جامعه یهودیان آمریکا و اسرائیل در مجموع 85 درصد از یهودیان دنیا را تشکیل می دهند. هر چند دیگر جمعیت های یهودیان در سایر نقاط جهان هم مهم هستند، اما به احتمال زیاد آینده دنیای یهودیان را همین دو جامعه پر جمعیت با روابط بین خود شکل می دهند. به همین دلیل، کاهش دلبستگی یهودیان آمریکا به اسرائیل، به ویژه جوانان، دغدغه و نگرانی اصلی رهبران مذهبی و اجتماعی، اندیشمندان و راهبردنویسان دو طرف شده است.
درست است که نگرانی های دیگری هم اخیرا اضافه شده است: نگرانی های دوجانبه درباره سیاست های متغیر دولت ترامپ در قبال مساله فلسطین و اسرائیل و نگرانی های موجود در آمریکا بر سر افزایش اقدامات یهودستیزی، از خرابکاری گرفته تا تهدیدات بمبگذاری در موسسات یهودی؛ مشخص شده که اغلب این خرابکاری ها را هم جوانان یهودی اسرائیلی انجام داده اند. اما نگرانی بزرگتر همچنان ناراحتی یهودیان آمریکا از اسرائیل است که بازتاب پیامدهای آن در آخرین روزهای دولت اوباما نمایان شد و او اجازه داد که یک قطعنامه کاملا ضداسرائیلی در سازمان ملل تصویب شود، در حالی که حتی پس از آن بخش بزرگی از جامعه یهودیان آمریکا همچنان به او و حزبش وفادار مانده بودند.
دلیل افزایش فاصله بین بسیاری از یهودیان آمریکا و کشور اسرائیل چیست؟ دو کتاب اخیرا منتشر شده و جرات پاسخ به این سوال را به خود داده اند و نویسندگان هر دو کتاب معتقدند که مشکل اصلی اسرائیل است؛ کشوری (رژیمی) که نتوانسته خود را با تغییراتی که در گذر زمان به وجود می آید هماهنگ کند. مایکل بارنت، نویسنده کتاب «ستاره و راه راه ها: تاریخ سیاست خارجی یهودیان آمریکا» (استعاره از ستاره داوود در پرچم اسرائیل و راه راه های سفید و قرمز در پرچم آمریکا) می نویسد در حالی که بیشتر یهودیان آمریکا از «خداشناسی سیاسی بر مبنای پیامبر یهود» استقبال می کنند و به «تعاملات بین المللی» اشتیاق نشان می دهند، اسرائیل «به طور روزافزونی همچون یک رژیم نژادپرست عمل می کند.» داو واکسمن نویسنده کتاب «مشکل در قوم یهود: کشمکش یهودیان آمریکا بر سر اسرائیل» می نویسد حرکت اسرائیل در مسیر «تعصب رو به رشد»، جوانان یهودی آمریکا را مجبور کرده که «روی برگردانند ... نا امید، یا حتی بیزار شوند.» آلون پینکاس، دیپلمات و کهنه سرباز اسرائیلی هم انتقاد مشابهی کرده بود و در روزنامه ای تیتر زده بود: «اسرائیل متاسفم، یهودیان آمریکا دیگر عاشق تو نیستند.» پینکاس نوشته است که دلیل آن «واقعیت ده ها سال اشغال فلسطین توسط اسرائیل، بعلاوه «رفتارهای بی ملاحظه، ناسازگار و اخیرا متکبرانه اسرائیل در قبال یهودیان تحول طلب و محافظه کار آمریکا» است.
البته همه تقصیر را به گردن اسرائیل نیانداخته اند. الیوت آبرامز انتقادات کاملا متفاوتی را مطرح می کند و برعکس می گوید که مشکل نه تنها سیاست های اسرائیل و فرهنگ سیاسی این رژیم نیست، بلکه بیشتر مربوط به تغییر چهره یهودیان آمریکا و یهودیت آمریکایی است. به طور مشخص او به سست شدن پیوستگی های مشترک اشاره می کند که نشانه های آن در افزایش ازدواج با غیریهودیان و دور شدن از وابستگی های مذهبی بروز کرده است. من(گوردیس) در پاسخ به مقاله آبرامز عامل دیگری اضافه کردم: فرسایش تدریجی حافظه جمعی، به ویژه از دوره(افسانه) هولوکاست و تاریخ اسرائیل.
