ایران پرس- بسیاری از وقایع سال های اخیر در منطقه غرب آسیا به نوعی با مداخلات آمریکا در منطقه مرتبط بوده است.

نگاهی به رفتارهای آمریکا، به ویژه سیاست های مداخله جویانه و سلطه طلبانه اش در غرب آسیا نشان می دهد که سیاست های آمریکا هیچگاه تابع یک نظم و قاعده در اصول بین المللی نبوده است. این بی نظمی و هنجار شکنی ها در دوران «دونالد ترامپ» با بی توجهی علنی به اصول و حقوق بین الملل به بالاترین سطح خود رسیده است.

در این روند آمریکا به شدت به دنبال ائتلاف سازی و واداشتن کشورها به تبعیت از اقدامات یکجانبه خود بوده است. متاسفانه برخی کشورها در این مسیر اسیر منافع زودگذر شده اند و با همسویی با آمریکا سبب وقوع جنگ های نیابتی، ایجاد بحران و ظهور گروه های تروریستی نظیر القاعده و داعش در منطقه شدند؛ در نتیجه این رفتارها مشکلات و بحران های منطقه بسیار پیچیده و چندلایه شده است.

این وقایع سبب پدیدآمدن نوعی از بلوک بندی های سیاسی و نظامی در سطح منطقه شده است که تحت حمایت مستقیم آمریکا، رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی قرار دارند.

در وضعیت جدید، عربستان سعی دارد خود را به عنوان محور اصلی تحولات منطقه ای معرفی نماید و با استفاده از سیاست های تند و تهاجمی، مجموعه ای از نگرانی ها و التهابات را در منطقه ایجاد کند که یکی از نتایج این سیاست تحمیل جنگ بر ملت یمن بوده است.

هدف آمریکا در اتخاذ سیاست مداخله در منطقه خاورمیانه

هدف آمریکا از دخالت در منطقه، با استفاده از نقش متحدان منطقه ای تحمیل قدرت نظامی خود بر منطقه بوده است. این سیاست، در حالی دنبال می شود که دونالد ترامپ، رئیس جمهوری آمریکا یکسال قبل در ژوئن 2018 در جریان سخنرانی خود در ایالت «مینه‌سوتا» گفت: "به خاطر تصمیم‌گیری‌های وحشتناک، 7 تریلیون دلار در خاورمیانه خرج کردیم اما نتیجه ای نگرفتیم."

ترامپ اما خود مرتکب همین خطا شد و در پروژه حمایت از گروه تروریستی داعش و ایجاد آشوب و هرج و مرج با حمایت های گسترده از رژیم های متجاوز؛ آمریکا را در باتلاق دیگری گرفتار کرده است.

بر پایه همین استراتژی رژیم عربستان به عنوان یک بازیگر جنگ طلب در منطقه در حال ایفای چنین نقشی است. به عقیده ناظران سیاسی محور آمریکایی - صهیونیستی - سعودی در حال تقویت هماهنگی بیشتر برای فشار به محور مقاومت هستند و به همین منظور عربستان در مسیر افرایش تنش با ایران، استراتژی چندلایه ای را در دستور کار قرار داده است که منطبق با  الگوهای رفتاری آمریکا و رژیم صهیونیستی است.

اقداماتی مانند تلاش برای جایگزینی نفت عربستان بجای ایران؛ بهبود روابط سیاسی و اقتصادی رژیم صهیونیستی با کشورهای عربی و پیگیری اهداف استراتژیک منطقه ای اسرائیل در همین راستا قابل ارزیابی است. تقویت محور آمریکایی - صهیونیستی - سعودی با هدف منزوی کردن ایران را باید بخش مهمی از استراتژی منطقه ای ترامپ دانست.

دشمنان جمهوری اسلامی ایران، قصد دارند خطر و تهدید ایران در منطقه را با ابزارهای قدرت نرم برجسته سازند. بر همین اساس می توان نتیجه گرفت که این محور در سطح منطقه ای و فرامنطقه ای تلاش دارد میان ایران و کشورهای منطقه تفرقه ایجاد کند که خود سطحی از ناامنی تحمیل شده بر منطقه و ایران است، اما امنیت را چگونه باید حفظ کرد؟

مفهوم‌ اصلی‌ «امنیّت‌ ملی‌» برای‌ بسیاری‌ از کشورها حاکی‌ از نیاز به‌ حفظ‌ استقلال‌ وتمامیت‌ ارضی‌، حفظ‌ شیوه زندگی‌ ملی‌ و جلوگیری‌ از مداخله‌ بیگانگان‌ در امور داخلی‌ کشورهاست‌. براین اساس امنیت‌ ملی‌ یک‌ کشور در درجه‌ اول‌ به‌ معنای‌ تأمین‌ شرایطی‌ است‌ که‌کشور را از تعرض‌ دیگران‌ به‌ استقلال‌ سیاسی‌، ارزش‌های‌ فرهنگی‌ و رفاه‌ اقتصادی‌ دورنگه ‌دارد.

