صدر الدین محمد بن ابراهیم شیرازی، فیلسوف، عارف و مفسر بزرگ شیعی در قرن دهم و یازدهم و بنیان گذار مکتب فلسفی حکمت متعالیه به عنوان سومین مکتب مهم فلسفی در جهان اسلام است.
تأثیر صدرالمتألهین در حکمت اسلامی به حدی بود که سنت عقلانی شیعه پس از او به شدت تحت تأثیر اندیشه های این عالم بزرگ واقع شد و اندیشمندان نامداری پیرو مکتب فلسفی و عرفانی وی شدند.
ملاصدرا در حدود سال 979 ه. ق در شهر فرهنگی و عالم پرور شیراز به دنیا آمد.
پدرش مردی پرنفوذ و ثروتمند بود که از نعمت فرزند محروم بود. او سال های طولانی با نذر و نیاز از درگاه خداوند فرزندی صالح طلب می کرد و این خواسته وی نهایتاً با تولد محمد برآورده شد.
وی در تربیت این فرزند کوتاهی نکرد و هر چه در توان داشت برای آموزش تنها پسرش به کار بست.
نبوغ محمد و علاقه وی به آموختن باعث شد در آغاز جوانی برای ادامه تحصیلات خود به اصفهان برود. اصفهان در آن روزگار مرکز علمی ایران بود و صفویان در آنجا مدارس زیادی دایر کرده بودند که دانشمندان بزرگی در آن به تدریس مشغول بودند.
شیخ بهایی حکیم و عالم بزرگ آن روزگار که اعجوبه معماری و نجوم و ریاضیات بود در همان زمان در اصفهان مشغول تدریس بود و ملاصدرا از محضر درس وی و دیگر بزرگانی چون میرداماد فیلسوف، متکلم و فقیه برجسته دوره صفویه بهره ها برد.
ملاصدرا در جوانی به درجه اجتهاد رسید و در یکی از مدارس اصفهان شروع به تدریس کرد اما نظریاتش در برخی مسائل فقهی با بسیاری از علمای آن شهر متفاوت بود. به همین جهت به بدعت گزاری در دین متهم و از اصفهان تبعید شد.
تاریخ نشان می دهد بزرگانی که به واسطۀ نبوغ و دانش خود، اندیشه بشر را از سکون و رکود رهایی بخشیده اند و باعث پیشروی های قابل توجه شده اند معمولاً در ابتدای ابراز عقایدشان، مورد بی مهری و تهمت قرار گرفته اند.
ملاصدرا که از برخورد تنگ نظرانۀ دیگر علما دلگیر شده بود به قم پناه آورد. شهر قم از قرن ها قبل شهر علم و حوزه های علمیه بوده و به سبب قرار گرفتن مرقد پاک حضرت معصومه (س) دختر امام موسی کاظم (ع) در این شهر، سکونت و پناه بردن به آن مورد تأکید بزرگان دین بوده است.
احادیث معتبری درباره شأن و مقام حضرت معصومه (س) نقل شده است که مطابق آن این دختر گرامی امام هفتم (ع) پس از امام رضا بالاترین مقام را در علم و تقوی دارد و در روز قیامت شفاعت کننده شیعیان خواهد بود. ملا صدرا هر چند در میان علمای قم نیز مهجور ماند اما جوار حرم حضرت معصومه را ترک نکرد و در یکی از روستاهای این شهر کنج عزلت گزید تا در سایه عنایات خواهر گرامی امام هشتم (ع) به خودسازی و سلوک بپردازد.
کهک؛ گوشه نشینی و مجاهدت
صدر المتألهین نزدیک 15 سال در روستای کَهَکِ شهر قم سکونت داشت و در این مدت نه درسی داد و نه کتابی نوشت. هر چند این حکیم بزرگ علی رغم میل باطنی اش مجبور به کناره گیری از درس و بحث شد اما دوران گوشه نشینی اش در روستای کوهستانی کهک، به دلیل مجاهدات نفسانی و عبادات، بسیار پربرکت بود. پالایش روح و طی مقامات عرفانی فیلسوف نابغۀ شیرازی را به عارفی کامل بَدِل کرد که آنچه را از حقایق عالَم با قدرت عقل خود دریافته بود اینک با چشمِ جان مشاهده می کرد.
ملاصدرا خود در این باره می گوید: «من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله های آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی فراگیرتر می شود، ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معرکه بیرون کشیدم و از دنیای خمودی و جُمود و ناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی و شکسته حالی پنهان شدم . دل از آرزوها بریدم و همراه شکسته دلان بر ادای واجبات، کمر بستم و کوتاهی های گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم.... نه درسی گفتم و نه کتابی تألیف نمودم؛ زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشکالات و شبهات و .... نیازمند تصفیه روح و اندیشه و آسایش خاطر از کدورت و ملال است آن گاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم در بارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذراندم؛ سرانجام در اثر طول مجاهدت و کثرت ریاضت، نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملکوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم که در گذشته نمی دانستم و رمزهایی برایم کشف شد که از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرارالهی و حقایق ربوی را که با کمک عقل و برهان فهمیده بودم با شهود و عیان روشنتر یافتم. در اینجا بود که عقلم آرام گرفت و نسیم انوار حق، صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آنچنان به حق نزدیک شد که همواره با او به مناجات نشست.»