در ادامه می خواهم به دلیل دیگری اشاره کنم که شاید دلیل جدی تر شکاف بین دو جامعه باشد: برداشت تعداد قابل ملاحظه ای از یهودیان آمریکا این است که اسرائیل و آمریکای دوران مدرن و در حال پیشرفت، اگر لزوما دو پروژه متضاد سیاسی نباشند، حداقل دو چیز اساسا متفاوت هستند.
تنش های قدیمی و جدید
قبل از اینکه به این بپردازم که منظور من از پروژه های سیاسی اساسا متفاوت چیست، بهتر است به طور خلاصه یادآوری کنم که بسیاری از تنش های بین دو جامعه یهودیان آمریکا و اسرائیل، آنطور که به نظر میرسد چیز جدیدی نیست و در واقع به اندازه خود اسرائیل سابقه دارد.
در سال های اول تشکیل رژیم اسرائیل، آنطور که جرولد آورباخ، تاریخ شناس می گوید، «حتی ایده کشور یهودیان، و نه خود اسرائیل در عمل، هرگز احساسی را در میان افراطی ترین یهودیان آمریکایی هم بر نمی انگیخت.» در 1950، انتشار اعلامیه دیوید بن گوریون، نخست وزیر وقت رژیم صهیونیستی که اسرائیل اکنون مرکز واقعی یهودیت است، خشم ژاکوب بلاوشتاین (2)، رئیس جامعه یهودیان آمریکا را برانگیخت که در آن زمان مهمترین شخصیت مورد قبول یهودیان آمریکا بود. ده سال بعد نیز اعضاء برجسته یهودیان آمریکا با اقدام اسرائیل در ربودن آدولف آیشمن از رهبران نازی ها در آرژانتین مخالفت کرده بودند. اسرائیل این کار را با هدف به دادگاه کشاندن و محاکمه آیشمن به خاطر جنایاتی که علیه یهودیان مرتکب شده بود انجام داد.
بالاخره پیروزی اسرائیل در جنگ های شش روزه در ژوئن 1967 توانست به اندازه زیادی احساسات یهودیان آمریکا را تغییر دهد. در آن زمان یهودیان جهان از این می ترسیدند که رهبران عرب با اتحاد یکدیگر، یهودیان را به دریا بریزند. زمانی که اسرائیل نه تنها توانست خود را حفظ کند، بلکه حتی بر دشمنانش پیروز شد و سرزمین های خود را سه برابر کرد، بالاخره روز خوش یهودیان هم فرا رسید. با این حال این خوشحالی چندان دوام نداشت و جشن و شادی چندان طولی نکشید. خیلی زود سخنگوی یهودیان آمریکایی آزادی خواه و روشنفکران دیگر از دورنمای حضور طولانی مدت اسرائیل در سرزمین های تازه فتح شده انتقاد کردند. شش سال بعد، زمانی که حس اطمینان و آسیب ناپذیری یهودیان در جنگ یوم کیپور (جنگ رمضان بین اعراب و اسرائیل در سال 1973) فرو ریخت، شکاف بین بخش های یهودی آمریکا مشهود بود. همچنان که یکی از سران یهودیان آمریکا بارها گفته بود «تعامل با یک اسرائیل ضعیف، راحت تر است.»
در سال 1977 حزب لیکود به رهبری مناخیم بگین در اسرائیل به قدرت رسید و حرکت اسکان یهودیان رشد کرد. تا سال 1982 که تلاش اسرائیل برای ریشه کن کردن «سازمان آزادیبخش فلسطین» بی نتیجه ماند، آنطور که آورباخ تاریخ شناس می نویسد، توهمات لیبرال یهودیان آمریکایی درباره اسرائیل که از قبل تحت تاثیر انتخاب بگین قرار گرفته و او را یهودی خشن می نامیدند همچنان «مخرب» بود.
