (ع) تکتم را نزد مادر خود «حمیده خاتون» برد تا ایشان به او علم قرآن و آداب اسلام بیاموزد. حمیده خاتون که خود نیز سرگذشتی همچون تکتم داشت با خوشحالی او را پذیرفت.

تکتم در خانه امام کاظم (ع) سلامتی خود را بازیافت و همه هراسی را که از آینده داشت به دست فراموشی سپرد. دیگر از آن نگاه های سنگین خبری نبود، کسی او را تحقیر نمی کرد و به انجام کاری که باب میلش نبود مجبور نمی شد.

حمیده خاتون او را «نجمه» نامید و همچون دختر خود، او را عزیز داشت. وقتی نجمه با اسلامِ حقیقی آشنا شد با آغوش باز آن را پذیرفت و تمام وقت خود را صرف علم آموزی و عبادت خداوند کرد.

کم کم مادر امام، چهره عروس خود را در نجمه می دید و در این فکر بود که او را به همسری امام کاظم (ع) درآورد. حمیده خاتون با همین افکار روزها را می گذراند تا اینکه شبی، پیامبر اکرم (ص) را در خواب دید که به او دستور داد نجمه را به ازدواج فرزندش موسی کاظم درآورد. پیامبر فرموده بود به زودی فرزندی از نجمه متولد خواهد شد که بهترین خلایق روی زمین خواهد بود.

بالاخره نجمه خاتون بعد از فراز و نشیب های زیاد به همسری بهترین مردان روی زمین درآمد و چیزی نگذشت که در یازدهم ذی القعده سال 148 هجری قمری یکی از بهترین انسانها را به دنیا آورد. او حالا بهتر می فهمید که همه آن سختی هایی که در سفر به مدینه تحمل کرده بود چه حکمتی داشت و از اینکه خداوند چنین نعمت بزرگی را روزی او کرده، شادمان و شاکر بود.

نجمه خاتون، حتی پیش از تولد فرزندش بارها از معجزات و کرامات او برای اطرافیان خود بازگو کرده بود. او می گفت هیچ وقت سنگینی حمل را احساس نکردم و بارها در خواب، صدای تسبیح و تهلیل (لا اله الا الله) فرزندم را شنیده ام. 

امام رضا (ع) که به دنیا آمد پدر بزرگوارش به نجمه خاتون فرمود: "این همان فرزندی است که ودیعه امامت را از من به ارث خواهد برد."

حدود سی و پنج سال پس از این ماجرا علی بن موسی الرضا (ع) عهده دار امامت امت شد و تقریباً بیست سال این وظیفه سنگین را بر عهده داشت.

او برخلاف پدرانش، خود راهی سرزمین های مختلف اسلامی می شد و برای مردم سخنرانی کرده، آنها را به پذیرش اسلام حقیقی دعوت می کرد.

علما از هر دینی و آیینی که بودند نزد او آمده، مسائل مختلفی را از او می پرسیدند و او همه را جواب می داد. در هیچ مناظره ای نبود که دیگری بر او غلبه کند و هیچ پرسشی نبود که جوابش نزد او نباشد. برتری علمی امام رضا (ع) بر همه دانشمندان، آن هم درست زمانی که تمام علوم دنیا به سمت جهان اسلام سرازیر شده بود خود، معجزه ای دیگر از معجزات خداوند بود که همه مردم آن را درک کرده بودند و از این رو «علی بن موسی الرضا» را «عالم آل محمد» لقب داده بودند.

تکتم یا همان نجمه خاتون از داشتن چنین پسری به خود می بالید و صبح و شام خداوند را حمد و سپاس می گفت. او به راستی مصداق بارزی از این آیه شریفه بود که فرموده است: "به درستی که بلند مرتبه ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست."

او از خاندان پیامبر نبود و نسبش به قبیله های معروف عرب نمی رسید، اما زمانی که خداوند را به یکتایی یاد کرد و رضایت او را سرلوحه خود قرار داد، خداوند از عزت خود او را سیراب کرد و مقام مادری امامی معصوم را به او بخشید.

بزرگان اسلام همیشه گفته اند بهشت زیر پای مادران است و چه بهشتی زیباتر و دلنشین تر از آنکه زیر پای مادر امامی معصوم باشد.

فهیمه ثری

117

 

بارگاه ملکوتی امام رضا (ع)