به گزارش ایران پرس، در مقاله تحلیلی روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز به قلم «یوخن بیتنر» Jochen bitner آمده است: هنگامی که در سال 2015 بحث برسر روی کار آمدن «آنگلا مرکل» به عنوان صدر اعظم آلمان مطرح بود، بسیاری از تحلیلگران به خوبی می دانستند که همه تعابیر و تفاسیر مربوطه کمی مبالغه آمیز است، زیرا علیرغم نقش پررنگ و تاثیر گذار او در بحث ارز واحد اروپا یعنی یورو و بحران پناهجویان، ظاهرا وی چندان هم مایل به تصدی این مقام نبود.
اما درست امروز شرایط به کلی تغییر کرده ست و می توان گفت که او هم از جاه طلبی لازم برای تصدی این مقام و هم از استعداد و مهارت لازم دراین زمینه برخوردار است.
رویکرد متفاوت مرکل نسبت به انتخابات سال 2013
در صورتیکه مرکل پس از موفقیت در برگزاری انتخابات روز یکشنبه آلمان، چهارمین دوره فعالیت سیاسی خود را آغاز کند و با فرض جلوگیری از اشتباهات شایع و رایج انتخاباتی به مراتب وخیم تر از موارد مربوط به اجرای همه پرسی درباره برگزیت و یا انتخابات ریاست جمهوری سال گذشته آمریکا، می توان گفت که وی با رویکردی کاملا متفاوت از رویکرد پیشین خود درانتخابات سال 2013 پا به عرصه سیاست خواهد گذارد و با تغییر جهان طبیعی است که حال و هوا و منش سیاسی مرکل نیز تغییر کرده باشد.
اما در هر حال این دوره به طور یقین آخرین دوره فعالیت سیاسی به عنوان صدر اعظم آلمان خواهد بود و تمامی جهت گیری ها و رویکردهای او حکم میراث سیاسی برای آلمان را خواهد داشت.
اما اگر کمی به این موضوع دقیق شویم خواهیم دید بانوی سیاستمداری که به واسطه حضورش در عرصه سیاست آلمان توانسته است به نوعی این کشور را دچار سردرگمی کند، هم اکنون به درستی به دامنه اختیارات و وظایفش پی برده و دریافته است که هم اکنون مقام او بسیار فراتر از صدراعظمی آلمان است.
حال اگر بخواهیم از نقطه نظر مرکل به وقایع سالهای اخیر نظری بیفکنیم خواهیم دید که به محض برون رفت آلمان از بحران منطقه یورو، «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری روسیه با تغییر سرحدات در اروپا به نوعی یک تابوی سیاسی را پس از جنگ دوم جهانی تغییر داد.
سپس نوبت به رئیس جمهور آمریکا می رسد که در برابر دیدگان مقامات آلمان به نقضِ اصلی دیگر پرداخت که عبارت است از پایبندی به ایجاد نظم جهانی با تاسی از اصول لیبرالیسم و مبتنی بر مشارکت بیش از هرچیز دیگر.
این آخرین تغییر و تحولی است که در نظر مرکل بیشترین ارزش و اهمیت را در سیر تکاملی حرفه ای وی داراست.
تا پیش از به قدرت رسیدن ترامپ، آلمان همواره در راستای اصول سیاست های خارجی آمریکا گام برداشته است و باوجود رشد فزاینده اقتصادی و قدرت سیاسی آلمان، همواره با مساله پیروی ازسیاست های آمریکا مشکلی نداشته است.
چه اتفاقی باعث تغییر در رویه سیاسی آلمان در قبال آمریکا شد؟
مدتها قبل از آنکه ترامپ بخواهد همانند هفته اخیر از تریبون مجمع عمومی سازمان ملل متحد برای انگیزش و تحریک ملل جهان استفاده کند «ژنرال مک مستر» مشاور امنیت ملی آمریکا و «گری کوهن» رئیس شورای اقتصاد ملی کاخ سفید پیشتر به تبیین خواسته ترامپ و تعبیر دقیق او از تلاش در جهت اعتلای آمریکا پرداخته بودند.
آنها به تبیین این مساله پرداخته بودند که جهان با جامعه جهانی متفاوت است و عرصه ای برای رقابت و بهره وری ملت ها، بازیگران غیر دولتی و تجاری است.
از نظر آنها اقداماتشان باعث غنای سیاسی، نظامی، اقتصادی، فرهنگی و اخلاقی در این عرصه می شود.