این موارد تنها بخش کمی از پیشینه شکاف امروز است. اما نباید در مورد آن زیاد اغراق شود: به جز مقاطعی از ناسازگاری جدی، عموم یهودیان آمریکا در احساس تعلق خود به اسرائیل ثابت قدم مانده بودند، به دستاوردهای آن افتخار می کردند و شکافی بین خود و دیگر یهودیان احساس نمی کردند.
اما امروزه جهت گیری بسیاری از یهودیان آمریکایی در قبال اسرائیل نه تنها وفاداری مشتاقانه و غرور و افتخار نیست، بلکه بی علاقگی، خجالت یا دشمنی است.
.............
مرکز افکارسنجی پیو سال 2013 پژوهشی با عنوان «تصویری از یهودیان آمریکایی» انجام داد که نکات بسیار مهمی در آن وجود دارد.
این یهودیان آمریکایی جدید چه کسانی هستند؟ یک متغیر مهم سن و سال است. بر اساس پژوهش موسسه افکارسنجی پیو، در حالی که نزدیک به 40 درصد یهودیان آمریکایی 65 ساله و بزرگتر به اسرائیل «بسیار علاقمند» هستند، تنها 25 درصد از یهودیان 18 تا 29 ساله آمریکایی، چنین احساسی نسبت به اسرائیل دارند. شکاف بین نظر یهودیان مسن و جوان در پاسخ به گزینه مخالف نظرسنجی یعنی کسانی که «بسیار علاقمند» نیستند ، حتی بیشتر بود و جوانان یهودی آمریکایی دو برابر سالمندان نسبت به اسرائیل ابراز بی علاقگی کرده اند. پژوهش دیگری توسط استیون مک کوهن Steven M. Cohen شکاف بیشتری در میان جوانان و سالخوردگان یهودی آمریکایی در قبال اسرائیل نشان داد. در حالی که 80 درصد افراد 65 ساله و بزرگتر گفته بودند که «نابودی اسرائیل یک فاجعه و مصیبت شخصی برایشان خواهد بود»، تنها 50 درصد از یهودیان آمریکایی 35 ساله و کوچکتر چنین نظری داشتند.
پژوهش موسسه افکارسنجی پیو نشان می دهد، سطح علاقمندی به اسرائیل در میان افرادی که در طیف سیاسی از راست به چپ یعنی از محافظه کار به لیبرال متمایل می شوند ، به شدت کاهش می یابد. بر این اساس، نیمی از یهودیان جمهوریخواهی که در این نظرسنجی شرکت کرده بودند ، خود را «بسیار علاقمند» به اسرائیل توصیف کرده بودند، اما تنها 25 درصد از یهودیان دموکرات چنین نظری داشتند. در مقابل در حالی که تنها 2 درصد از یهودیان جمهوریخواه آمریکایی خود را «کلاً بی علاقه» نسبت به اسرائیل می دانستند، در میان یهودیان دموکرات این عدد پنج برابر بیشتر است.
همین الگو را می توان از نظر طیف مذهبی هم مشاهده کرد. در حالی که در سمت راست طیف، 77 درصد از «یهودیان ارتودکس مدرن» به اسرائیل «بسیار علاقمند» هستند، در سمت چپ اعداد به طور شدیدی پایین می آید: 24 درصد از یهودیان تحول طلب و تنها 16 درصد از کسانی که خود را به هیچ فرقه ای وابسته نمی دانند ، نسبت به اسرائیل «بسیار علاقمند» هستند. در مقابل در حالی که فقط یک درصد از «یهودیان ارتودکس مدرن» خود را به اسرائیل «نه چندان علاقمند» توصیف کردند، حدود یک چهارم یهودیان اصلاح طلب و یک سوم از کسانی که خود را به هیچ فرقه ای وابسته نمی دانستند چنین نظری داشتند. این اختلاف ها آنقدر زیاد است که کسی ممکن است کاملاً موجه نتیجه گیری کند که ارتودکس ها و تحول طلب ها در جامعه یهودیان آمریکا در قبال اسرائیل جهان بینی کاملاً متفاوتی دارند.