پس از این دوران طولانی خودسازی و سلوک به سوی حق، صدرالمتألهین دوران تازه ای از زندگی علمی خویش را آغاز کرد و دست به تألیف مهم ترین اثر خود یعنی اسفار زد.
پیش از اسفار ملاصدرا رساله های اندکی نوشته بود و پس از آن نیز هر کتابی که نگاشته به نوعی برگرفته از اسفار بوده است بنابراین می توان اسفار را اساسی ترین تألیف ملاصدرا دانست.
با نگارش کتاب اسفار ملاصدرا نظام فلسفی جدیدی ر ا بنیان گذاشت که قادر بود بسیای از مسائل عقلی در حوزه اعتقادات تشیع را که تا آن روز بدون پاسخ مانده بود، حل کند و قادر بود به خوبی از پس مشکلات لاینحل مکاتب فلسفی دیگر بر بیاید.
مسأله معاد جسمانی یکی از این مسائل بود که ابن سینا پرچم دار فلسفه مشاء شاید با همه نبوغ خود از توجیه عقلانی آن درمانده بود اما در مکتب فلسفی ملاصدرا توجیه عقلانی جسمانی بودن معاد امکان پذیر شد.
حکمت متعالیه
ملا صدرا مکتب فلسفی خود را حکمت متعالیه نامید. از نظر او تفاوت اصلی حکمت متعالیه با سایر مکاتب فلسفی، رویکرد عرفانیِ آن است. چرا که در این نظام فلسفی، میان عقل و مباحث نظری از یک سو و کشف و شهود عرفانی از سوی دیگر ارتباط وثیقی به وجود آمده است.
این ویژگی در هیچ نظام فلسفی قبل از ملا صدرا دیده نمی شود. بنابراین سازگاری عقل و وحی از مشخصه های حکمت متعالیه ملاصدرا ست و دریافت های عقلی بشر در آن به خاطر اتصال با حقیقت عالَمِ وجود با وحی و دین تعارض پیدا نمی کند.
از همین روست که آثار فلسفی ملاصدرا پر از استناد به قرآن و روایات است. ویژگی دیگر حکمت متعالیه ملاصدرا، تمرکز بر دو حقیقت وجودیِ انسان و خداست. در این نظام معرفتی جایگاه هستی شناسانۀ انسان نه از حیث ارتباط با مراتب پایین جهان خلقت بلکه از جهت ارتباط با عالی ترین مرتبه هستی یعنی خداوند بررسی می شود.
عقل معیار صحّت و سقم مکاشفات عرفانى
صدرالمتألهین برهانىکردن مکاشفات عرفانى را یکى از وظایف خود برشمرد و به مکاشفاتى که برهانى قطعى بر صحّت آنها اقامه نشده است، اعتمادى نداشت.
بهنظر ملاصدرا، عقل معیار صحّت و سقم مکاشفات عرفانى است و عدول از احکام عقل در مسائل عرفانى جایز نیست. شاید همین گرایشهای عرفانى وى بوده که سوءظن بعضى از علما را نسبت به او برانگیخت.
از ویژگی های بسیار مهم نوشتههای ملاصدرا که از دستاوردهای انحصاری خود او است تطبیق بین بیانات شرع و براهین فلسفی است به نحوی که در هیچ مسأله فلسفی تا از آیات قرآن و آثار معصومین شاهدی نیاورد نظر قاطع خود را ابراز نمی کند.
او همواره در کتاب هایش افتخار میکند که هیچ کس را ندیده که همچون خود او اسرار قرآن کریم و سنت معصومین (ع) را فهمیده باشد. نوشتههای فلسفی او پر از آیات قرآن و روایات است و تفاسیرش نیز سرشار از برداشت های عرفانی و عقلی است. این روش ملاصدرا نظیر ندارد و پس از او شاگردش فیض کاشانی این شیوه را بکار برده است.
بازگشت به شیراز و سفر ناتمام حج
ملاصدرا شاگردان برجسته ای تربیت نمود. دو تن از شاگردان معروف او « فیاض لاهیجی» و «فیض کاشانی» هستند که هر دو داماد ملاصدرا شدند و مکتب او را ترویج کردند.
در حدود سال 1040 ه.ق ملاصدرا به شیراز بازگشت. گویا حاکم فارس وی را برای اداره مدرسه ای بزرگ به شیراز دعوت کرده بود.
ملاصدرا در شیراز نیز به تدریس فلسفه و تفسیر و حدیث پرداخت و شاگردانی را پرورش داد. این بار نیز مانند دوره اول اقامت در شیراز زیر فشار بدگوئی ها و بدخوئی های دانشمندان همشهری خود بوده است ولی در این زمان صدرالمتألهین حکیمی کامل و نامدار بود و تصمیم گرفته بود در برابر فشار آنها پایداری کند و مکتب خود را معرفی و برپا نماید.
حکیم ملاصدرا در طول عمر 71 سالهاش هفت بار با پای پیاده به حج مشرّف شد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 هـ.ق در شهر بصره دارفانی را وداع گفت.