پیامبر بیست و سه سال از عمر خویش را در راه هدایت انسانها به سوی فضیلت و تقوی سپری کرد. او هر آنچه که برای سعادت و کامیابی انسان لازم و ضروری بود، از مبدا وحی، کسب نموده و در اختیار جهانیان گذاشته است و نکته ای نبوده که تاکنون یادآور نشده باشد. چندی پیش هاتف غیبی به او خبر رسانده بود که به زودى از این جهان رخت بـرمی بندد و به ابدیت می پیوندد، اما پس از او چه کسی راهبر امت اسلام خواهد بود؟
هنگامیکه پیامبر، شهرِ مدینه را چند هفته و حتی چند روزی ترک می گفت، یکی از اصحابش را به جانشینی خود در آن شهر می گمارد. به عنوان نمونه هنگام عزیمت به جنگ بدر، شخصی به نام «ابو لبابه»، در جنگ دومة الجندل «ابن عرفطه»، در ایام جنگهای بنی قریظه «بنی لحیان» و در جنگ تبوک «علی بن ابی طالب»، را به عنوان جانشین خود تعیین کرد. پیامبر (ص) در آخرین حج خویش نیز که به حجة الوداع، معروف شد، «ابو دجانه انصاری» را به جای خود قرار داد. حال که پیامبرمی بایست برای همیشه از امت اش جدا شود، چه کسی را باید جانشین خود قرار دهد؟
اجرای دستور خدا در منطقه جحفه
کاروانیان به منطقه «جُحفه» رسیدند، صحرایی خشک، که جز چند درخت تنومند بیابانی و مقداری خاک و ریگ های سوزان، چشم انداز دیگری نداشت. اطرافیان پیامبر به خوبی می بینند که ناگهان چهره نورانی او برافروخته می شود، پلک هایش را بر هم گذارده، سنگینی مخصوصی بر او چیره می گردد، دانه های عرق از پیشانی بلندش فرو می چکد، اما به یکباره چون کوهی در جای خود می ایستد و در این حال کلماتی زیر لب زمزمه می کند. فرمان توقف صادر می شود. این دستور، همهمه ای در میان کاروانیان برپا می کند. سرها از هر سو کشیده شده، جملاتی بین افراد رد و بدل می شود: چه اتفاقی افتاده است؟ چرا اینجا ایستادیم؟ در این بیابان بی آب و علف! در میان این همهمه، فرمان دیگری صادر شد: آنان را که جلو رفته اند، باز گردانید و آنان را که از عقب می رسند، نگاه دارید.
پیامبر بزرگ اسلام (ص) نماز ظهر را با همه کاروانیان به جای می آورد. پس از پایان نماز برای ابلاغ امر مهمی که خداوند او را برای آن به توقف، در این سرزمین مأمور کرده است، مردم را خبر می دهد که همگی گرد او جمع شوند. در مکان مرتفعی از چند جهاز شتر، منبری بلند بنا کردند که از فراز آن، پیامبر خدا بتواند به صورتی در برابر این اجتماع وسیع قرار گیرد که همگی او را ببینند و سخنش را بشنوند. پیامبر بر فراز منبر می رود. با اشاره او غوغا و همهمه مردم یکباره خاموش می شود، نفس ها در سینه حبس می گردد، بر سراسر جمعیت، سکوتی محض حکمفرما می شود. پیامبر (ص) پس از ذکر نام خدا چنین می فرماید: سپاس و ستایش مخصوص خداوند است. ما از او کمک می خواهیم. به او ایمان می آوریم و بر او توکل می کنیم... ما از بدی های نفس و زشتی های کردارمان به پروردگار خود پناه می بریم. او خداوندی است که اگر کسی را (به دلیل گناه کردن و نیت بد خود او) گمراه کند، آن کس رهنمایی نمی یابد و اگر کسی را هدایت فرماید، آن کس گمراه کننده ای نخواهد داشت.
پیامبر ادامه داد: مردم! خدای مهربان، مرا خبر داده که مرگ من نزدیک است. من مسؤولم و شما نیز مسؤولیت دارید. حال از شما سؤال می کنم؛ در پیشگاه خداوند، درباره من، چه خواهید گفت؟ آیا وظیفه رسالت را ادا کرده ام و شما را به راه راست و دین خدا فراخوانده ام؟ مردم یک صدا جواب می دهند: ما گواهی می دهیم که تو تبلیغ کردی و اندرز گفتی و فراوان کوشیدی. خداوند به تو پاداش خیر دهد! بار دیگر پیامبر خدا (ص) برای تاکید می فرماید: آیا شما شهادت می دهید که معبودی جز خدایِ یکتایِ بی همتا نیست و محمد بنده و رسول اوست و بهشت و دوزخ و مرگ و قیامت، حق مسلم است و بدون شک و تردید خواهد آمد؟ باز همگی می گویند: آری، به اینها گواهی می دهیم. پیامبر در آن حال می فرماید: خداوندا، گواه باش!