به طور خلاصه، گروهی از یهودیان آمریکایی که هر روز از اسرائیل دورتر می شوند، بیشتر جوانان، از نظر سیاسی بیشتر متمایل به چپ و از نظر مذهبی کمتر سنتی هستند. به بیان دیگر اینها گروهی هستند که وابستگی زیادی به شیوه زندگی و ایده های طبقه متخصصان آمریکایی دارند که اغلب هم به همان طبقه تعلق دارند. کاملاً منطقی است که این دست از یهودیان به شدت خود را متعلق به حزب دموکرات آمریکا می دانند؛ حزبی که امروزه همچنان به دور شدن از اسرائیل ادامه می دهد، در حالی که پیشتر به گرمی از اسرائیل حمایت می کرد.
تمام این آمار و ارقام تاکنون بارها توسط مقاله نویسان و تحلیلگران دیگر هم تکرار شده است. ما می دانیم که چه کسانی در حال دور شدن از اسرائیل هستند. بنابراین سوال ابتدایی خود را بازگویی می کنیم: آیا همانطور که داو واکسمن و آلون پینکاس گفته اند "مشکل ، سیاست های اسرائیل و شیوه رفتار تل آویو است؟" یا همانطور که الیوت آبرامز گفته "مشکل، تغییر در ترکیب قومیتی و مذهبی یهودیان آمریکایی است؟" یا همانطور که من در اینجا اشاره می کنم "مشکل ، کمی از اولی و بیشتر از دومی و همچنین چیز دیگری است: ماهیت سیاسی و اخلاقی و مساله ایدئولوژی؟
این گزینه آخر در راستای مطلبی است که اواخر ماه اوت در هاآرتص با عنوان «ما تاریخ شناسان یهودی آمریکایی هستیم. به این دلایل از پشتیبانی صهیونیسم دست کشیده ایم» منتشر شد و درباره آن زیاد صحبت شده است. یکی از دو نویسنده این مطلب هاسیا دینر Hasia Diner یک یهودی آمریکایی و استاد تاریخ دانشگاه نیویورک است (در این مقاله هر نویسنده به طور جداگانه مطلب مربوط به خود را امضاء کرده است). دینر می گوید:زمانی که از طرف یک جنبش یهودی «مترقی» از من خواسته شد که نامم را در سندی با عنوان «برنامه اورشلیم» قرار دهند، گفتم که دیگر نمی توانم از تعهد ابتدایی «قدرتمند شدن اسرائیل به عنوان کشوری یهودی، صهیونیست و دموکراتیک» حمایت کنم. او نوشته است: مشکلی با دموکراتیک بودن آن ندارم، اما تاکید فوق العاده بر روی اسرائیل به عنوان کشوری یهودی و صهیونیست، حداقل در این سند، مرا به این نتیجه می رساند که دیگر نمی توانم خود را صهیونیست بدانم. آیا منظور از یهودیت، نژاد یا قوم است؟ آیا یک کشور یهودی به معنی یک کشور نژادپرست است؟ آمریکا برای میلیون ها یهودی که به آن سفر کرده اند، کشور ایده آل و از نظر مذهبی بی طرفی است که به طور شگفت انگیزی برای یهودیان خوب بوده است.
دینر سپس مواردی را درباره اسرائیل برشمرد تا ادعای خود را اثبات کرده باشد. مواردی از جمله روش های خشونت آمیز اسرائیل برای سرکوب فلسطینیان، رشد سریع احزاب افراطی دست راستی و افزایش خشونت در اسرائیل ( فلسطین اشغالی). چیزهایی که اکنون خانم دینر می بیند، نمی تواند دیگر به عنوان مسائلی اتفاقی و ناهنجاری هایی اتفاقی رد شود. بلکه همانند «قانون بازگشت» مختص پروژه ملی اسرائیل است.
مساله اساسی نَه سیاست های اسرائیل و نَه روش های مذهبی و قومی آن بلکه ماهیت ضروری و غیر قابل برگشت آن است. دینر گفته «آمریکا برای میلیون ها یهودی که به آن سفر کرده اند، کشور ایده آل و از نظر مذهبی بی طرفی است که به طور شگفت انگیزی برای یهودیان خوب بوده است.» او درست می گوید؛ واقعا همین گونه است. اما بنیانگذاران اسرائیل که یکی از اولین قوانین تصویب شده آنها «قانون بازگشت» بوده، هرگز قصد نداشتند اسرائیل «از نظر مذهبی بی طرف» باشد.