در حقیقت ژنرال مک مستر و کوهن به نوعی اعلام کرده اند که آمریکا امیدوار است از همکاری با دوستان و همپیمانانش بهره مند شود و تنها این افراد می توانند به وضوح و روشنی تعیین کننده که هم پیمانان آمریکا چه کشورهای هستند و محل پیوند آنها در چه نواحی متمرکز است.
اما در عین حال خاطر نشان کرده اند که کسانی که منافع آمریکا را به چالش کشیده و یا به خطر بیندازند با پاسخی قاطع و دندان شکن مواجه خواهند شد.
کاملا واضح و روشن است که تقابل اروپا و آمریکا و طرز فکر منبعث از آن تنها نمی تواند محصول تلاشهای ترامپ و مشاورانش باشد و ظاهراً خاستگاه این لحن خصمانه به جو سیاسی در داخل آمریکا باز می گردد که به موجب آن افراد با افکار و آرای مختلف یکدیگر را دشمن می پندارند.
همانگونه که «جف فلیک» سناتور جمهوریخواه ایالت آریزونا که یکی از مخالفان ترامپ محسوب می شود، در کتاب خود تحت عنوان وجدان یک محافظه کار آورده است که حزب جمهوریخواه تصمیم گرفته است از عقل و منطق و استدلال فاصله بگیرد و از مفاهیم مهجور نظیر انجام اقداماتی عام المنفعه دوری کند و اشتهای وصف ناپذیری در این حزب برای تخریب وجود دارد.
پیروزی ترامپ در گرو باخت مردم آمریکا است
حال با مقایسه این موارد بنا بر اصول اولیه مکتب ترامپیسم، پیروزی ترامپ در گرو باخت مردم آمریکا است و برای دستیابی به اهداف و یا حفظ منافع، وارد آوردن لطمه به دیگران بسیار امری منطقی به نظر می رسد اما این راهی نیست که آلمان بتواند در پیش گیرد و یا شاهد اعمال آن از سوی همسایگان اروپایی خود باشد.
اگر اصول مکتب ترامپیسم در سال 1945 به آلمان تحمیل می شد؛ این کشور تاکنون تحت سیطره سایرکشورها نظیر روسیه (اتحاد جماهیر شوروی سابق) شده بود.
اگر حق به جانب ترامپ بود و گرایش های بین المللی به فجایع اقتصادی میانجامید آلمان بیشترین آمار بیکاری را به خود اختصاص می داد درحالی که تاکنون کمترین آمار بیکاری را در اختیار دارد.
حال این سوال پیش می آید که آیا اتحادیه اروپا به عنوان بهترین نمونه سیستم چند لایه حکومتی در جهان دارای نقائصی هست یا نه؟ آیا خطوط قرمزی در این ارتباط وجود دارد؟ آیا بر اساس این رویکردها نمی تواند به وعده های اصلی سیاسی خود جامه عمل بپوشاند؟
مطمئن باشید که این اتفاق می افتد اما عقیده جناب ترامپ مبنی بر اینکه بروکراسی این چنینی می تواند مانع حاکمیت و سیادت باشد به همان اندازه نشان کوته فکری است که بگوییم جدایی ازاتحادیه اروپا به نفع بریتانیاست.
آنچه مسلم است آنست که مرکل به خوبی به تمامی این موارد آگاه است؛ وی به خوبی مطلع است که باید از این اصول دفاع کند و قاطعانه ترتیب زمانی برگزاری انتخابات 24 سپتامبر در آلمان آنهم پس از برگزاری همه پرسی در باره برگزیت و پس از ورود ترامپ به کاخ سفید نمی تواند تصادفی باشد.
تحلیگران چنین پیش بینی می کنند که مرکل در حمایت و تقویت اتحادیه اروپا به عنوان سنگری برای رویارویی با آمریکا درسطح روابط بین المللی و هجوم آتی و احتمالی این کشور تلاش می کند و در همان زمان به احتمال بسیار زیاد اقدامات بیشتری برای ازبین بردن تبعات منفی سیاست های بین المللی در زندگی روزمره مردم آلمان و سایر اروپاییان انجام خواهد داد و از نظر او جای چنین سیستم اجتماعی در آمریکا خالی است.
به این ترتیب به طور مختصر می توان گفت که دستاوردهای مکتب مرکلیسم با مکتب ترامپیسم کاملا متفاوت است.
مترجم: لیلا مهریار
115/110
بیشتر بخوانید:
انتقاد شدید مرکل از ترامپ / تحلیل
نخستین دیدار رسمی ترامپ و مرکل / اختلافات بنیادین در پس ظاهر نه چندان دوستانه
وقتی ترامپ مرکل را تحویل نمیگیرد + ویدئو