اکمل الدین احسان اوغلو، دبیرکل پیشین سازمان همکاری اسلامی، توازن قوا و توسعه اقتصادی را چاره مشکلات خاورمیانه دانسته و معتقد است، تغییر و اصلاح بافت متعارض و پرتنش قومی- مذهبی و همچنین تغییر مرزها، چاره معضلات نیست.

اکمل الدین احسان اوغلو*- خاورمیانه وضعیت بسیار تاریکی دارد. انسان ها به اشکال مختلف کشته می شوند. این آشفتگی همه دستاوردهای تمدن های منطقه را از بین می برد و رویاها و خواسته های ملت های منطقه مبنی بر بازیابی صلح وثبات و کمک به پیشرفت و موفقیت جهانی را مضمحل می کند.

با مرور تحولات و خیزش های خاورمیانه در دسامبر 2010 که به عنوان بهار عربی شناخته می شود و البته من ترجیح می دهم، آن را "پاییز دیکتاتورها" بنامم، در می یابیم که اعتراض ها با مطالبات موجهی مانند اشتغال، حفظ کرامت انسانی و خانواده خوشبخت و در یک کلام به دلایل اجتماعی- اقتصادی و آزادی آغاز شد.

خیزش ها در کشورهایی رخ داد که با مشکلات اجتماعی- اقتصادی، بیکاری، کمبود تولید و صادرات، بی سوادی، عدم دسترسی به آموزش، فقر گسترده و بیکاری مواجه بودند.
اگر چارچوب و منطق سه مقوله گذشته، حال و آینده را مد نظر قرار دهیم و اگر بخواهیم شیوه تفکر و نوع نگاه ملت ها و کشورهای مختلف را در این باره بفهمیم٬ خواهیم دید که کشورهای خاورمیانه دارای نگاه مشترکی هستند.

مردمان خاورمیانه به تاریخ مشترک خویش و به برهه های مختلف تاریخ 1400 ساله اسلامی افتخار می کنند.

برخی به امپراتوری عثمانی و برخی به سلجوقی و عباسی و اموی یا ممالیک و فاطمیون افتخار می کنند.

آنها همچنین خود را با تمدن ها و فرهنگ های قدیمی منطقه اعم از تمدن بابلی، مصر، سومر، فنیقی و پرشیا معرفی می کنند.
در حالی که مردم منطقه دارای ارزش ها و نگرش های مشترک هستند، اما همچنان با وضعیت مشترک مبنی بر ناامیدی عمیق و فلاکت و بدبینی مواجهند.

اکثریت قابل توجهی از آنها از کمبودهای حاد اقتصادی، گرسنگی، فقر و ناامنی اجتماعی، جنگ داخلی و خشونت و رادیکالیسم، ترور و مرگ رنج می برند. آنها برای بقای خود در دایره خبیثه بی ثباتی اقتصادی و سیاسی تلاش می کنند.
انتظار و مطالبات این ملت ها برای آینده چیست؟

چرا آنها که به گذشته مشترک افتخار می کنند به آینده مشترک نمی اندیشند؟ چرا نمی توانیم برای تاسیس آینده مشترک اقدام کنیم؟

این مقاله درصدد القای این اندیشه است که صلح و ثبات با تعریف آینده مشترک محقق می شود. وگرنه منطقه بیشتر در گرداب غرق خواهد شد.

برای طراحی آینده منطقه باید به ایده آینده مشترک همه ملت های منطقه معتقد باشیم. این نگرش قطعا ثبات و موفقیت برای همگان به ارمغان می آورد.

قبل از پرداختن به چگونگی تحقق آینده مشترک، توجه خوانندگان را به یک اصل جلب می کنم که در اظهارات یک دولتمرد عاقل در 50 سال پیش به آن اشاره شد و اکنون موضوعی جهان شمول محسوب می گردد.

جان اف کندی، با اشاره به لزوم تغییرات بلندمدت در دنیا٬ عاقلانه گفت: بیایید بر صلح قابل دسترس و عملی تکیه کنیم نه بر انقلاب و تغییر یکباره٬ ما باید بر ارتقای تدریجی در نهادهای بشری و سلسله اقدام های ملموس و موافقت نامه های تدریجی نافع همگان تاکید داشته باشیم.