................
متفاوت با آمریکا که بی طرفی آن در قبال مسائل مذهبی ، به یهودیان این فرصت را داد تا برخلاف هر آنچه که در جوامع پراکنده یهود در گذشته تجربه کرده بودند، شعائر مذهبی خود را انجام داده و به شکوفایی برسند، «یک نظام یهودی و صهیونیست» نمی توانست و اکنون هم نمی تواند از نظر مذهبی بی طرف باشد. در این مساله اساسی، اهداف آمریکا و اسرائیل کاملا از هم جدا هستند و همینطور دیدگاه آنها نسبت به دموکراسی و جامعه ایده آل هم متفاوت است. از آنجایی که به نظر می رسد، خانم دینر که یک استاد دانشگاه در تاریخ یهود است، چنین واقعیتی ابتدایی را درک نکرده باشد، می توان احتمال داد که بسیاری از یهودیان دیگر هم چنین باشند. با در نظر گرفتن چنین مطلبی، این مقاله ممکن است کمک کند تا درک درستی از اهداف سیاسی و فرهنگی اسرائیل ایجاد شود که در واقع این نظام را با آمریکا متفاوت می کند.
جهانی شدن در مقابل توجه به قوم و نژادی خاص
بدیهی ترین تفاوت آمریکا و اسرائیل به توجه آنها به نژاد و قومی خاص بر می گردد که در واقع اساس تشکیل اسرائیل است. جهانی شدن آمریکایی تعدد و تنوع نژادی و قومی را رد نمی کند که به نوعی جامعه آمریکا را شکل داده است؛ اما چیزی را که رد می کند تصور این است که هر کدام از اقوام یا نژادها بخواهند از نظر سیاسی مسلط یا تعیین کننده باشند. من بر روی کلمه «سیاسی« تاکید کردم تا تمایز آمریکا به عنوان یک جامعه عمدتا مسیحی را با آمریکا به عنوان یک حکومت برجسته کنم. در اوایل قرن بیستم، هوراک کالن (Horace Kallen) تئوری پرداز، شاید به بهترین وجهی نظریه «چند فرهنگی» (cultural pluralism) را شرح داد. نظریه ای که بعد از حدود یک قرن از اولین باری که او آن را معرفی کرد ، همچنان رایج است. او این نظریه را برای توصیف جامعه مختلط آن زمان آمریکا به کار برد که تمایز بین قومیت و نژاد مهاجران تقریبا در حال محو شدن بود. کالن در سال 1924 با امید به آینده آمریکا نوشت: شکل آمریکا جمهوری فدرال خواهد بود؛ ماهیت آن دموکراسی ملیت ها، همکاری ارادی و به صورت خودگردان .... زندگی سیاسی و اقتصادی مشترک کشور یک واحد منفرد است که اساس و زمینه لازم برای تحقق تمایز افراد در هر ملتی که به آن تعلق دارند را از یک سو فراهم کرده و از سوی دیگر تمام اقوام و نژادها به صورتی هماهنگ و واحد در کنار هم قرار گیرند. بنابراین «تمدن آمریکایی» ممکن است به گونه ای کمال همکاری هماهنگ «فرهنگ اروپایی» باشد ... نمایش هماهنگی از نوع بشر.
منظور کالن از واژه «ملت» همان منظور امروز ما از «گروه قومی نژادی» است. اما موردی را که من می خواهم بیشتر در این مقاله مورد توجه قرار دهم، عبارت آخر او یعنی «کمال همکاری هماهنگ فرهنگ اروپایی» و شکل کمال مطلوب فرهنگ آمریکایی به طور کلی است. در 14 مه 1948، روزی که دیوید بن گوریون اعلامیه استقلال اسرائیل را با صدای بلند قرائت کرد، یهودیان فلسطین هر گونه اعتقاد عمیق یا اعتمادی را که ممکن بود زمانی به آنگونه شهروندی یا آن ایده هایی که در بیانه ذکر شده بود ، از دست داده بودند. به جای آن، یهودیان فلسطینی قصد داشتند کشوری بسازند که از نظر شکلی و عملکردی دموکراتیک باشد و از تمام مذاهب و هویت های قومی استقبال کند و نیازهای امنیتی و اهداف و منافع فرهنگی ملت یهود را تامین کند.
