فردوسی و شاهنامه، دو نام بزرگی هستند که علاوه بر معرفی فرهنگ و تاریخ این سرزمین، حس غرور و اعتماد به نفس را در ایرانیان تقویت کرده و شناسنامه ای دقیق از گذشته تاریخی ایرانیان را پیش چشم خواننده باز می کند.
فردوسی در کتاب ارزشمند شاهنامه از همه وجوه ایرانی بودن سخن گفته و توجه ویژه وی بر پهلوانی و منش و روش آن، این اثر را از سایر کتب ادبی متمایز نموده است. چنانکه ورزش، ابزارهای ورزشی و جایگاه فرهنگی و مردمی آن در شاهنامه، موضوع مهمی است که نمی توان بی تفاوت از کنار آن گذشت.
در شاهنامه می خوانیم که طبقه پهلوانان از دوران کشف آتش به وسیله جمشید، پدید می آیند و پس از طبقه روحانیون، قرار می گیرند.
حفظ تمامیت ارضی مملکت و کیان سلطنت و دفاع از خاک و ناموس مردم سرزمین خودی، بر عهده این طبقه بوده است. پهلوانان برای انجام وظیفه خود و ایفای کارکردهای تعیین شده، بیش از هر چیز- جدا از مسائل معنوی و روحی- لازم داشتند که هنر رزم را بدانند. هنری که به وسیله آن ضمن کسب توانایی های جسمانی و بدنی، قادر باشند از ابزار و ادوات جنگی آن روزگار مثل نیزه و شمشیر و تیر و کمان و مهارت های لازم رزمی مثل سواری و کشتی و شنا و کوهنوردی استفاده کنند.
آموختن «هنر رزم» نیز بدون طی مراحل ویژه آموزشی ممکن نبود. این آموزش ها به مسائل مادی و آموختن هنرهای تکنیکی و فیزیکی محدود نمی شد و در آن درس اخلاق و منش پهلوانی، از اهمیت بسزا و مهمی برخوردار بوده است.
ورزش زورخانهای یا باستانی و یا ورزش پهلوانی دنباله همان آموزش هاست که در محدوده تاریخی و فرهنگی ایران از گذشتههای دور رواج داشته است.
زمانی که سرنوشت جنگها به وسیله پهلوانان دو طرف جنگ بدون درگیر شدن لشگرها با یکدیگر رقم می خورد و لازم بود، پهلوانانی برای چنین زمان هایی تربیت شوند. به مرور زمان، رقابت این پهلوانان به ادبیات و شعر ایران زمین راه یافت و مرام نامهها و فتوت نامه ها نوشته شد و سینه به سینه و نسل به نسل ماجراهای پهلوانان به مردم ایران زمین انتقال یافت.
از سابقه و تاریخ پیدایش این رشته در ایران، روایات مختلفی نقل شده است، اما آثاری از 4500 سال پیش در لرستان و بینالنهرین به دست آمده که حکایتگر وجود و اهمیت داشتن ورزش و مهارتهایی است که امروز «کشتی» نامیده میشود.
با ورود اسلام به ایران، آیین پهلوانی رنگ مذهبیتری به خود گرفت و مورد توجه بیشتر اندیشمندان و مردم واقع شد.
در تاریخ اسلام آمده است که در روز هفده شوال، حضرت علی (ع) از اهل بیت پیامبر اسلام (ص) با عمروبن عبدود - پهلوان معروف عرب - مبارزه کرد و او را شکست داد. در این جنگ، حضرت علی(ع) پس از شکست دادن عمرو بن عبدود به طرف او رفت تا سرش را از بدنش جدا کند که عمرو آب دهان خود را به صورت مبارک مولی الموحدین انداخت.
حضرت از جای خود برخاست و مقداری در میدان جنگ قدم زد، سپس به سمت او رفت. از ایشان، علت این کار را جویا شدند که حضرت فرمود: آن لحظه که آب دهانش را به صورت من انداخت، دچار عصبانیت شدم و نمی خواستم او را به این حالت بکشم. مقداری قدم زدم تا آرام شوم و او را به خاطر شرک و دشمنی اش با خدا بکشم. به همین دلیل روز 17 شوال به نام «روز فرهنگ پهلوانی و ورزش زورخانه ای» نامیده شده است.