صلح جهانی مانند صلح یک جامعه خاص، مستلزم دوست داشتن همدیگر نیست، بلکه مستلزم همزیستی بر اساس بردباری متقابل و احاله اختلافات به مصالحه عادلانه و صلح آمیز است.
در این چارچوب٬ نخست همه کسانی که در منطقه زندگی می کنند٬ خارج از تمایزات مذهب، قومیت و نژاد باید جویای تاسیس آینده ای امن و باثبات بر اساس اصل مزبور باشند.

روشنفکران و اندیشکده های منطقه باید برای توسعه و تکامل این دیدگاه بکوشند، سپس آن را به سطح سیاست بیاورند. من در اینجا اصول اساسی دیدگاه مزبور را مورد بحث قرار می دهم.

چگونه صلح سازی کنیم؟

کیسینجر در کتاب خود، ریشه نظم جهانی را به معاهده وستفالی ارجاع می دهد. این معاهده متعاقب جنگ های مذهبی 30 ساله و 80 ساله در اروپا و نزاع های فرقه گرایانه شکل گرفت.

صلح وستفالیایی یک ساز و کار عملی برای واقعیت های عینی بود نه یک نگرش بدیع اخلاقی. نظام وستفالیایی بر سیستم دولت های مستقل که از مداخله در امور همدیگر اجتناب ورزیده و جاه طلبی های هم را طی نظام توازن قوا بالانس می کنند٬ بنا یافته بود.

در صلح سازی در اروپا، هیچ حقیقت جهان شمول بر منازعات اروپا غلبه نکرد، بلکه هر دولتی متعهد به رعایت اقتضائات یک قدرت فائقه بر سرزمین خود و دیگران شد.
اجازه دهید تکوین کشورهای خاورمیانه را از زوایه توازن قوا تشریح کنم.

نظام عثمانیایی که تا جنگ جهانی اول بر منطقه حاکم بود٬ با وضعیت موازنه قوا که منطقه را به حوزه نفوذ قدرت های اروپایی تقسیم می کرد٬ جایگزین شد.

نظام قیمومت که توسط جامعه ملل تصویب شد٬ این تقسیم ها را اجرایی نمود. هر کدام از کشورهای تولید شده٬ گروه های قومی و فرقه ای مختلفی را دربر گرفت.

کشورهای قیم از طریق نزاع های مهندسی شده حکومت می کردند که همین، زمینه ها را برای جنگ های آینده و نزاع های داخلی فراهم نمود.

در حقیقت این کشورهای نو ظهور، برآیند توازن قوای برندگان جنگ جهانی اول و به نوعی بخشی از توازن قوای وستفالیایی اروپایی در خاورمیانه بودند.

متعاقب جنگ جهانی دوم و ایجاد اسرائیل٬ توازن قوا در منطقه، بازتابی از منافع مشترک و صلح فیمابین ملت های منطقه نبود. بالعکس وابسته به متغیرهای ناهمگون و خودخواهانه رژیم های غیردموکرات و رهبران دیکتاتور گردید.

کشورهایی که پس از جنگ جهانی اول شکل گرفته اند٬ کل حیات خود را در کشاکش اوامر نظام وستفالیایی اروپایی و اقتضائات جنگ سرد و توهمات و تصمیمات لحظه ای رهبران خودخواه خویش سیر کرده اند.

متعاقباً منطقه برای چندین دهه در حصار جنگ سرد عربی واقع شد.

ناهمگونی های ایدئولوژیک مانند اسلام گرایی- ملی گرایی در کشورها در دهه 60 و پس از آن٬ خود را در اختلافات بین مردمان و عرصه رسانه نیز بروز داد.
نتیجه اینکه، امروزه این منطقه شاهد هرج و مرج بی سابقه، بی ثباتی و آینده نامعلوم و بی قانونی و بی نظمی است.