البته‌ دیدگاه‌ کشورها نسبت‌ به‌ مقوله‌ «امنیت‌» متفاوت‌ است‌. این‌ تنوع‌ تا بدان‌ جاست‌ که‌ کمتر می‌توان‌ به‌ یافتن‌ نقطه‌ مشترکی‌ در مباحث‌ امنیت‌ ملی‌ کشور های ‌مختلف‌ امیدوار بود. به‌همین‌ جهت‌ برخی‌ بر این‌ اعتقادند که‌ در این‌ زمینه‌ باید به‌ صورت‌ موردی‌ بحث‌ کرد. اما گروهی‌ دیگر و ازجمله‌ «مورگنتا، هانس» Morgenthau Hans نظری‌ مخالف‌این‌ دارند.

هانس مورگنتا که در 1980 در سن 76 سالگی چشم از جهان فرو بست،‌ را «مرشد اعظم» روابط بین الملل خوانده اند. وی براین‌ باور است‌ که‌ "هدف‌ همه‌ تلاشهای‌ داخلی‌ و خارجی‌ دولتها رامی‌توان‌ در قالب‌ تلاش‌ به‌منظور کسب‌ قدرت‌ خلاصه‌ کرد."

از این‌رو، از دیرباز طرح‌مفهوم‌ «امنیت‌» به‌کارگیری‌ نیروهای‌ نظامی‌ و استفاده‌ از تجهیزات‌ نظامی‌ را در اذهان‌متبادر می‌ساخت‌.

با این حال اگر در قرون‌ قبل‌ دو عنصر «نظامی‌گری‌» و «اقتصاد» در تأمین‌ امنیت‌ کشورها در دو بعد داخلی‌ و خارجی‌، نقش‌ بسزایی‌ ایفا می‌کردند، در قرن‌ بیست‌ویکم‌ «فرهنگ‌» را نیز باید به‌ عناصر قبلی‌ افزود. بنابراین‌ اگر بخواهیم‌ عناصر تشکیل‌دهنده قدرت‌ ملی‌ یک‌کشور را در آینده‌ مورد ارزیابی‌ قرار دهیم‌ باید نقش‌ هریک‌ از سه‌ متغیر مزبور را در نظر داشت‌.

نقش آفرینی درخشان ایران در منطقه

البته روند تحولات منطقه بویژه در سال های اخیر و پس از نقش آفرینی درخشان ایران در شکست داعش درعراق و سوریه، تحرکات منفی کاخ سفید علیه ایران را با چالش مواجه کرد و نشان داد که اقدامات آمریکا فاقد کارایی و تاثیر گذاری گذاری بر امنیت و به حاشیه راندن نقش منطقه ای ایران است.

به همین علت آمریکا تغییراتی را در برخی جنبه های سیاست منطقه ای خود ایجاد کرده است. این تغییرات را می توان در اقداماتی همچون ائتلاف سازی های جدید منطقه ای، توجه ویژه به صحنه سیاسی و بازگشت به عراق و تشویق عربستان به نزدیک شدن به عراق ملاحظه کرد.

با این حال شواهد متعدد نشان می دهد که آمریکا در راهبردهای خود همچنان در وضعیت انفعالی است و ابتکار عمل چندانی برای تغییر وضعیت منطقه  ندارد. به همین علت سعی دارد ظرفیت های جدیدی برای فشار بیشتر و کوتاه کردن دست ایران از آینده منطقه ایجاد کند؛ اما قطعا در این راهبرد نیز موفق نخواهد شد.

«حمیدرضا آصفی» تحلیلگر مسایل سیاسی با اشاره به بیانیه رهبر معظم انقلاب با عنوان گام دوم، می گوید:

"با نگاه به چهل سال گذشته جمهوری اسلامی ایران می‌فهمیم که در شرایط سخت و دشواری بودیم و نسل جوان و آنهایی که جنگ را ندیده‌اند باید به تاریخ توجه کنند که ما از کجا به کجا رسیدیم. ما زمانی شرایط ‌مان به گونه‌ای بود که اروپا دو دسته شد اروپای شرقی و اروپای غربی، وقتی دوره پیمان ورشو و ناتو بود و از طرفی اتحادیه اروپا بود، ما در آن زمان فضای تنگی برای نفس کشیدن داشتیم و شرایط جمهوری اسلامی بسیار سخت بود، بعضی‌ها فکر می‌کنند اکنون شرایط ما سخت است در حالی که ما در روابط خارجی در دوره ماه عسل هستیم. در زمانی به ویژه اوایل انقلاب نمایندگان ما را اصلاً راه نمی‌دادند و به آن معنا اصلاً مراوده‌ای وجود نداشت، لذا شرایط سختی برای جنگ به وجود آمده بود اما جمهوری اسلامی روی پای خود ایستاد و آن نهال نازک به شجره طیبه تناور تبدیل شد. این پیام به نوعی مانیفست ما باید باشد و البته هست آن هم برای سال‌های آینده، به نظر من این موضوع به ما کمک می‌کند تا بفهمیم وضعیت ما و وضعیت دنیا چگونه است و در آینده چگونه خواهد شد."

نویسنده: جمشید امین زاده

تهیه شده در «گروه ایران و خاورمیانه» اداره کل خبر و تفسیر برون‌مرزی

116