علاوه بر اهمیتی که این ورزش در نزد ایرانیان و مسلمانان دارد، آیینهای پهلوانی و زورخانهای در فهرست میراث معنوی یونسکو نیز از سوی ایران به ثبت جهانی رسیده است.
این آیینها در تاریخ 25 آبان ماه 1389 ( 16 نوامبر 2010 .م ) در فهرست میراث معنوی یونسکو به ثبت جهانی رسید. دانشنامه «بروکهاوس» آلمان، با استناد به تحقیقات دانشگاه ورزش آلمان واقع در شهر کلن، ورزش زورخانهای را قدیمیترین ورزش بدنسازی جهان معرفی میکند.
زورخانه، جایی است که مردان در آن ورزش می کنند و بیشتر در کوچه پس کوچه های شهر ساخته شده است.
بام آن به شکل گنبد و کف آن گودتر از کف کوچه است. در ورودی آن کوتاه و برای ورود به زورخانه باید خم شد. می گویند در زورخانه را از این رو کوتاه می سازند که ورزشکاران و کسانی که برای تماشا به آنجا می روند، به احترام ورزش و ورزشکاران و آن مکان خم شوند.
سقف اصلی زورخانه که گود در زیر آن واقع شده، بلندتر از سقف های دیگر بناهاست و در بالای این سقف پنجره ای برای روشنایی نصب شده است. زورخانه جای نیکان، پاکان و مکتب فتوت و جوانمردی است. ادب، صفا، فروتنی و گذشتی که بین ورزشکاران زورخانه حاکم است در جوامع دیگر کمتر دیده می شود.
امروزه در تهران حدود50 زورخانه برقرار است که از مهمترین آنها، ورزشگاه «شهید فهمیده» است که میزبان مسابقههای کشوری فدراسیون پهلوانی و زورخانهای ایران بوده و به ثبت ملی درآمده است. این مسابقات سالانه و به صورت تیمی برپا می شود.
ورزش زورخانهای، آداب و سنتی خاص دارد. آداب و سننی که با پیروی از پهلوانان و دلاوران افسانهای دوره باستان و تاسی به پیشوای نخستین شیعیان و جوانمردان، خُلق و خوی مردانگی و مروت و جوانمردی را در ورزش کاران بر میانگیزد یا نیرو میبخشد.
این ویژگیهای نیکو در قالب شعرها و داستانهایی به صورت آهنگین و به همراهی «ضرب زورخانه» که مهمترین ساز این نوع موسیقی است، برای برانگیختن ورزشکاران در هنگام ورزش از سوی «مرشد» خوانده میشود. ورزش کاران هماهنگ با موسیقی و نوای مرشد، جست و خیر میکنند و حرکات زیبای گروهی یا فردی را به نمایش میگذارند.
مرشد، آوازی خوش دارد و هنگام ورزش با آهنگ های گوناگون، ضرب می گیرد و شعرهای رزمی که بیشتر از شاهنامه فردوسی برگزیده می شود می خواند.
ورزش باستانی در بین ورزشکاران به احترام و ادب معروف است و با اصول زیادی همراه است. به طور مثال تمامی حرکات با اجازه از سادات و پیش کسوتان زورخانه که به «رخصت گرفتن» معروف هست، انجام میشود. شعار ورزش باستانی «پرورش روح و جسم» است. یکی از اصلیترین آداب زورخانه اینست که ورزشکاران باید مواردی را از قبیل فروتنی و از خود گذشتگی، مروت، مردانگی، میهمان نوازی، پاکیزگی، کمک به فقرا و تنگدستان و دیگر صفات پهلوانی را رعایت کنند.
اصلیترین حرکات در ورزشهای زورخانهای عبارتاند از: شنا رفتن و نرمش، میل گرفتن و پا زدن. در ورزش زورخانهای هم مانند برخی از ورزشها مثل کاراته و کونگ فو، ورزشکاران بر اساس رتبهای که دریافت میکنند حرکات را به نوبه خود انجام میدهند.