قساوت ها و بی رحمی ها با عنوان مذهبی صورت می گیرد که نامش صلح و سلام است.

در این وضعیت مردم چگونه باید صلح سازی کنند؟ آیا آنها نیازمند صبر 30 ساله و سپری شدن جنگ هایی 30 ساله برای تحقق نظام وستفالیایی خاورمیانه هستند؟ آیا وقایع خاورمیانه همسان تحولات اروپای قرن 17 است؟ آیا این تحولات واقعا پایان نقشه سایکس- پیکو و به مثابه درد و رنج طبیعی زایش نقشه نوینی هستند؟

**چشم انداز صلح در خاورمیانه

این نوشته مدعی تجویز راه حل برای نزاع کنونی منطقه نیست، بلکه کوششی برای تعریف چشم انداز برای آینده است.

بنابراین، متغیرهای کلیدی این چشم انداز را مورد اشاره قرار خواهم داد.

نخستین متغیر برای تامین آینده بهتر بر اساس دو اصل پذیرش متقابل همدیگر و تعهد به قواعدی است که همه ما را به هم پیوند می زند.

اختلافات فرقه ای و مرزهای قومی٬ شاکله های ذاتی بافت شخصیت موزاییکی منطقه اند. هرگونه کوششی برای تغییر این بافت و عناصر آن، فقط به بی ثباتی بیشتر دامن خواهد زد.
دومین متغیر٬ استقبال از فکر اعتدال و نوسازی به مثابه سکوی ضد افراط گرایی و رادیکالیسم است.

این دو از اصول راهنمای عمل OIC و برنامه عمل 10 ساله مصوب 2005 هستند.

ملت های خاورمیانه و دنیای اسلام بدون نوسازی جوامع خود موفق به مبارزه با افراط گرایی نخواهند بود.

این مهم هم فقط از طریق تزریق "اندیشه اعتدال" و در نتیجه، آوردن گروه های حاشیه ای و تندرو به سطح متوسط از طریق تسریع تحول اجتماعی و توسعه اقتصادی و مشارکت سیاسی محقق می گردد. باید متذکر شد که اعتدال و نوسازی در فکر و عمل در صورت ترکیب با توسعه پایدار می تواند جهان اسلام و منطقه را بار دیگر به سرزمین رفاه، آزادی و حکمرانی صالح و حاکمیت قانون و صلح و امنیت تبدیل نماید.

جوامع خاورمیانه بدون حقوق بشر، آزادی های اساسی، حکمرانی صالح و حاکمیت قانون، هرگز نده امنی نخواهند داشت. جهت تحقق اهداف مزبور روشنفکران، اندیشکده ها، سازمان های غیردولتی و رسانه ها باید دست به هم داده و در این مسیر بکوشند.

همچنین اراده قوی دولت ها جهت نیل به ابعاد سیاسی و اقتصادی این چشم انداز لازم است.
متغیر سوم، ثبات سیاسی است که خود دارای دو عنصر مرتبط است. نخستین عنصر، رد تجزیه کشورها و تبدیل آنها به واحدهای کوچک است.

باید با تجزیه کشورها با هر منطق و توجیهی مقابله نمود. بلکه باید سیاست های همگرایانه را توسعه و تقویت کرده و به خاطر داشته باشیم که تجزیه گرایی در دهه 90 و در یوگسلاوی باعث کشته شدن 140 هزار نفر و بی پناهی 4 میلیون نفر شد.

متاسفانه این خونریزی ها بی جهت و در تحقق هدف ناموفق بوده است، زیرا همه کشورهایی که از تلاشی یوگسلاوی شکل گرفتند٬ اکنون می کوشند وارد روند همگرایانه با اتحادیه اروپایی شوند.

این منطقه بعد از یک سده بی نظمی و معضلات باید بتواند به صلح نائل آید. همه کشورهای منطقه بدون استثنا باید برای ایجاد صلح و امنیت گردهم آیند.

در این راستا، نه نظام وستفالیایی قرن 17 بلکه معاهدات متعاقب جنگ جهانی دوم در اروپای غربی که پس از جنگ سرد به اروپای شرقی نیز تسری یافت٬ باید مد نظر قرار گیرند.

