از زمان اعلام استقلال و تشکیل حکومت پادشاهی عربستان در سال 1932، این کشور همانند دوره های سابق خود و با توجه به موقعیت دینی، جغرافیایی و اقتصادی مهمی که از آن برخوردار بود و اعمال نفوذ سیاسی در بسیاری از مسایل منطقه ای، به یکی از تاثیرگذارترین کشورهای عربی و منطقه ای در زمینه های سیاست منطقه ای و بین المللی تبدیل شد.

به گزارش ایران پرس به نقل از الجزیره نت، بحران خلیج فارس روز پنجم ژوئن گذشته پس از آن آغاز شد که هر یک از کشورهای عربستان ، امارات و بحرین روابط خود را با قطر قطع کردند و این کشور و شرکت های هواپیمایی و کشتیرانی آن را تحت محاصره اقتصادی قرار دادند.

با توجه به حضور قطر در ائتلاف عربی ضد یمن، بحران خلیج فارس مساله ای غافلگیرکننده و تضعیف کننده برای این ائتلاف به شمار می رود زیرا با امضای طرح خلیج فارس که قطر از آن خارج شد، دوحه، پرونده یمن را به طور کامل به ریاض واگذار کرد.

این اختلاف کشورهای عربی خلیج فارس با یکدیگر، بیانگر یکی دیگر از مراحل فروپاشی رژیم های عربی است. پیش از این نیز فروپاشی دولت های عربی را در عراق، سوریه، لیبی و یمن شاهد بوده ایم.

فروپاشی دولت ها در هر یک از کشورهای عراق، سوریه و یمن به دیگر رژیم های عربی خلیج فارس از نظر ساختار دولتی و اتحادی، لطمات بسیاری وارد کرد؛ به ویژه آن که «دولت » در این جوامع که هنوز با مفاهیم قبیله، عشیره و خاندان حکومتی اداره می شوند، مفهومی تازه است و فروپاشی این دولت ها همه منطقه را در لبه پرتگاه و نابودی قرار داده است.  

ممکن است برخی تصور کنند که مازاد نفت و پولی که این جوامع در اختیار دارند، از ثبات سیاسی نسبی آنها حمایت خواهد کرد اما با آغاز تحولات کشورهای عربی (بهار عربی) که نخستین نشانه های منطقه ای آن در بحرین و عمان نمود پیدا کرد، چنین تصوراتی دیگر واقعیت ندارد و طولی نکشید که دولت ها با شیوه ها و ابزارهای مختلف به مواجهه با آن پرداختند.

کودتای نرمِ ضدِ انقلاب یکی از این شیوه ها بود که با عناوین مختلف و با حمایت رژیم های منطقه ای، در کشورهای عربی که دچار انقلاب شده بودند، روی داد تا بدین طریق از انتقال تجربه انقلاب، به کشورهای منطقه جلوگیری شود؛ از این رو کودتا در مصر و یمن برنامه ریزی  و تحولات سوریه و انقلاب لیبی نیز به سمت هرج و مرج و درگیری های داخلی کشیده شد.

امروز تنها با این منطق می توان عمق بحران خلیج فارس را تفسیر کرد، بحرانی که بر اساس آن هر آن چه که به انقلاب کشورهای عربی مربوط است و این رویداد را به خاندان سلطنتی خلیج فارس یادآور می شود، باید بایکوت شود.

حکام خلیج فارس چنین تصور می کنند که قطر و شبکه الجزیره با به تصویر کشیدن موضوعاتی مانند ظلم و جور در کشورهای عربی و استبداد سیاسی و عدم برخورداری شهروندان این کشورها از حقوق برابر، عامل اصلی تحولات این  کشورها هستند.

اثرات احتمالی بحران خلیج فارس برای یمن

جنگ با حوثی ها در یمن وارد سومین سال خود شده است درحالی که این جنگ نه تنها  تاثیری برای بازگشت مشروعیت به صنعا نداشته بلکه دستاوردی متناسب با حجم چالش های این کشور نیز به همراه نداشته است، چالش هایی که وحدت یمن و امنیت و ثبات آن را تهدید می کند.

کلمات جمهوری، دموکراسی و وحدت یمن که یادآور انقلاب این کشور هستند، نه تنها مورد علاقه برخی اعضای ائتلاف عربی ضد یمن نیستند بلکه سبب بروز شکاف میان این ائتلاف با دولت یمن شده است و در این میان برخی طرف های ائتلاف مانند امارات می کوشند تا علیه  اصول ملی یمن اقدام کنند.

این مساله بیانگر اختلاف شدید و آشکار امارات با رییس جمهوری یمن و طرف های اصلی کارآمد این کشور مانند جریان اسلامی است. از سوی دیگر دولت یمن در برخی مناطق این کشور محبوبیت خود را از دست داده  که علت آن نیز تضاد اختیارات میان دولت با نیروهایی است که امارات تشکیل داده است و با دولت یمن هیچ ارتباطی ندارند.

بدین ترتیب بحران خلیج فارس بر روند جنگ در یمن و انجام وظایف دولت این کشور سایه افکنده است و قطر نیز دیگر در این جنگ مشارکت نداشته و نقش نیروهای سودانی و مغربی در آن کمرنگ شده است.

کودتای نرمِ ضدِ انقلاب یکی از گزینه هایی است که برای رهایی از انقلاب یمن و مقابله با قدرت روز افزون ایران، ممکن است اجرا شود.

ناظران سیاسی به وضوح لحن نوستالوژی را که برای بازگرداندن نظام سابق یمن به قدرت، درپیش گرفته شده است، درک کرده اند. بیان این مساله که راه حل نظامی در یمن شکست خورده  و باید به میز مذاکره بازگشت، زمینه ساز بازگشت نظام سابق این کشور به قدرت شده است. 

در پایان باید گفت که بحران خلیج فارس بازتاب خطرناکی بر اوضاع و جنگ یمن و تمامی منطقه خواهد داشت که این خطر، تلاش مشترک کشورهای منطقه را برای جلوگیری از سوق یافتن منطقه به سمت سرنوشتی مبهم، طلب می کند.113/111