«پوریای ولی» پهلوان، صوفی و شاعر ایرانی است که در ورزشهای زورخانهای پیشینه زیادی داشته است. نویسندگان درباره زادگاه او اختلاف نظر دارند و برخی او را از اهالی گرگانج (از شهرهای خوارزم)، برخی از مردم گنجه و برخی دیگر او را از مردم خوی یا سلماس در آذربایجان - ایران - دانستهاند.
او در نیمه دوم قرن هفتم و نیمه نخستین سده هشتم هجری ( 14 و 15 .م ) می زیسته است. او پهلوان و شاعر و عارف بوده و دمی گرم و گیرا داشته است.
پوریای ولی در جوانی کشتی میگرفت و شغلش، پوستیندوزی و کلاهدوزی بود. در همان زمان جوانی، به شهرهای گوناگون آسیای میانه، ایران و هندوستان سفر کرد و همه جا کشتی گرفت و به پهلوانی معروف شد. زندگی پوریای ولی با افسانه درآمیخته است ولی در میان ورزشکاران ایران نمونهای از اخلاق، پایمردی و جوانمردی است و نه تنها در مقام یک پهلوان، بلکه در مقام یک قدیس در میان مردم جایگاهی والا و افسانهای دارد.
داستانی از جوانمردی پوریای ولی در بین مردم شهر خوی نقل شده که بر اساس آن کمی درباره او شناخت پیدا می کنیم.
بر اساس این داستان: جوانی از فقرای شهر خوی که از نعمت پدر محروم بود، عاشق دختر حاکم این شهر میشود. او که تنها فرزند مادرش بود، از شدت عشق بیمار و بستری می شود. مداوای پزشکان در علاج بیمار تاثیر نداشته و پسر زبان میگشاید و از عشقش به دختر حاکم میگوید. مادر و نزدیکانش وی را نکوهش میکنند اما پسر بر عشق خویش پافشاری میکند و مادر به ناچار به خواستگاری دختر حاکم میرود. دختر ازدواجش را مشروط به پیروزی وی بر پهلوان نامدار خوی، پوریای ولی میکند.
پسر جوان با وجود اینکه میداند توان غلبه بر پوریای ولی را ندارد، برای مبارزه و کشتی گرفتن اعلام آمادگی میکند. تاریخ مبارزه روز جمعه تعیین میشود. در شب پنج شنبه در یکی از مساجد شهرخوی، مادر آن جوان حلوای نذری پخش میکند که بر حسب اتفاق پوریای ولی هم آنجا حضور داشت.
پهلوان از مادر میپرسد: سبب نذرت چیست؟ و او که چهره پهلوان را از نزدیک ندیده بوده و نمی شناخته، جواب میدهد: پسرم باید با پوریای ولی کشتی بگیرد و من این حلوا نذر کردهام تا پسرم پیروز شود .
پوریا تصمیمی شجاعانه میگیرد که باعث اسطوره شدن وی می شود. آن دو در میدان کشتی حاضر میشوند. جمعیت انبوهی به تماشا ایستادهاند و همه انتظار می کشند که در یک چشم بر هم زدن ، پهلوان نامدار شهر پیروز شود اما نتیجه چیز دیگری است. پهلوان خود را مغلوب جوان عاشق میکند.
خود پهلوان پوریای ولی در این مورد میگوید: وقتی پشتم به خاک رسید و آن جوان بر سینهام نشست، ناگهان حجاب از دیدگانم به کنار رفت و آن معرفتی را که سالها در جستجویش بودم، در مقابل دیدگانم یافتم.
مردم، جوان پیروز را بر دوش گرفته و به سمت خانه حاکم حرکت کردند و مراسم عروسی آنها سر گرفته و با هم ازدواج می کنند.
سالها به همین منوال سپری شد و مردم زمانی متوجه قضیه شدند که پهلوان پوریا، روی در نقاب خاک کشیده یود. از آن زمان پوریای ولی به پهلوان افسانهای و اسطورهای تبدیل و الگوی ورزشکاران زورخانه شد.