مذهب و فضای عمومی جامع
اینجا یک واقعیت عجیب در مورد این قبیل یهودیان آمریکایی که به طور شدیدی به جدایی دین از سیاست اعتقاد دارند و کاملا عادت کرده اند که اعمال مذهبی خود را درخانه هایشان انجام دهند وجود دارد؛ آنها به محض اینکه در اسرائیل ازهواپیما پیاده می شوند و اولین بار ظواهر یهودی غیرقابل انکار فضای عمومی آنجا را لمس می کنند، بسیاری از آنها احساس گرمی، ملایمت، راحتی وامنیت و آرامش شدید دارند. آنها در طول اقامت دراسرائیل مردان زیادی را می بینند که کیپا (کلاه مخصوص یهودیان) بر سر نهاده اند، ستون های گل را در همه جا می بینند که در ساعاتی قبل از غروب جمعه باز می شوند، صدای روح بخشی را در اورشلیم می شنوند که نشانه شروع روز استراحت است، صدای شوفار(در سنت یهودی شوفار را در جشن های روش هشانا و یوم کیپور مینوازند تا نشان دهند که روزه به پایان رسید و وقت افطار است) عهد عتیق را از بالای معابد می شنوند. بزرگراه های خلوت در جشن یوم کیپور، تلاوت پرطنین دعاهای یهودی در ابتدای برنامه های رادیو اسرائیل: برای بسیاری از یهودیان آمریکایی که از اسرائیل بازدید می کنند، اینها و دیگر مظاهر زندگی یهودی، آنها را به وجد می آورد.
با این حال، هرچند ممکن است در ابتدا فریفته این فضا شوند اما حتما سوالاتی برایشان به وجود می آید. آیا یک اسرائیلی حتما باید به قانونی که فروش نان غیر معطر را در روز عید پسح (عید آزادی قوم یهود از قید بردهداری فرعونهای مصر است) ممنوع می کند مقید باشد؟ و بسیاری قوانین و محدودیت های دیگر که سوال می شود آیا کسانی که به این دین و آیین معتقد نیستند و یا جزو مسلمانان ساکن در اسرائیل هستند باید به آنها ملتزم باشند؟ آنها تعجب می کنند که کشوری با تمام این مناسبات چطور همچنان یک دموکراسی واقعی است؟ در آمریکا بسیاری از این موارد تجاوز به حریم شخصی محسوب می شود که برای آنان غیر قابل تصور است.
در اینجا به یکی از جنبه های ظاهری قابل توجه جهانی شدن یهودیان آمریکایی اشاره می شود؛ دموکراسی های مدرن، از جمله مظاهر ترقی خواهی اروپایی که عمیقا توسط لیبرال های آمریکایی مورد ستایش قرارمی گیرد، همچنان ازمراکز مذهبی رسمی برخوردار هستند. در اسرائیل، حتی سکولارترین اندیشمندان و فعالان هم به طور اصولی، نیاز به یهودی ماندن فضای عمومی جامعه را زیر سوال نمی برند. برای یهودیان آمریکایی زیاد طول نمی کشد که متوجه شوند آیا اسرائیل یک دموکراسی دروغین است یا عمیقا از بین رفته است. چگونه آنها می توانند به کشوری افتخار کنند یا دلبستگی داشته باشند که به وضوح از چیزی منحرف شده است که بااطمینان تصور می کردند یک دموکراسی مطلوب است؟
/112
مترجم: محمود مجدی
بیشتر بخوانید:
نصرالله : اسرائیل با ساخت دیوار اطراف خود به شکست پروژه «اسرائیل بزرگ» اعتراف کرد
اذعان وزیر جنگ اسرائیل به پیروزی اسد در سوریه