پیامبر خدا، دلسوزانه به جمعیت می نگرد و در ادامه می فرماید: بدانید من در رستاخیز، پیش از شما کنار حوض کوثر، می رسم و شما بر من وارد خواهید شد و آن حوضی است پهناور. اکنون که خوب می دانید ، روز پاداشی در پیش دارید و در روز قیامت، به پیامبر خود ملحق خواهید شد، ببینید! که در مورد دو امانت گرانبها و دو جانشینی که میان شما می گذارم، چگونه رفتار می کنید؟ در این هنگام، از میان انبوه جمعیت، شخصی فریاد می کشد: ای رسول خدا! این دو جانشین که می گویی کدامند؟ پیامبر اکرم (ص) پاسخ می دهد: اول؛ کتاب خداوند که رشته ای است پیوسته، از یک سر به دست اوست و از یک سر به دست شما. پس به کتاب خدا چنگ زنید. دوم؛ عترت و خانواده من. خداوند متعال، مرا خبر داده است که این دو، قرآن مجید، خاندان نبوت، هرگز از یکدیگر جدا نخواهند گشت تا در رستاخیز در کنار کوثر بر من وارد شوند. پس به شما سفارش می کنم که این دو امانت گرانمایه را رها مکنید که به هلاکت و شقاوت خواهید رسید و از آن دو فاصله هم مگیرید که سرانجامی بد خواهید داشت.
سخنان محکم و رسای پیامبر در فضای «غدیر» حدود چهار ساعت طول کشید. ایشان در این مدت، امور مختلفی را یادآور شد و آیات بسیاری را به مناسبت مطالب خود قرائت کرد. سپس اندکی درنگ نمود و در حالی که به اطراف خود در میان توده مردم می نگریست، به صدای بلند، علی را نزد خود فراخواند. پیامبر، علی را ابتدا یک پله پایین تر از خویش بر فراز منبر نشاند و خطاب به جمعیت چنین فرمود: ای گروه مسلمانان! تاکنون سه نوبت، جبرئیل امین از جانب خداوند به من وحی آورد که تمام انبیای پیش از تو خلفا و جانشینان خود را معرفی کرده اند. تو نیز باید ولایت و پیشوایی علی را از سوی من به مردم ابلاغ کنی.
پیامبر با صورتی گلگون خطاب به مردم فرمود: ای مردم؛ خداوند می فرماید:«یَا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی الْقَوْمَ الْکَافِرِینَ*: ای پیامبر! آنچه از پروردگارت به تو نازل شده است تبلیغ کن، که اگر ابلاغ نکنی رسالت خداوندی را به انجام نرسانده ای، خدا تو را از (شر) مردمان محفوظ خواهد داشت، (و دل قوی دار که) خدا کافران را (به هیچ راه موفقیتی) راهنمایی نخواهد کرد».
علی برادر من و وصی من و جانشین من است
مردم! من در رساندن آنچه خداوند بر من نازل کرده کوتاهی نکرده ام. مردم! جبرئیل سه مرتبه بر من نازل شد و مرا مأمور کرد که در این محل، بر هر سفید و سیاهی اعلام کنم که «علی بن ابی طالب» برادر من و وصی من و جانشین من بر امتم و امام بعد از من است و او صاحب اختیار شما بعد از خدا و رسولش است.
پیامبر خاتم (ص) در آن اجتماع بزرگ، برای اینکه کمترین ابهامی نماند، دست علی را گرفت و بلند کرد، چنین فرمود: ای مردم! از شما می پرسم، چه کسی نسبت به مؤمنان حتی از خودشان سزاوارتر به تصرف در امور و سنجش مصلحت ها کیست؟ مردم یک صدا جواب دادند: خدا و رسول او داناترند. پیامبر (ص) دوباره پرسید: آیا من سزاوارتر به شما از خود شما نیستم؟ گفتند: چنین است. آنگاه محمد امین (ص) منشور آسمانی خلافت را چنین خواند: «هر که من مولای اویم، این علی مولای اوست. پروردگارا! دوستی کن با آن کس که علی را دوست و پیرو باشد! دشمن بدار آن را که علی را دشمن بدارد! یاری مکن کسی را که بی یارش گذارد! دوستدار آن باش که دوست علی باشد! کیفر ده آن را که با وی بستیزد! حق را بر محور وجودش بچرخان، هر گونه که او باشد»!
جمعیت حاضر در غدیر خم پراکنده نشده بود که طنین روح بخش وحی، بار دیگر جان محمد را با سومین آیه از سوره مائده طراوت بخشید: «... امروز دین شما را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام نمودم و اسلام را به عنوان آئین ( جاودان ) شما پذیرفتم ... »
نویسنده : مهدی زاده
/ 114