همچنین موافقت نامه صلح 2006 فیمابین رهبران سنی و شیعه عراقی که سازمان همکاری اسلامی با آن موافقت نهایی نمود٬ می تواند الگوی قابل ملاحظه ای باشد.

به صراحت می توان گفت که این موافقت نامه تاریخی می تواند آغازگر خوبی برای زیرساخت صلح و امنیت در منطقه و تحدید فرقه گرایی باشد.
چهارمین متغیر، تغییر ماهیت مرزها است.

امروزه راهکار درست، ترسیم مجدد مرزهای منطقه که بخش اعظم کارکرد خود را در تامین امنیت کشورها علیه تروریست های خارجی از دست داده، نیست.

بلکه هدف باید تغییر شکل مرزهای کنونی از یک منبع مشکل به نقاط همگرایانه از طریق صلح و ثبات و همکاری های اقتصادی باشد.

ما باید ماهیت مرزها را از حالت حاکمیتی تصنعی به مناطق اقتصادی و تجاری تبدیل نمائیم.
حقیقت این است که مناسبات اقتصادی و تجاری به سختی متوقف می شوند و در اثنای جنگ ها نیز تداوم می یابند.

فاکتورهای اقتصادی و تجاری همچنین تنش و خشونت را محدود می کنند و حتی راه را برای صلح سازی آماده می کنند.

ارتباطات تجاری و اقتصادی فیمابین کشورهای اسلامی و عربی، دارای پتانسیل شکستن دایره خبیثه خشونت و بی ثباتی سیاسی است.

اگر این مهم تحقق یابد، متغیرهای اجتماعی- اقتصادی و سیاسی در مسیر صحیح خود یعنی ایجاد صلح و ثبات در کل منطقه حرکت می کنند.
همانطوری که جنگ های مذهبی قرن 17 در اروپا با معاهده وستفالی متوقف شد٬ جنگ جهانی اول و دوم نیز با پیشگامی اندیشمندان بزرگ منجر به ایده همگرایی اقتصادی و جامعه ذغال و فولاد 1952 شد که گام نخست برای فدراتیو اروپا محسوب می شد و اکنون به وضعیت کنونی نایل شده و مانع جنگ های جدید شده است.

این، یعنی همکاری های اقتصادی نه تنها به نفع اطراف مختلف است، بلکه مانع بحران و رقابت سیاسی می شود.

الگوی اتحادیه اروپایی و منافع مترتب بر آن٬ موجب شکل گیری "آ سه آن"، "نفتا" و "اکو" شد.
نمونه موفق دیگر مربوط به دنیای اسلام است.

کشورهای عضو سازمان همکاری اسلامی، کوشش زیادی برای افزایش همکاری های تجاری و اقتصادی درون سازمانی کرده و لزوم شکل دهی میزان 20 درصد از کل تبادلات تجاری در درون سازمان از حجم کل تبادلات تجاری کشورهای عضو را هدف گذاری کردند.

نتیجه اینکه در پایان 2013 ، میزان 18.5 درصد از کل تجارت کشورها با کشورهای درون سازمان صورت می گرفت. یعنی با افزایش.2.83 ( دو و هشتاد و سه درصد ) از 271 میلیارد دلار به 767 میلیارد دلار رسید. این رقم در داخل 57 کشور اسلامی حاصل شده است.
این تحول به طریق اولی در خاورمیانه هم می تواند رخ دهد.

زیرا این کشورها دارای سابقه مشترک و نیز منابع زیرزمینی مشترک و منبع آب هستند و در سطح تقاضا نیز دارای جمعیت جوان و متقاضی کالای مصرفی هستند.

راه حل منطقه گرایی می تواند بسیار مفید و موثر واقع شود.
 

 

 

 

 

*دبیرکل پیشین سازمان همکاری اسلامی و نامزد انتخابات ریاست جمهوری ترکیه در سال 2010
ارسالی از رایزنی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران در ترکیه